چالش آگاهی در جامعه مخاطب موسیقی
دکتر مسیح افقه مدرس دانشکاه
یکی از چالش برانگیز ترین واقعیت هایی که در فضای موسیقی کشور از گذشته تا به امروز وجود داشته، چالش هایی است که حوزه رفتاری و گفتاری مخاطبان در فضای موسیقی کشر بر میگیرد.. این گونه رفتارها و گفتارها عاملی تاثیر گذار برای تغییراتی در فضای موسیقی کشور است. در واقع تعامل و بده بستان های اینچنین رفتار و گفتار یک تعامل بی پرده میان اهل موسیقی و طیف عریض و طویل مخاطبان است که در واقع از نظر ریشه حوزه آگاهی مخاطبان را نشانه پیری می کند. این عدم آگاهی و در پیامد های آن چالشی که در حقیقت تاثیرگذار بر بدنه ی موسیقی است، دارای یک ریشه ی بسیار قدیمی است.
اگرچه که اطلاعات چندانی از فضای موسیقی باستان در دسترس نیست، و از تاثیرات اجتماعی و فنی آن تصویر واضحی نداریم و در ادامه اگر چیزی هم ثبت شده یا در دیوان شعراست و نمیتواند تصویر واضح و کاملی را از موجودیت اجتماعی و فنی موسیقی به ما بدهد، لذا نمی توان پیرامون موارد مورد اشاره اظهار نظر جامعی در این مورد بیان داشت. ولی بعد از اسلام هم علیرغم اینکه افرادی در مورد موسیقی ایران اطلاعاتی را به شکل رسالات و کتب تهیه کردند و بخشی از مختصات موسیقی اداوار مختلف به اصطلاح غربی ها Documented شد، بار نمتوانست که مختصاتی از موسیقی کشور در آن دوران برای اهل پژوهش ایجاد نماید، و در واقع فضا برای نظریه پردازی و حدس و گمان مهیا گشت. معذالک خیلی سخت بتوان شرایط اجتماعی موسیقی و در ادامه خواص فنی وکارکردهای آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. با توجه به وسعت جغرافیایی فلات ایران و کلان شهرهای ذکر شده در جغرافیای قدیمی ایران یک طیف نگار تاریخی نچندان روشن موسیقی از ادوار مختلف و قرون متمادی پس از اسلام تا اوایل قاجاریه یا اواسط قاجاریه یعنی دوره ی ناصری را می توان مشاهده کرد. به همین جهت باید اطلاعات بیشتری در اختیار قرار بگیرد تا بتوان در این زمینه اظهارنظری که در فضای علمی معتبر باشد را ارئه نمود .
بنابر آنچه که روح اله خالقی در مورد موسیقی دوره قاجاریه مطالبی را در کتاب سرگذشت موسیقی اشاره داشته است و آنچه که بعدها دیگر مدارک موجود در مورد موسیقی میانه قاجاریه، پهلوی اول، پهلوی دوم و همچنین در زمان انقلاب اسلامی و پس از آن تا به امروز وجود دارد می تواند گواهی دهد که در تمامی این این بازه زمانی مخاطبین موسیقی اصولا مخاطبین آگاهی نبودند. باید در نظر داشت که شرایط آگاهی در جامعه ایرانی تفاوت های شگرفی با آگاهی عمومی در موسیقی اروپا پس از دوران باروک و آغاز دوران کلاسیک که تقریبا مقارن با انقلاب کبیر فرانسه ( ۱۷۸۹) است، دارد. اما در کشور ما این ایستایی و عدم حرکت در فضار استفهامی موسیقی و یا حتی در بعضی از موارد، جمود فکری در مخاطبان موسیقی یکی از مواردی است که در جامعه ایرانی دیده می شود و به طبع ممکن است در فضای فنی موسیقی هم تاثیرات بسیار عمیقی را از خود برجای گذاشته باشد. واقعیات حاصل شده در حوزه تجربی موسیقی متاسفانه این موضوع را تایید میکند.
