نهج البلاغه و جامعه امروز اسلامی

به نقل از سایت استاد شهید مطهری

تنها من و امثال من نبودیم كه با دنیای نهج البلاغه بیگانه بودیم، جامعه ی اسلامی این كتاب را نمی شناخت. آن كه می شناخت از حدود شرح كلمات و ترجمه ی الفاظ تجاوز نمی كرد. روح و محتوای نهج البلاغه از همگان مخفی بود. اخیراً جهان اسلام دارد نهج البلاغه را كشف می كند و به تعبیر دیگر نهج البلاغه جهان اسلام را فتح می كند.چیزی كه مایه ی حیرت است این است كه قسمتی از محتوای نهج البلاغه را، چه در كشور شیعه ی ایران و چه در كشورهای عربی، اولین بار «بی خدا» ها و یا «باخدا» های غیر مسلمان كشف كردند و در اختیار توده ی مردم مسلمان قرار دادند.البته هدف غالب یا همه ی آنها از این كار این بود كه از علی و نهج البلاغه ی علی توجیهی برای درستی پاره ای از مدعاهای اجتماعی خود بسازند و خود را تقویت كنند. ولی برای آنها نتیجه ی معكوس داد، زیرا برای اولین بار توده ی مسلمان دانست كه سخنان پر زرق و برق دیگران چیز تازه ای نیست، بهترش در نهج البلاغه ی علی است، در سیرت علی است، در سیرت تربیت شدگان علی از قبیل سلمان و ابوذر و عمار است. نتیجه این شد كه به جای اینكه علی و نهج البلاغه آنها را «توجیه» نمایند آنها را «شكست» دادند. ولی به هر حال باید اعتراف كنیم كه قبل از این جریان، آشنایی اكثریت ما از حدود چند خطبه ی زهدی و موعظه ای تجاوز نمی كرد؛ گنجینه ای مانند «عهدنامه» مولی به مالك اشتر نخعی را كسی نه می شناخت و نه توجهی می كرد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 351

همچنانكه در فصل اول و دوم كتاب ذكر شده، نهج البلاغه منتخبی است از خطبه ها و وصایا و دعاها و نامه ها و كلمات كوتاه علی علیه السلام كه سید شریف رضی در حدود هزار سال پیش جمع آوری كرده است.نه كلمات مولی منحصر است بدانچه سید رضی گرد آورده است[1]و نه گردآوری كلمات امیرالمؤمنین علیه السلام منحصر به سید رضی بوده است.اكنون دو كار لازم در مورد نهج البلاغه در پیش است: یكی غور و تعمق در محتوای نهج البلاغه است، تا مكتب علی در مسائل مختلف و متنوعی كه در نهج البلاغه مطرح است دقیقاً روشن شود كه جامعه ی اسلامی سخت بدان نیازمند است؛ دیگر تحقیق در اسناد و مدارك نهج البلاغه. خوشبختانه می شنویم كه در گوشه و كنار جامعه ی اسلامی فضلایی مشغول انجام این دو مهم می باشند.آنچه در این كتاب آمده است، مجموع مقالات متسلسلی است كه در سالهای 51- 52 در مجله ی گرامی «مكتب اسلام» منتشر شده است و اكنون به صورت یك كتاب در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد. قبلاً پنج جلسه در مؤسسه ی اسلامی حسینیه ی ارشاد تحت همین عنوان سخنرانی كرده بودم. بعد از آن بود كه علاقه مند شدم با تفصیل بیشتر به صورت یك سلسله مقالات آنها را منتشر كنم.از اول كه نام «سیری در نهج البلاغه» به آن دادم، توجه داشتم كه كار من جز یك «سیر» و یك «گردش» نام دیگری نمی تواند داشته باشد؛ هرگز نمی توان این كوشش مختصر را «تحقیق» نامید. نه وقت و فرصت یك تحقیق را داشتم و نه خودم را لایق و شایسته ی این كار می دانستم. بعلاوه تحقیق عمیق و دقیق در محتوای نهج البلاغه و شناخت مكتب علی و همچنین تحقیق در اسناد و مدارك نهج البلاغه كار یك فرد نیست، كار گروه است. ولی از باب «ما لا یُدْرَكُ كُلُّهُ

