کینز بدون شک مهم ترین اقتصاددان سده ى بیستم بود.

وى با ابداع حوزه ى اقتصاد کلان (شاخه اى از علم اقتصاد که کلیت یک اقتصاد را به عنوان نهاد مستقل و متفاوت از مجموع کلى اجزاى آن، تحلیل مى کند)، تعریف علم اقتصاد را تغییر داد.

پیش از کینز، بیشتر مردم با این جمله ى آدام اسمیت موافق بودند که »رفتارى که در هر خانواده ى خصوصى، رفتارى محتاطانه قلمداد مى شود، به ندرت ممکن است براى یک قلمرو بزرگ حماقت به حساب آید« و البته هنوز برخى از مردم به این گفته باور دارند. مثلاً دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا در اکتبر سال 1102 این طور گفت که تمام مردم بریتانیا بایستى تلاش کنند تا بدهى هاى کارت هاى اعتبارى خود را پرداخت کنند، بدون درك این نکته که اگر تعداد کافى از مردم واقعاً به نصیحت وى توجه مى کردند و مصارف خود را کاهش مى دادند تا بتوانند بدهى هاى کارت هاى اعتبارى خود را پرداخت کنند، اقتصاد بریتانیا فرو مى پاشید. وى صرفا درك نمى کرد که مخارج هر فرد درآمد فرد دیگرى را تشکیل مى دهد تا اینکه از جانب مشاوران خود مجبور شد این اظهارنظر شرم آور را پس بگیرد.

کینز با رد این بینش به دنبال توضیح این مسئله بود که اگر قرار است بازارها، عرضه و تقاضا را برابر سازند، پس چطور در بلند مدت، کارگران بیکار و کارخانه ها راکد میشوند و محصولات به فروش نمیرسند.

کینز نظریه ى خود را با این مشاهده آغاز کرد که یک اقتصاد تمام محصولات تولیدى خود را مصرف نمى کند. بدین ترتیب اگر قرار است تمام کالاهاى تولیدى فروخته شده و تمام نیروهاى تولیدى از جمله خدمات کارى کارگران به کار گرفته شوند (این اشتغال کامل[1] نامیده مى شود)، بایستى تفاوت تولید و مصرف که پس اندازنامیده مى شود در جایى سرمایه گذارى شود.

متأسفانه هیچ تضمینى وجود ندارد که پس اندازها با سرمایه گذارى برابر شوند، به ویژه در این دوران که برخلاف روزهاى اولیه سرمایه دارى که سرمایه داران غالباً پس اندازهاى خود را سرمایه گذارى مى کردند و کارگران نیز با توجه به دستمزد پایین خود توانایى پس اندازنداشتند، دیگر سرمایه گذاران پول خود را پس اندازنمى کنند.  علت این پدیده نیز این است که سرمایه گذارى که بازدهى آن بلافاصله تحقق پیدا نمى کند، به انتظارات  سرمایهگذاران از آینده بستگى دارد. این انتظارات نیز به نوبه ى خود به جاى محاسبات عقلانى با عوامل روانى هدایت  مىشوند؛ چرا که آینده، مملو از نااطمینانى[2] است و به هیچ وجه مشخص نیست.

این نااطمینانى صرفاً به معناى آن نیست که ندانیم دقیقا چه اتفاقاتى در آینده روى خواهند داد. ما مى توانیم احتمال وقوع هریک از نتایج احتمالى را براى برخى پدیده ها با دقت نسبتاً بالایى محاسبه کنیم که اقتصاددانان به آن ریسک[3]  مىگویند. درواقع، توانایى ما براى محاسبه ى ریسک موجود در بسیارى از جوانب مختلف زندگى انسانى مانند مرگ، آتش سوزى، تصادفات رانندگى و مواردى از این قبیل، پایه و اساس صنعت بیمه را تشکیل مى دهد. بااین حال، در مورد بسیارى از پدیده هاى دیگر ما حتى از تمام نتایج احتمالى نیز اطلاعى نداریم، چه برسد به محاسبه ى احتمال رویداد هریک از آنها. شاید عجیب به نظر برسد که بهترین توضیح مفهوم نااطمینانى را دونالد رامسفلد[4] وزیر دفاع دولت اول جورج دبلیو بوش ارائه کرده است. رامسفلد در یک نشست مطبوعاتى در مورد وضعیت افغانستان در سال 2002 چنین اظهار کرد: »خب، یک سرى دانسته هاى شناخته شده وجود دارد؛ یعنى همان چیزهایى که  مىدانیم و از آنها اطلاع داریم. همچنین ندانسته هاى شناخته  شدهاى وجود دارند. به عبارت دیگر مسائلى وجود دارند که اینک مى دانیم که از آنها اطلاع نداریم. اما همچنین ندانسته هاى ناشناخته اى نیز وجود دارند؛ یعنى مسائلى وجود دارند که  نمىدانیم که از آنها بى اطلاع هستیم.« ایده ى »ندانسته هاى ناشناخته[5]« مفهوم نااطمینانى کینز را به خوبى خلاصه مى کند.

