یکصد و هفتاد و ششمین سالروز انتصاب میرزاتقی خان امیرکبیر به صدراعظمی ایران
((به بهانه سالروز صدراعظمیِ میرزا تقی خان فراهانی))
امیرکبیر ؛ آرمانها و چالشها
✍ حسین افضلیان
نویسنده و پژوهشگر حوزه فرهنگی و اجتماعی
بیست و هشتم مهر ماه مصادف بود با یکصد و هفتاد و ششمین سالروز جلوس میرزا تقیخان امیرکبیر به مقام صدراعظمیِ ایران. کنشگری خلاق و توسعه خواه، شخصيتی بزرگ و تاثیرگذار در تاريخ معاصر ايران و مدلی قابل تأسی برای همه کسانی که دل در گرو آزادی و آبادی ایران دارند. هر چند که به سبب موانع درباری، استعماری و نهادی نتوانست اصلاحات بزرگ و همه جانبه خود را به سرانجام رساند؛ اما موفق شد که رویکرد توسعهخواهانه و خلاق خود را به عنوان میراثی ماندگار به یادگار گذارد.
مدّتها پیش مقالهای از سرکار خانم دکتر مينا شیروانی ناغانی دانش آموخته مقطع دکترای جامعهشناسی اقتصادی و توسعه خواندم با عنوانِ “کنشگرِ خلاق توسعه ايران” که جای تبریک و تشکر فراوان دارد. ایشان در این مقاله به خوبی شخصیت میرزاتقی خان امیرکبیر و موانع توفیقش را مورد واکاوی قرار داده بود.
لذا در این روزهای تقارن با سالروز آغاز به کار وی در جایگاه صدر اعظمی ایران و با بهرهگیری فرازهایی از این مقاله، سعی دارم طی یادداشتی به مقام شایسته و شامخِ آن بزرگمرد کم نظیر تاريخ ايران ادای احترام نموده و در حدّ بضاعت به واکاوی نگرشهای اصلاحی و توسعه محور او به عنوان میراث گرانسنگ و به یادگار ماندهاش بپردازیم.
در آغاز نگارش این یادداشت لازم است یادی بکنم از زنده یاد دکتر فریدون آدمیت نویسنده، دیپلمات و تاریخ نگار برجسته معاصر و مؤلف کتاب “امیرکبیر و ایران” و همچنین بزرگ بدارم نام و یادِ مورخ شهیر و نماینده مبارز و وطن پرست ادوار مختلف مجلس شورای ملّی شادروان حسین مکی نویسنده کتاب “زندگی میرزا تقی خان امیرکبیر” را که با خلق آثار خود سبب شدند که شخصیت و خدمات آن بزرگمرد تاریخ معاصر ایران و تجربه موفق او در توسعه و پیشرفت کشور به عنوان میراثِ گرانسنگ میرزا تقی خان به آیندگان منتقل شود.
خانم شیروانی ناغانی که پیشتر از او نام بردم معتقد است عظمت و بزرگی امیرکبیر را با بزرگی موانعی که بر سر راهش برای توسعه ایران قرار داشت، بهتر میتوان درک کرد.
“در طول تاریخ، افراد توسعهخواه و اصلاح گران بزرگ برای پیشرفت جامعه و نو شدن افکار، خارج شدن مردم از جمود فکری و حرکت به سوی ايدههای نو تلاشهای بسیار کردهاند اما با موانع بسیاری نیز مواجه بودهاند؛ امیرکبیر نیز برای اجرای برنامههای توسعهخواهانهاش و نوسازی جامعه سنتی ایران با سه مانع بزرگ مواجه بود:
- موانع درباری
- موانع استعماری و قوای خارجی
- موانع نهادی
دو مانع اوّل و دوّم ؛ منفعتطلبان درباری، شاهِ غلفتزده و جامعه ی قبیلهگرا و دسیسههای روس و انگلیس، موانعی بودند که از هرگونه تلاشِ امیرکبیر برای عملی شدن اهداف اصلاحیاش در مسیر پیشرفت و توسعه کشور ممانعت به عمل آید. با اين حال امیر که دغدغه توسعه ايران را در سر داشت، نه از روس و انگلیس واهمهای داشت و نه از شاه و نه هم از مرگ میترسید و تنها اقتدار ايران برایش مهم بود! از همین رو بود که در دوره کوتاه صدراتش، ناجوانمردانه ترین جفاها را از دربار و درباریان به سرکردگیِ ملکه مهد علیا مادر ناصرالدین شاه که از قضا مادر زنِ خود امیر نیز بود، دید. اما با این همه اقدامات زیربنایی و ماندگاری برای توسعه ایران انجام داد.”
امیر اصلاحات گسترده خود را در چنین جوّ سنگینی که کمترین همکاری و همراهیای با او نمی شد، و در مقابل با سنگ اندازی و کارشکنیها و بی مهریهای عدیده از سوی نزدیکترین خویشاوندانش روبرو بود، آغاز کرده و پیش برد.
