اینستاگرام زدگی – سیمین پاشا
متن اینستاگرام زدگی از سیمن پاشا را می توانید در پ زیر مطالعه کنید:
این روزها در دنیای مجازی که بیشتر واقعیت واقعی شده است و هرکسی در هر سن و شرایطی حداقل برای یکبار هم که شده اسمش به گوشش خورده است، همان اینستاگرامی که گاهی حتی در تلفظ صحیح نام این دنیای مجازی اما خیلی واقعی (آن هم بعدتر دلیلش آشکار خواهد شد که چرا از واقعیت هم واقعی تر شده است) مشکل فراوان دارند و در هر زمان و شرایطی که چشم روی صفحات میگرداند میبیند خانواده های دو نفره و سه نفره و بیشتر تمام خودشان را با تمام قوا به نمایش گذاشته اند و از لحظه لحظه هایی که باید ساخته شوند و نه آنچه در واقعیت هست فیلم و عکس یا به قول خوده حرفه ایشان محتواسازی میکنند و هرچه در چنته دارند به قول قدیمترها روی داریه میریزند و تمام اقوام و دوست و آشنا میدانند که فلانی در آن دنیای مجازیه خیلی واقعی کارهایی میکند که تا 5 سال پیش ما نمیدانستیمش و اصلا مگر بلد بود که حالا اینقدر هزار نفر به صفحه اش می آیند و به به و چه چه و آخرش کلافه و خسته و کوفته حتی بیشتر از مردهای قدیمی که روزیه سه خانوار را می دادند روی همان قالی که تبلیغش را کرده بودند تا درآمد محتواسازی روزانه اشان در بیاید و کسب درآمد کرده باشند بی قید و دربند رها میشود و ای وای که اگر در واقعیت محض ببینیشان پارچه ای به عرض و طول کل خانه ای که گوشه تا گوشه آن در فیلم های جشن و پایکوبی و رنگینک کنانشان بود پهن شده است که مبادا زخمی، خراشی به گوشه قالیچه شبه سلیمان نیفتد که اگر بیفتد محتوا هم از ریخت و رو می افتد و بعد آنقدر هزار دنبال کننده ای که گفته بودم حتی گاهی زبانشان به تلفظ درست این دنیای مجازیه واقعی تر از واقعیت نمیچرخد، از لیست دنبال کنندگان کم شود و آنوقت چه سخت میشود دوباره جمع کردن آدم هایی که به رنگ چتر رنگ رنگی شان در یک روز بارانی در فصل بهار گوشه چشمی نشان بدهند و صدای ظرف های پر از تنقلاتشان، دلشان را بلرزاند و خنده های دو نفره اشان خنده هایی از سر ذوق به لبشان بیاورد و عجب سخت تر میشود که به دنبال کنندگان جدید بفهمانی که باید بمانی و ببینی و بدانی.
نمیدانم چه شد که آدم های دیار ما شاید هم در دیار آن سوی مرز و دریا هم به دیدن خانه هایی که هرگز دعوت نخواهند شد و حیاط پر از برگ پاییزی چند هزار متری که هرگز قدم نخواهند گذاشت و زیور آلاتی که هیچ به دست و پا نخواهند دید با لذت و ولع و شوق چشم میدوزند و آخرش بعد از ساعتها دیدن و به ظاهر لذت بردن و در باطن حسرت خوردن به نمیدانم آخر چرایی میرسند که از هزار بار سوال برای یک مسئله در دوران ابتدایی مدارسشان سهمگین تر و تلخ تر میشود و مابین این تماشاچیان، عده ای به صرافت ادامه راه همان آنانی بر می آیند که هر لحظه و ساعت و روز میدیدند و میفهماندند که هستیم و دیدیم و دانستیم که دارید و خوشید و همه چیز دان و دریغ از اینکه بدانند پشت همان تصویر یا به قول خود حرفه ایشان محتوا، چه ها که نیست و یا هست که نباید باشد.
به دروغ میگوییم که مهم نیست برایمان که نمایش داده شود آنچه داریم و نداریم و در واقعیت حتی از دیده شدن حتی برای یکبار به هر نوعی لذتی وافر می بریم و از خوانده شدن، دیده شدن و شنیده شدن در نقطه ای از زمان که در بی زمانی خودش غرق است و تصویر زرد اخباری پوشیده از واهمه اما هیجان انگیز، به اوج لذتی میرساند که قدرت آنرا می دهد که ساعت ها گوشه ای چشم بر نداری از صفحه ای چند در چند و غرق شوی در این مجاز پر مجازاتی که تمام تحسین های نشده و عشق های نداشته را در داشته های به ظاهر زیبای آن دیگران پیدا میکنیم و برای باز دیده شدن، میبینیم و میفهمانیم که دیدیم و هستیم و این هستی را از هر آنچه که بود بیشتر دوست داریم
خلاصه بر این مکتوب از دل بر آمده باید مُهر اتمامی زد که اگر فردا روزی این مجاز که بی اجازه در روح و روانمان خانه کرده با دلایل خود ساخته خودشان از روزمرگی مان حذف شود، نرفته از آن در، از در دیگری مجازی دیگر سر بر می آورد که اینبار فقط یک نام از ما نیست که پیداست که در آن همه عادات انسانی و اجتماعی و حقوق مسلم در آن ذکر خواهد شد و دیگر نه راه فراری هست و نه راه قرار که پا زنجیر شده در بند مجازی خواهیم بود که فهم مجازی بودنش کار آسانی نیست که نیست
سیمین پاشا