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 352

لایُتْرَكُ كُلُّهُ» و به حكم اینكه كارهای كوچك راه را برای كارهای بزرگ باز می كند، سیر و گردش خود را شروع كردم. متأسفم كه همین سیر هم به پایان نرسید. برنامه ای كه برای این سیر تنظیم كرده بودم- كه در فصل سوم كتاب ذكر شده است- به علت گرفتاریهای زیاد ناتمام ماند. نمی دانم موفق خواهم شد كه بار دیگر به این سیر بپردازم یا نه، ولی سخت آرزومندم.قلهك، 25 دیماه 1353 شمسی.مطابق 3 محرم الحرام 1395 قمری.مرتضی مطهری


[1] مسعودی كه صد سال قبل از سید رضی بوده است در جلد دوم مروج الذهب می گوید: «در حال حاضر چهارصد و هشتاد و اندی خطبه از علی در دست مردم است» در صورتی كه همه ی خطبه های گردآوری شده ی سید رضی 239 است، یعنی كمتر از نصف عددی كه مسعودی می گوید.

علی علیه السلام در نهج البلاغه جمله ای دارد كه سیره ی پیغمبر اكرم را تفسیر می كند و عجیب است. من وقتی كه به این نكته برخورد كردم به قدری تحت تأثیر آن قرار گرفتم كه حد ندارد. داستان رفتن موسی و هارون به پیشگاه فرعون برای دعوت فرعون را نقل می كند. می فرماید اینها وقتی مأمور شدند، در لباس چوپانی، مانند دو تا چوپان (تعبیر چوپان از من است) بر فرعون وارد شدند. «وَ عَلَیْهِما مَدارِعُ الصّوفِ» هر دو جامه های پشمینه پوشیده بودند كه ساده ترین جامه ها بوده، «وَ بِاَیْدیهِمَا الْعِصِیُّ» و هر كدام یك عصا به دست گرفته بودند و تمام سرمایه ی این دو نفر همین بود. حالا فرعونِ با آن جلال و شوكت، دو نفر با لباسهای مندرس پشمینه و دو تا عصا آمده اند نزد او [1]و با كمال قدرت و توانایی روحی دارند به او خطاب می كنند كه ما پیامی داریم، رسالتی داریم، آمده ایم این رسالت را تبلیغ كنیم. اصل مطلب را مسلّم گرفته اند كه ما در این رسالت خودمان پیروزیم، آمده ایم با تو اتمام حجت كنیم. می گویند: اول آمدیم پیش خودت كه اگر از فرعون مآبی خودت دست برداری

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 88

و واقعاً اسلام بیاوری [2]ما عزت و مُلك را برای تو تضمین می كنیم ولی در مدار اسلام. فرعون نگاهی به اطرافش می كند و می گوید: «اَلا تَرَوْنَ هذَیْنِ؟ » این دو تا را نمی بینید با این لباسهای كهنه ی مندرسشان و با این دو تا چوب خشك كه به دست گرفته اند؟ ! اصل مسأله برایشان مسلّم است كه اینها پیروزند، تازه آمده اند با من شرط می كنند كه اگر می خواهی بعد هم عزیز باشی و به خاك مذلّت نیفتی بیا اسلام بیاور.

حال منطق فرعون چیست؟ «فَهَلاّ اُلْقِیَ عَلَیْهِما اَساوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» اینها اگر به راستی چنین آینده ای دارند، پس این سر و وضعشان چیست؟ پس كو طلا و جواهرهاشان؟ پس كو تشكیلات و تشریفاتشان؟ علی علیه السلام می گوید: «اِعْظاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ وَ احْتِقاراً لِلصّوفِ وَ لُبْسِهِ» به نظرش پول خیلی بزرگ آمده و لباس ساده كوچك آمده. با خودش فكر می كند این اگر راست می گوید و با یك مبدأ الهی ارتباط دارد، آن خدایش بیاید به او ده برابر ما گنج و جواهر و دبدبه بدهد. پس چرا ندارد؟ .

بعد [اشاره می كند] به فلسفه ی اینكه چرا خدا پیغمبران را این گونه مبعوث می كند و همراه آنها از این تجهیزات ظاهری و تشكیلات و قدرتهای برو و بیا و پول و جواهر نمی دهد. می گوید: اگر خدا اینها را بدهد دیگر اختیار در واقع از بین می رود.