اسباب شگفتی است که بخشی از این عدم آگاهی به حوزه جامعه فرهیختگی کشور نیز برمیگردد برای مثال، اظهار نظر شاملو در مورد موسیقی ایران، اظهار نظر سیمین بهبهانی یا اظهار نظر و یا رفتارهای محمدرضا شجریان در حوزه سازسازی جزو همین موارد هستند، یعنی مواردی در حقیقت که می بایست توسط خبرگان موسیقی با ارائه مستندات مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفت عملا توسط افراد خارج از حوزه خبرگی بیان گردید. در واقع گویندگان و یا مجریان گقتاریا رفتاری را گفتنذ و یا اجرا کردند که مطلقا هیچگونه تجربیات شناخته شده ای از آنها در زمینه موسیقی مطلقا وجود نداشت. عجیب تر آنکه جامعه موسیقی کشور جز مواردی انگشت شمار (محمدرضا لطفی و محمد رضا شجریان) پاسخ های رسمی و غیر رسمی را به یکی از این اظهار نظر های فازغ از تخصص دادند.یعنی در حقیقت اعتبار های فرهنگی که در یک حوزه دیگری به دست آمده در حوزه دیگری خرج میشود، بدون اینکه نتیجه ای هم داشته باشد، بعلاوه بسیاری از شنوندگان این سردم داران فرهنگی نیزدر سردرگمی و یک پارادوکس های فکری قرار میگیرند که تکلیف خود را هم نمیدانند.
بخش دیگری از این چالش ها البته به حوزه های اجتماعی یا حتی در پاره ایی موارد به حوزه های اقتصادی هم بازگشت می کند. ولی در نهایت آنکه در حوزه ی موسیقی باید به شکل تاثیرگذار در عرصه فنی و پس از آن در یک جریان اجتماعی مرتبط با موسیقی نمودهای خود را نشان دهد خود موسیقیدان ها هستند که باید چنین موضوعات چالش برانگیز موسیقی را با توجه به شرایط اجتماعی رد یابی و مرتفع نمایند . آنها باید در این حوزه مقدورات فنی را مطرح کرده و راه حل ارائه دهند . این راهکار ها عملا در جامعه تجربه خواهند شد و در طی دورانی مشخص تاثیرات خود را نشان خواهند داد. میزان راهکارهای موسیقدانان تا چه حد در مانایی فرهنگی تاثیر خواهد داشت، زمان و تعقل بهترین داور خواهند بود. تاثیرات عوامل خارج از حوزه فنی و تابعیت از فاکتورهای اجتماعی و اقتصادی می توانند از عوامل قابل تامل باشند. ممکن است اهل موسیقی ترجیح به سکوت دهد یا اینکه تدبیر بر ان باشد که تفکراتی در فضای فنی موسیقی صورت بگیرد . این راهکارها گاها خود یکی از چالش برانگیز ترین رفتارهایی هست که در حوزه موسیقی کشور ماهم متاسفانه اتفاق افتاده است.
یکی از همین سال ها بود که یکی از شناخته شده ترین چهره های موسیقی ایران (آقای حسین علیزاده، موسیقیدان، آهنگساز و استاد تار و سه تار) در یک نشست فرهنگی از مفهومی تحت عنوان عوام زدگی در فضای موسیقی کشور یادکرده بودند. عوام زدگی بر اساس دریافت نگارنده، امروز دامن گیر خط مقدم موسیقی که خود در درجه اول شامل برخی موسیقیدانان است میگردد و در ادامه آن مخاطبین موسیقی و بسیاری از آنهایی که عملا در سطوح مختلف در عرصه موسیقی فعال هستند درگیر آن شده اند، نیز در این طیف قرار میگیرند. احتمالا گوینده این کلام نیز چنین منظوری را داشته است. حالا در سطوح مختلف از آگاهی ممکن است عوام زدگی خودش را نشان دهد. اولین پدیده هایی که بنظر صاحب این قلم قابل مشاهده است و بیش از همه در حوزه ی چالش های عدم آگاهی قرار میگیرد و شاید از مصادیق عوام زدگی نیز باشد، در حوزه بخشهایی است که فضای انفرادی اجراهای موسیقی است. بطور واضح در آواز و