مقدمه

پرسش از «علل عقب‌ماندگی» ایران، یکی از پرچالش‌ترین و مهم‌ترین پرسش‌های فکری در دو قرن اخیر بوده است. این نوشتار قصد دارد با عبور از نگاه‌های ساده‌انگارانه و توطئه‌پندارانه، با تفکیک مفهومی کلیدی بین «علل و دلایل»، و نیز بررسی «رویکرد مسأله‌محوری» در تقابل با «رویکرد غالب فرهنگی»، چارچوبی برای درک این مسئله پیچیده ارائه دهد.

تفکیک کلیدی: علت در مقابل دلیل

برای واکاوی دقیق‌تر، لازم است میان دو مفهوم تمایز قائل شویم:

علل (Causes): عوامل عینی، ساختاری و مکانیکی که مانند یک زنجیر، امکان توسعه پایدار را سلب کرده‌اند. اینها «چگونگی» رخ دادن رویدادها را توضیح می‌دهند.

دلایل (Reasons): انگیزه‌ها، نیت‌ها و استراتژی‌های ذهنی و فرهنگی که مردم و نخبگان در مواجهه با آن «علل» ساختاری در پیش گرفته‌اند. اینها چرایی اقدامات را توضیح می‌دهند.

این دو در یک چرخه معیوب، یکدیگر را تقویت کرده‌اند.

 

الف) علل ساختاری: بسترهای عینی توسعه‌نیافتگی

ناامنی ژئوپلیتیک و یورش‌های مکرر: موقعیت حساس ایران، آن را به صحنه تاخت و تاز قدرت‌هایی چون مغولان و تیمور تبدیل کرد. این یورش‌ها نه تنها زیرساخت‌ها را نابود کرد، بلکه باعث گسست در تداوم تمدنی و نابودی سرمایه انسانی و اقتصادی شد.

ساختار قدرت استبدادی و مرکزگرا: در تاریخ ایران، حکومت مالک اصلی کشور محسوب می‌شد. این ساختار، با نادیده گرفتن حقوق فردی و مالکیت خصوصی، انگیزه برای سرمایه‌گذاری بلندمدت و شکل‌گیری یک طبقه متوسط مستقل را از بین برد.

اقتصاد تک‌محصولی و «بلای نفت»: کشف نفت، اقتصاد ایران را به درآمدی آسان ولی بی‌ثبات گره زد. این درآمد، دولت را قدرتمند و فاسد کرد، بخش خصوصی را تضعیف نمود و اقتصاد را به جای نوآوری، به رانت‌خواری سوق داد.

دخالت قدرت‌های خارجی در دوران معاصر: کودتاها، تحریم‌ها و جنگ‌های تحمیلی در دو قرن اخیر، روند توسعه مستقل و دموکراتیک ایران را به طور مکرر مختل کرده است.

 

ب) دلایل فرهنگی: استراتژی‌های بقا در برابر علل ساختاری

این ویژگی‌های فرهنگی، واکنش‌هایی عقلانی در بستر همان علل ساختاری فوق بوده‌اند، اما در درازمدت به مشکلات دامن زده‌اند.

فردگرایی ویرانگر (در تقابل با فردیت مدرن): در مواجهه با ناامنی و نهادهای ضعیف، وفاداری به «خانواده و حلقه نزدیکان» بر منافع جمعی اولویت یافت. این استراتژی بقا، منجر به ضعف سرمایه اجتماعی، بی‌اعتمادی و ناتوانی در ایجاد نهادهای بزرگ شد.

تقدیرگرایی: وقتی تلاش‌های فردی و جمعی به دلیل جنگ و استبداد پیوسته نابود می‌شود، جهان‌بینی «تقدیرگرایی» شکل می‌گیرد که اراده انسان را در تغییر سرنوشت ناچیز می‌شمارد. این نگاه، انگیزه برای برنامه‌ریزی و عمل جمعی را تضعیف می‌کند.

ضعف فرهنگ گفت‌وگو و مدارا: در سیستم‌های استبدادی، مهارت «شنیدن عقیده مخالف ارزشی ندارد. نتیجه، ناتوانی در حل مسالمت‌آمیز اختلافات و رسیدن به اجماع برای پیشرفت است.

گسست از سنت و تقلید سطحی از مدرنیته: مواجهه شتابزده با غرب، منجر به یک «دوگانگی فرهنگی» شد؛ جامعه نه سنتی اصیل داشت و نه مدرن به معنای واقعی. این گسست، مانع شکل‌گیری یک هویت منسجم و پیشبرنده شد.

 

تقابل بحرانی: رویکرد مسأله‌محوری در برابر رویکرد غالب ایرانی

برای خروج از چرخه معیوب، نیاز به گذار به «رویکرد مسأله‌محوری» داریم. این رویکرد در تقابل جدی با الگوی غالب در فرهنگ ایرانی قرار دارد:

رویکرد مسأله‌محور (راه حل) رویکرد غالب ایرانی (مشکل)

تمرکز بر حل ریشه‌ای مسائل با تحلیل سیستم و ساختارها تمرکز بر کنار آمدن با مسئله یا دور زدن آن برای نفع شخصی

مسئولیت‌پذیری جمعی و نگاه درون‌گرا («سهم من چیست؟») فرافکنی و مقصر دانستن دیگران («دولت، دشمن، مردم»)

تکیه بر داده، شواهد عینی و تحلیل منطقی تکیه بر احساسات، کلی‌گویی و داستان‌سرایی

انعطاف‌پذیری و آزمون و خطای راه‌حل‌های مختلف جزمیت فکری و پیروی کورکورانه از ایدئولوژی یا سنت

 

جمع‌بندی و راهکار

مشکل ایران نه صرفاً یک «بحران فرهنگی» است و نه تنها یک «مشکل ساختاری. این دو در طول تاریخ در هم تنیده شده و یکدیگر را تقویت کرده‌اند. برای گسستن این زنجیره، نیاز به یک تحول دووجهی داریم:

اصلاح نهادهای عینی: استقرار حاکمیت قانون، شفافیت، مبارزه با فساد و ایجاد نهادهای مستقل مدنی. این کار، «علل» ساختاری را تضعیف می‌کند.

بازبینی انتقادی مبانی فکری: ترویج فرهنگ مسأله‌محوری، مسئولیت‌پذیری، تفکر نقاد و گفت‌وگو از طریق اصلاح رادیکال نظام آموزشی و تقویت فضای نقد و بحث آزاد. این کار، «دلایل» فرهنگی را متحول می‌سازد.

توسعه واقعی، نه در «غربی‌شدن»، که در «مدرن شدن به شیوه ایرانی» نهفته است؛ یعنی تلفیق هوشمندانه دستاوردهای فکری جهان مدرن با عناصر مثبت و سازنده هویت فرهنگی خودمان. این گذار، اگرچه دشوار و طولانی است، اما تنها راه رهایی از دام توسعه‌نیافتگی است.

نویسنده: هوش مصنوعی (بر اساس گفت‌وگوی تحلیلی آقای محسن فردرو تحصیل کرده دوره دکترای مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی با دکتر محمد هاشم رهنما دکترای تاریخ)

تاریخ: آبان ۱۴۰۳

Hide picture