میرزاتقی خان سیاستمداری کاریزماتیک، باهوش، مدبر و نوگرا بود که برای گامهای بعدی، در ابتدای کار به اصلاح و نوسازی ساختار اداری و سیاسی اهتمام ورزید، دربار را از وجود شاهزادگان و درباریان بیکار و مفتخور پاک کرد، حقوق شان را قطع کرد و یا کاهش داد. دستشان را از مصادر امور کوتاه کرده و مناصب را به اهلش سپرد، مانع تعدّی قدرتمندان به مردم ایالات، شهرها و روستاها شد، امنیّت را داخل و خارج شهرها و در راهها برقرار نمود، مالیاتهای معوقه را از سران قبایل و طوایف وصول کرد، دست سفارتخانه های خارجی به ویژه روس و انگلیس را از دربار کوتاه و عمّالشان را شناسایی و معزول کرد، فرماندهی قشون را شخصاً به دست گرفت و …
هدف اصلی او از انجام این اقدامات، ریل گذاری کشور برای نوسازی جامعه سنتی و عقب نگهداشته شده ایران و صیانت از منافع ملّی ایران و ایرانیان بود.
او که شرایط زمانه خود و اوضاع جهان آن روز را به خوبی میشناخت مادامی که در مقام صدرات بود، هیچ فرصتی را برای بهسازی شرایط سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی ایران از دست نداد.
راهبرد بیباکانه و خلاقانه او در اجرای برنامههای اصلاحی، شروع اصلاحات از بدنه حکومت و از شخص شاه و درباریان بود.
امیر به نیکی معنای اصلاحات را دریافته بود. او خوب میدانست که بر خلاف “مفهومِ انقلاب” که حرکتی ست توفنده از سطح پائین جامعه به سمت بالا و خیزشی ست ریشه سوز از سوی مردم برای یک ریشهسازی جدید در ساختار راهبری جامعه؛ اصلاحات حرکتی ست از بالا به پائین. به عبارتی اصلاحات در وهله اوّل، اصلاح طبقه حاکم در جهت شناسایی موانع توسعه و پیشرفت و تلاش در جهت رفع این موانع آن هم از طریق ایجاد تغییر در نگاهها، روشها، قوانین، رویهها و زدودن موانع رشد از مسیر پیشرفت کشور است.
در اندیشه و تفکر به میراث مانده از امیرکبیر، اصلاحات صرفاً به معنای عزل مدیران پیشین و نصب افراد جدید نیست. امیر بیشتر و پیشتر از تغییر مدیران و دست اندرکاران امور به تغییر نگاهها، روشها و سیاستها و اصلاح ضوابط و قوانین باور داشت. امّا متاسفانه در این مسیر با موانع و مخالفان متعدد و سرسختی مواجه بود.
علاوه بر جامعه عقب مانده و واپسگرای آن روز ایران، شاهِ جوان و ناپخته ی قاجار که از یکسو به سبب ناآشنایی با علوم و صنایع روز و عدم آگاهی از سیر تحولات علمی و صنعتی در دیگر کشورهای آن دوره و از سوی دیگر به واسطه ی حرص و شهوت قدرت، ترس از دست دادنِ حمایت ملکه ی مادر، خیل عظیم درباریان و سفارتخانه های خارجی و … ، از درکِ اهمیت و ضرورت رفورم های اصلاحیِ معلّم و صدراعظم توسعهگرای خود غافل بود و درست زمانی که ممالک غربی با سرعت هر چه تمامتر به سمت توسعه ی علمی، صنعتی و اقتصادی و تحولات فرهنگی و اجتماعی در حرکت بودند، با خالی کردن پشت امیر، کم کم حمایت های پیشین خود را از او پس گرفت تا آنجا که سرانجام با دسیسه ی مخالفان، در ابتدا دستور عزل و تبعید آن مرد بزرگ و سپس فرمان قتل وی را صادر نمود.
برکناری و قتل آن مصلح بزرگ تاریخ ایران مطابق طرح و نقشه سفارتخانه های روس و انگلیس و به خواست و اراده مهد علیا مادر پادشاه انجام شد. این اتفاق نامیمون در حقیقت پایان دوران اصلاحاتِ نوین و زیربنایی توسط مردی بود که به واقع برای اقتدار خودِ حکومت و شکوفایی اقتصاد ایران و پیشرفت جامعه به سمت توسعهیافتگی همه جانبه، کمر همت بسته بود. انسان والا و بی نظیری که شادروان دکتر فریدون آدمیّت در کتاب امیرکبیر و ایران در باره اش به نقل از رابرت واتسون نویسنده ی بریتانیایی می گوید: “در میان همه رجال اخير مشرق زمین و زمامداران ايران که نامشان ثبت تاريخ جديد است، میرزاتقی خان امیرنظام بی همتاست؛ دیو جانوس روز روشن در پیِ او می گشت. به حقیقت سزاوار است که به عنوان اشرف مخلوقات بشمار آید. بزرگوار مردی بود.”