اگر ایمانِ جبری در كار باشد همه ی مردم می آیند ایمان می آورند ولی آن دیگر ایمان نیست. ایمان آن است كه مردم از روی حقیقت و اختیار [گرایش پیدا كنند] و الاّ- تعبیر خود امیرالمؤمنین است- خدا می تواند حیوانات را مسخّر اینها قرار بدهد (كه به طور نمونه برای سلیمانِ پیغمبر این كار را كرد) ، مرغها را مسخّر اینها قرار بدهد و وقتی كه این دو نفر نزد فرعون می آیند، مرغها از بالای سرشان حركت كنند، حیوانها آنها را تعظیم كنند تا دیگر هیچ شكی برای مردم باقی نماند و اصلاً اختیار به كلی از بین برود. می فرماید در این صورت «لا لَزِمَتِ الْاَسماءُ مَعانِیَها» این ایمان دیگر ایمان نیست. ایمان آن ایمانی است كه هیچ نوع جبری در كار نباشد. معجزه و كرامت هم در حد اینكه دلیل باشد [اعمال می شود] . وقتی تا حد دلیل است قرآن می گوید آیه،

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 89

معجزه، اما اگر از حد دلیل بیشتر بخواهند، می گوید پیغمبر كارخانه ی معجزه سازی نیاورده. او آمده است ایمان خودش را بر مردم عرضه بدارد، و برای اینكه شاهد و گواهی هم بر صدق نبوت و رسالتش باشد، خدا به دست او معجزه هم ظاهر می كند.

همین قدر كه اتمام حجت شد، دیگر درِ معجزه سازی بسته می شود. نه اینكه یك معجزه اینجا، یك معجزه آنجا؛ او بگوید فلان معجزه را انجام بده، بسیار خوب، آن یكی پیشنهاد دیگر بكند، بسیار خوب (مثل این معركه گیرها) ، یكی بگوید كه من می گویم آن آدم را سوسك كن، دیگری بگوید من می خواهم كه این الاغ را تبدیل به اسب كنی. بدیهی است كه مسأله این نیست. علی علیه السلام می گوید اگر این طور می بود، دیگر ایمانها ایمان نبود.

جمله ی بعدش كه محلّ شاهد من است این است، می گوید: خدا از این جور تشریفات و تشكیلات و دبدبه ها و طنطنه ها هرگز به پیغمبرش نمی دهد، این جور نیروها كه واهمه ی مردم را تحت تأثیر قرار بدهد خدا به پیغمبران نمی دهد و پیغمبران هم از این روش پیروی نمی كنند. «وَ لكِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولی قُوَّةٍ فی عَزائِمِهِمْ» خدا هر نیرویی كه به پیغمبران داده، در همتشان داده، در اراده شان داده، در عزمشان داده، در روحشان داده كه می آید با آن لباس پشمی و عصای چوبی به دست، در مقابل فرعونی می ایستد و با چنان قدرتی سخن می گوید «وَ ضَعَفَةً فیما تَرَی الْاَعْیُنُ مِنْ حالاتِهِمْ» [3]. بعد می فرماید:

«مَعَ قَناعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلوبَ وَ الْعُیونَ غِنیً، وَ خَصاصَةٍ تَمْلَأُ الْاَبْصارَ وَ الْاَسْماعَ اَذیً. » [4].

(شاید نتوانم این تعبیر را برای شما تفسیر و ترجمه كنم ولی دلم می خواهد بتوانم و شما هم درست درك كنید) : خدا به آنها در درونشان نیروی عزم و تصمیم و اراده داد با یك قناعتی كه دلها و چشمها را از نظرِ بی نیازی پرمی كند. یك كسی شما می بینید با «داشتن» كه چی دارم و چی دارم می خواهد چشمها را پر كند، یك كسی

مجموعه آثار شهید مطهری . ج16، ص: 90

با «ندارم ولی بی نیازم و اعتنا ندارم» چشمها را پر می كند. علی علیه السلام می گوید پیغمبران هم چشمها را پر می كردند ولی با «ندارم و بی نیازم» نه با اینكه این باغ را دارم، این خانه را دارم، این قدر اسب پشت سر من حركت می كند، این قدر نوكر پشت سر من حركت می كند، این جلال و جبروت و برو و بیا را دارم. هیچ از این برو و بیاها به خودشان نمی بستند. در نهایت سادگی، ولی همان سادگی، آن جلال و جبروتها و حشمتها را خرد می كرد.


[1] این جهت در اینجا نیامده كه چقدر معطل شدند تا آخر فرصت پیدا كردند خودشان را به او برسانند.
[2] اسلام یعنی همان دین حق كه در همه ی زمانها بوده و به دست پیغمبر اكرم به حد كمال خودش رسیده. قرآن همه را اسلام می داند و تعبیر آن «اسلام» است.
[3] [ترجمه: و در حالاتشان كه به چشم دیگران می آید ضعیف و ناتوان قرارشان داده است. ]
[4] نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ی 192.
Hide picture