نوازندگی می توان چنین مفهومی را جستجو نمود. نشانه های آن در فضاهای مجازی امروز بسیار فراوان و قابل روئیت است. در گذشته(زمانی که چیزی بنام فضای مجازی وجود نداشت) و امکان دسترسی به قطعات و ادبیات مختلف سازها در اختیار بسیاری از افراد و مخاطبان موسیقی که علاقه مند نبود. امروز به یمن وجود تکنولوژی واقعیتی بنام فضای مجازی وجود دارد و در طیف اهل موسیقی افرادی که یا فعالیت حرفه ایی و شبه حرفه ایی دارند و یا آموزش می بینند و یا آموزش می دهند در زمره گروهی هستند که از این امکان استفاده می کنند. نشانه هایی وجود دارد که مبین آن است، بعضا در همین طیف هم آگاهی های لازمدر تهیه محتوی را نمی توان مشاهده نمود. با بیانی دیگر حتی در تولید محتوی یک اهل موسیقی نیز می توان نارسایی های جدی یافت که منشا آن به عدم آگاهی فنی تهیه کننده باز میگردد. نحوه انتخاب محتوی و فیزیک اجرایی قطعات دقیقا بیانگر آن است که مجری بر حوزه تخصص خود نه تنها مسلط نیستند بلکه تخصص هم ندارند. این یکی از بزرگترین چالش هایی هست که حسب تصادف نمودهای اجتماعی بسیار هم مشاهده میگردد. این گونه موارد نیازمند به تصحیح و باز نگری های جدی از سوی دیگر تهیه کنندگان است.. مجموعا بنظر میرسد که آنچه تحت عنوان عوام زدگی نام گرفته در اشکال متعددی متجلی است. می توان گقت که آنهایی که در این فضا مشغول فعالیت حرفه ای یا شبه حرفه ای هستند مطمئنند دارای مخاطبینی هستند که در حوزه مربوطه اطلاعاتی عمیقی ندارند. بنابراین هرگونه رفتار فنی در حوزه نوازندگی خودشان هم اتفاق بیوفتد قطعا مورد تشویق جامعه مخاطبین قرار میگیرد.
این یکی از ناهنجارترین مواردی هست که در فضای موسیقی کشور ما وجود دارد و اگر حل نشود اصولا معلوم نیست که سرنوشت موسیقی کشور بعدها طی دو دهه دیگر به کدام سمت حرکت می کند و آیا اصلا چیزی از موسیقی ایرانی باقی خواهد ماند یا خیر. این بخش در واقع معطوف به رفتارهای گذشته خود موسیقیدانان هست که به سادگی آثاری را خودشان در نوازندگی سانسور کردند و یا در آثارب را نه در حد و تراز آثار پیشین و فارغ از سیاستگذاری های کلی کشور به جامعه ارائه نمودند ولی متاسفانه گفتارها و رفتارهایی نیز در تولید محتوی مرتبط با موسیقی نیز اتفاق افتاده است.
تعدادی از هنرمندان مثلاً شاید در دهههای اول پس از انقلاب خانه نشین شدند ولی بعدها مجددا با به دعوت متولیان هنر موسیقی و یا رفع مشکلات مربوطه به صحنه موسیقی بازگشتند. نگارنده معتقد است که بخشی از فرایند عوام زدگی معطوف همین حذف ها بوده است. باید گفت در حقیقت نوعی حذف نهان با تولیت خود موسیقیدانان در فضای موسیقی کشور سبب ساز این شد که جامعه هم از شنیدن آثار آنها از آثار نوازندگی و آثار آهنگ سازی آنها محروم شود. در حقیقت به واسطه این فرایند سطح سلیقه عمومی نسبت به آثار موسیقی و نهایتا کیفیت گوش موسیقایی جامعه تنزل پیدا کند. این پدیده بعد از حوزه های آواز و نوازندگی به حوزه گروه نوازی ها هم کشیده شد. البته باز هم ریشه های آن به اوایل دهه پنجاه هم برمیگردد و بدون اینکه قصدی بر انجام یک کالبدشکافی در حوزه های فنی، اداری و اجتماعی موسیقی باشد، می توان وقوع اینچنین رخدادی را به خط مقدم مجریان موسیقی دهه مورد اشاره منصوب دانست. این اتفاق اصولا رفتار فرهنگی محسوب