با آنکه جهت گیریِ رفورمیسم گسترده میرزا تقی خان امیرکبیر در ایران آن روز از یکسو متأثر از دیدارهایش از روسیه و عثمانی و ملاقات با مقامات آن کشورها و از سوی دیگر مبتنی بر آگاهی های همه جانبه ی او از پیشرفتهای گسترده ی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در غرب و نظم و انضباط حاکم بر ممالک آن دیار بود امّا مواجهه ی او با جامعه ی عقب افتاده، سنتی، قبیلهگرا و ناآشنا با علوم روز کار را بر او دشوار می ساخت. مردمی که نه تنها اصلاحطلبی و مطالبهگری نمیدانستند بلکه با حفظ امیال و افکار سنتی و خرافهگرایی در جهت مخالف صدراعظم اصلاحگر خود حرکت میکردند.
زنده یاد حسین مکی در صفحهی ۲۹ کتاب “زندگی میرزاتقی خان امیرکبیر” در همین معنا و به نقل از واتسون مورخ معروف انگلیسی که پیش از این از او یاد شد آورده است: “خداوند گاهی از میان یک ملّت یکی را بر می اَنگیزد و مهار امور آن ملّت را در دست آنمرد مصلح و اصلاح طلب می سپارد. این برگزیده ی الهی، موجودیت خود را وقف سعادت و ترقی آن ملّت می کند ولی آن ملّت قدر خدماتِ او را درک نمی کند، فداکاری او را نمی فهمد، او را گرفته، می کشند و خودشان را بیچاره و بدبخت می کنند!”
و در جایی دیگر در پاورقیِ صفحه ی ۱۲۷ و ۱۲۸ همان، کتاب حسین مکی به نقل از واتسون می نویسد: “تنظیمات و اصلاحات روش حکومتِ امیرنظام بنا به تجربیاتی که حاصل شده است بهترین اصول مفید حکمرانی بوده که برای یک مملکت شرقی لازم می باشد یعنی استبداد عادلانه ی مترقی”!
بی جهت نبود که خود میرزا تقی خان می گفت: “ایران برای اینکه ایران شود پادشاهی می خواهد مثل شاه اسماعیل اوّل صفوی، یک نفر سپهسالار قشون می خواهد مثل نادرشاه افشار و یک نفر صدراعظمی می خواهد مثل من تا به این بدبختی های گوناگون خاتمه داده شود!” [حسین مکی – زندگی میرزا تقی خان امیرکبیر – ص ۵۶۶]
ولی متأسفانه امیرکبیر، این اصلاحگر خلاق و بزرگ ناریخ ایران و این سیاستمدار با شعور و با شرافت که میهن پرستی، مردم دوستی، درک و دانش عمیق سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را برای سکانداری کشتی طوفانزده ایران آن عصر را توأمان داشت، به مانند بسیاری از صدراعظم های شایسته و لایق تاریخ ایران سرانجام گرفتار امواج متلاطم دریای سیّاسی، شیّادی، سیاست زدگی، قدرت طلبی دربار و منافع اقلیت حاکم شد و با آنکه در آسمان تیره و تاریک ایران ظلمت زده ی آن روز خورشیدوار خوش درخشید اما دولت مستعجلی بود که به سرعت در محاق استبداد و خودکامگی پادشاهان و درباریان قاجار گم شد. صدراعظم هایی چون بزرگمهرها، حسنک وزیرها، خواجه نظام الملک ها، خواجه نصیرالدین ها، وزاری باکفایت و ایران دوست از خاندان های برامکه، سهل، قائم مقام فراهانیها، میرزا علی خان امین الدولهها، میرزاحسین خان سپهسالارها و … که کوشیده بودند ضمن حفظ و تقویت نظام سیاسی موجود، با کمک و مساعدت خود آن نظام دست به اصلاحات فرهنگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بزنند. کوشیده بودند تا با تقویت دولت مرکزی؛ نسبت به برقراری نظم، ثبات، امنیت، قانونمداری و عدالت اجتماعی اقدام کرده و به نظام سیاسی ایران چهرهای دموکرات و تحوّل خواه بدهند. امّا معالاسف خصلتهای ذاتیِ نظام های استبداد و حاکمان مستبد و خودکامه بیش از هر عامل دیگری مانع تحقق اهداف و برنامه های اصلاحی آنان شد.
امروزه نیز بعضاً شاهد جفا و ستمِ جدیدی نسبت به میرزا تقی خان امیرکبیر هستیم. در این رابطه تنها میتوان گفت :
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند تا،
فراموش شود یاد تو ، هر چند نشد!