سیاست مالى فعال براى اشتغال کامل: راه حل کینزى

در شرایط نامعلوم چه بسا سرمایه گذاران ناگهان نسبت به آینده بدبین بشوند و سرمایه گذارى خود را کاهش دهند. در چنین وضعیتى پس اندازها بیش از حد مورد نیاز مى شوند و به اصطلاح فنى »اشباع پس انداز[6]« روى مى دهد. اقتصاددانان کلاسیک تصور مى کردند این اشباع دیر یا زود از بین خواهد رفت، چراکه تقاضاى کمتر براى مبالغ پس اندازشده، باعث کاهش نرخ بهره (یعنى قیمت وام گرفتن، اگر این اصطلاح را مى پسندید) مى شود و سرمایه گذارى را جذاب تر مى سازد.

اما کینز استدلال مى کرد که این پدیده روى نخواهد داد. با کاهش سرمایه گذارى، مخارج کل نیز کاهش مى یابد که به نوبه ى خود درآمدها را نیز کاهش مى دهد، زیرا مخارج هر فرد، درآمد فرد دیگرى را تشکیل مى دهد. کاهش درآمد نیز به نوبه ى خود باعث کاهش پس اندازمى شود به این دلیل که  پساندازاساساً همان مبلغى است که پس از مصرف ما باقى  مىماند (اما معمولاً میزان مصرف ما با کاهش درآمد تغییر قابل توجهى نمى کند به این خاطر که میزان مصرف براساس ضروریات بقا و عادات زندگى تعیین مى شود). سرانجام، پس اندازها به حدى کاهش مى یابند که با تقاضاى پایین تر براى سرمایه گذارى مطابقت پیدا کنند. اگر اشباع پس اندازها به این روش کاهش پیدا کند، هیچ فشارى براى کاهش نرخ بهره به وجود نمى آید و به همین دلیل نیز هیچ محرك اضافى براى سرمایه گذارى ایجاد نخواهد شد.

کینز فکر مى کرد سرمایه گذارى براى دست یابى به اشتغال کامل تنها زمانى کافى خواهد بود که روحیات حیوانى[7] سرمایه گذاران (مطابق تعریف خود کینز »تمایل خودجوش فرد براى فعالیت به جاى انفعال«) با فن آورى هاى جدید، منافع مالى و سایر رویدادهاى بیرونى تحریک شوند.

در بینش وى، حالت عادى امور این است که سرمایه گذارى در سطح تقاضاى موثر[8] (تقاضایى که درواقع با قدرت خرید فرد پشتیبانى مى شود) با میزان پس اندازبرابر شود که این سطح از  سرمایهگذارى عملاً براى حمایت از اشتغال کامل ناکافى است. کینز استدلال مى کرد که براى دست یابى به اشتغال کامل، دولت بایستى از مخارج خود به صورت فعالانه، براى افزایش سطح تقاضا استفاده کند[9] .

[1] . Full Employment

[2] . Uncertainty

[3] . Risk

[4] . Donald Rumsfeld

[5] . Unknown Unknowns

[6] . Savings Glut

[7] . Animal Spirits

[8] . Effective Demand

[9] .  همانطـور کـه خـود او نیـز در مقالـه ى مشـهورى بـا عنـوان »امکانـات اقتصـادى بـراى نوه هـاى مـا« تشـریح کـرده، بــا گذشــت زمــان یعنــى در نســل نــوادگان  کینــز (اگرچــه خــود کینــز فرزنــدى نداشــت)، اســتانداردهاى زندگــى در کشـورهایى ماننـد بریتانیـا بـه حـد کافـى افزایـش پیـدا خواهـد کـرد کـه دیگـر سـرمایه گذارى جدیـد بسـیار زیـادى ضــرورت نخواهــد داشــت. بدیــن ترتیــب وى پیش بینــى مى کــرد کــه در ایــن مرحلــه تمرکــز سیاســت ها بایســتى بــه سـمت کاهـش سـاعات کارى و افزایـش مصـرف تغییـر کنـد، بـه ویـژه از طریـق توزیـع مجـدد درآمـد در میـان گروه هـاى فقیرتـر کـه در مقایسـه بـا افـراد ثروتمنـد، بخـش بزرگتـرى از درآمـد خـود را مصـرف مى کننـد.

منبع : کتاب اقتصاد – راهنمای کاربردی

Hide picture