نمی شود بلکه نوعی کاریکاتور از رفتارهای صنفی و اجتماعی است که شاید بتوان در عرصه جهانی نیز مثالی از آنرا یافت که پس از آن به شکل بسیار کودکانه ای کپی برداری شده و بدون اینکه در مورد آن تعقل منطقی وجود داشته باشد در فضای موسیقی کشور به کار گرفته می شود. نهایتا بعنوان یک الگوی نا مناسب سبب می شود که یک جمعیت بسیار زیادی از نظر حدود سطح نوازندگی تنزل پیدا کنند. اوج این رخداد زمانی است که سلایق فنی آنها بشکل واضحی تنزل پیدا می کند. باید قویا بیان کرد که تنها یک افول سلیقه ایی محسوب نمی شود بلکه به نظر می آید در حوزه قدرمطلق فنی این واپس گرایی اتفاق افتاده است. پس از آن در حوزه محتوی و در ادامه در حوزه رفتاری سازهای دیگر و در تجمع سازها به شکل گروه نوازی، صدادهی یا همان سونوریته هم می تواند متجلی شود. این مورد می تواند باعث شود که فضای تخاطب موسیقی به شدت آسیب ببیند و نه تنها ارتقاعی در آن صورت نمی گیرد بلکه دارای یک بار واپسگرایی بسیار آشکار است. بهتر آن است پژوهشی جامع فاصله زمانی ۴۰-۵۰ سال اخیر موسیقی کشور را در حوزه گروه نوازی مورد بررسی قرار دهد تا آسیب های حاصل از واپسگرایی در گروه نوازی حداقل برای خط مقدمی های موسیقی آشکار گردد. این پژوهش نشان خواهد داد که در درجه اول رفتارهای لیدرهای موسیقی و پس از آن بدنه ی موسیقی و هرم آن و در نهایت کل جامعه شنیداری موسیقی کشور و سلیقه عمومی آن چه آسیب هایی را متحمل شده است.
در این میان متاسفانه برخی از موسیقیدان ها هم رفتارهای پارادوکسی را تعمدا انجام داده اند و سعی برآن داشته که در هر فضایی متناسب با حاضران یک نوع مطالبی را عنوان نمایند که با گفتار پیشین خود تفاوت هایی جدی دارد و یا با رفتار هنری و عرضه کار همان هنرمند تفاوت های شگرف از خود نشان می دهد. به طوری که وقتی از سر تحقیق مطالب آنها پیگیری میشود ( اجراهای آنها و چه گفتارشان که احیانا در فضاهای مختلف مطرح گردیده) میتوان به چند گانه بودن کلام و رفتارهای آنان پی برد. انگار که در هر جمعی به فراخور فضای فکریی مخاطبین کلامی را که مورد تایید حاضران بوده، بیان کرده و خود همین امر هم به مخدوش شدن چهره فنی و اجتماعی موسیقی بسیار کمک کرده است. باید اذان داشت که اینگونه طنازی ها بهر شکل در بیان به هیچ عنوان موجه نیست و با توجه به گستردگی سیستم اطلاع رسانی نهایتا بر اهل پژوهش محقق خواهد شد که گوینده به یک رفتار فریبکارانه در حوزه تخصص خود مبادرت ورزیده است. باید توجه داشت، رفتارهای هنری امروز دیگر هیج مشابهتی با سیر و سلوک هنرمندان موسیقی صدسال پیش ندارد. رفتارهای هنری استادان پیشین تنها از طریق یک روایت از یک نسل به نسل دیگری منتقل شده است در حالی که امروز هر آنچه که در هر تریبون اعم از رسمی و یا غیر رسمی توسط هر اهل موسیقی بیان گردد و یا اجرا شود توسط دوربین تلفن های همراه و دیگر وسایل ضبط و بلافاصله در اختیار همه کاربران و مخاطبان موسیقی قرار می گیرد. پس ازآن زمان، تجزیه و تحلیل آنها آغاز میگردد. اگر که به کالبدشکافی های عمیق تری دست بزنیم ممکن است پشت تمام این نوع رفتارهایی که مبتنی بر پارادوکس در حوزه هنر و فرهنگ هستند و احیانا توسط لیدرهای موسیقی به هردلیلی رقم زده یاشد متوجه رد پاهای دیگری نظیر اقتصاد هنر بشویم.
