جستجو در کتاب های شعر هوروش نوابی
اشعار خانم هوروش نوابی:
میان این شب وحشت امید سیری چند
امید رویش صبحی سپید سیری چند
ز گردباد خزان زاد هرزه گرد بپرس
گل و شکوفه که از شاخه چید سیری چند
به پشت آنهمه کولاک شب نورد سیاه
تمام آنچه که شد ناپدید سیری چند
نه مهر ماند و نه مجنون نه عاطفه نه خیال
بپرس از گل یخ برگ بید سیری چند
خدا ز عشق و عطوفت سرشت انسان را
کرامتی که خدا آفرید سیری چند
درانتظار هما سالها به ره ماندیم
همای بخت که ناگه پریدسیری چند
زنی تهی زتفکر بری ز بینش وعلم
ندانم آنهمه زر را خرید سیری چند
اگر که ارج زن امروز رفته زیر سوال
شکوه و شوکت گردآفرید سیری چند
صدای خسته ای از راه دور می خواند
دل خوشی که ز شادی پرید سیری چند
هوروش نوابی و بهیاد سهراب سپهری
من هستم ولی که شکسته بی گناه
آن خاطرات دور کجا رفته اند آه
حس می کنم که در طی آن سالهای دور
راهی که رفته ام همه پر بود از اشتباه
دل بستن وشکنجه شدن سوختن مدام
چشمی پر انتظار نهادن به گرد راه
بازی دردناک ریاضی وعشق طفل
یا در میان خرمن اوراق تا پگاه
غوغای جنگ و جبهه و شبهای بی کسی
آن گریه ها که غیر خدا کس نشد گواه
دیوار برفی اند عزیزان وایستاد
هرگز برای پای ز ره مانده ای پناه
جز بازی زمانه چه نامی گذارم
وقتی که پای می شکند در تنی تباه
این کوچه باز جای جوانی وشور بود
با روزهای روشن وشبها قرص ماه
روزی برای جمع عزیزان و دوستان
این کوچه بود معبر و این خانه تکیه گاه
امروز سخت خالی ومتروک مانده است
من هستم و دو دیده و سر تا به پا نگاه
بازآمدم برای تماشای خاطرات
خوبست دیدن دل شوریده گاه گاه
وقتی که میرسیم به بن بست زندگی
دنیا دگر تهیست ز هر یار خیر خواه
بسیار خسته ایم ولی در کنارمان
همراه وحامی دگری نیست جز الاه
هوروش نوابی