این گونه اتفاقات متاسفانه امروز در جامعه موسیقی ما یکی از رایج ترین وقایع بوده و میتوان گفت که مثل یک سنت و یک عرف در جامعه تبدیل شده است. باید گفت که یک بخش از کفه این ترازو مخاطبین عام موسیقی هستند که اصولا در فضای فنی و حرفه ای موسیقی وارد نمی شوند. این لایه از مخاطبان قطعا فرصت لازم برای کسب اطلاعات فنی عمیق ندارند. بخش دیگر که پیش تر به آن اشاره شد، خویشاوندان اصلی موسیقی هستند که به هر حال در فضای حرفه ای موسیقی و خط مقدم موسیقی اطلاعاتی دارند و ممکن است از این موضع استفاده کنند. سلامت در تحلیل، فارغ از تاثیر پذیری های غیر فرهنگی کمک قابل توجهی خواهد بود به آگاه سازی فضای مخاطبان غیر متخصص و آموزش گیرندگان حوزه موسیقی.
در راستای رفتارهای مبتنی بر پارادوکس که گاهی توسط لیدرهای موسیقی ممکن است اتفاق افتاده باشد، شاهد یک سردرگمی و یک مجموعه ی تضادبرانگیز خواهیم بود. این تضاد در واقع هیچگونه منطق فکری سالمی بر نمی تابد و حتی مبتنی بر باورهای فرهنگی هم نیست، بدین معنی که امروز تهیه یک جامعه مخاطبان که خود آنها نیز آگاهی های لازم را نداشته باشند اصولا کار سختی نیست. چرا که فضاهای مجازی این کار را به سادگی فراهم ساخته اند. بسیاری از نوازندگانی که شاید در حوزه های حتی ابتدایی تا آغاز متوسطه ی رشته نوازندگی خود هستند دارای یک جامعه مخاطبین هستند که بعضا بسیار عریض و طویل هم هست. این جامعه مخاطبین در فضاهای مجازی بدست آمده نه اینکه این افراد مخاطبان خود را در سال های کنسرت کسب کرده باشند. در واقع خود فضای مجازی می تواند شرایطی را ایجاب کند که حداقلی از جامعه مخاطبین برای یک مجری موسیقی و فراهم گردد. جمیع اظهار نظر های غیر کارشناسانه و اجراهای غیر اصولی در ترکیب با محتوی های بعضا غیر استاندارد در همین فضاهای مجازی نشر و باز نشر می گردد و در اختیار مخاطبانی قرار میگیرد که در حوزه مورد نظر موسیقی آگاهی حداقلی را ندارند و نهایتا در گروه های هنری و فرهنگی انتشار پیدا میکند. گاها نیز مشاهده میگردد که برخی از این گروه های فرهنگی و هنری، خودشان از نظر پایه های درک و اطلاعات اصلا به مرحله بلوغ نرسیده اند و ممکن است گفتارهای غیر کارشناسی را را باور کنند و اتفاقا همینطور هم هست بدون انکه در پی صحت اینچنین مطالبی باشند. صاحب این قلم عمیقا معتقد است که صاحبان گفتار در فضای موسیقی در درجه اول باید به مسئولیت خود در بیان اظهار نظر های فنی صداقت داشته و با مخاطبان خود مستند صحبت کنند. واقعیت آن است که حوزه مسئولیت پذیری یک آگاه موسیقی در حقیقت یک رسالت است. اگر کلامی با ریشه های غرض ورزی، اجتماعی و یا اقتصادی در اشکال مختلف آن بیان گردد، جبران آن به سادگی میسر نیست و شاید چندین دهه زمان لازم داشته باشد تا جامعه نسبت به عدم صحت آن آگاهی پیدا کند. تشخیص یک پارادوکس فرهنگی قطعا برای جامعه اهل فن کار چندان دشواری نیست ولی انتقال آن به مخاطبان دور از یک حوزه تخصصی کار سخت و دشواری است. در فضای علمی پژوهشگران باز زبان تحقیق با یکدیگر دیالوگ دارند. در حوزه موسیقی پیشینه شنیدار و پس از آن سلایق بر افراد حاکم است. بسیاری از استادان پیشین اعتقاد داشتند که برای درک کافی از موسیقی شناخت جز اولین و موثرترین قدم ها می باشد. شاید زمان زیادی لازم باشد تا به استانداردهای گفتاری و رفتاری در درجه اول در اهالی موسیقی برسیم و در ادامه ممکن است زمان بسیار طولانی تری نیاز باشد تا خط آگاهی نیز در این زمینه ارتقا یابد.
Fekrvarzi.ir