کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران (دانلود رایگان)

دانلود کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران – استاد شهید مطهری

خدمات متقابل اسلام و ایران

چکیده کتاب:

طبق گواهی تاریخ چند سالی بعد از هجرت پیامبر اکرم(ص) در زمان حیات خودشان نامه‌هایی به سران کشورهای جهان نوشتند و پیامبری خود را اعلام و آنها را به دین اسلام دعوت کردند که یکی از آن نامه‌ها، نامه‌ای بود که به خسروپرویز پادشاه ایران نوشتند و او را به اسلام دعوت کردند ولی خسروپرویز تنها کسی بود که نسبت به نامه آن حضرت اهانت کرده و آن را پاره کرد.خسروپرویز به پادشاه یمن که دست نشانده حکومت ایران بود دستور داد درباره این مرد مدعی پیغمبری که به خود جرات داده به او نامه بنگارد و نام خود را قبل از نام او بنویسد تحقیق کند و درصورت لزوم پیامبراسلام را نزد خسرو بفرستد. اما هنوز فرستادگان پادشاه یمن در مدینه بودند که خسرو سقوط کرد و شکمش به دست پسرش دریده شد. رسول اکرم(ص) قضیه را به فرستادگان پادشاه یمن اطلاع داد و آنها با حیرت تمام خبر را برای پادشاه یمن بردند.کمی بعد معلوم شد که قضیه همان گونه بوده که رسول اکرم(ص) خبر داده بود. دراینجا بود که خود پادشاه یمن و عده زیادی از یمنی‌ها و به همراه آنان گروه زیادی از ایرانیان مقیم یمن اسلام اختیار کردند. همپنین بحرین هم که محل سکونت ایرانیان محبوس و غیر محبوس بود در اثرات تبلیغات اسلامی به آیین اسلام گرویدند و حتی حاکم آنجا که از طرف پادشاه ایران تعیین شده بود مسلمان شد. پس اولین اسلام آورندگان گروهی ایرانی در یمن و بحرین بوده است. اما از نظر فردی سلمان فارسی (سلمان منا اهل البیت) است که مورد احترام شیعه و سنی است.همین قدر سابقه‌ی ایرانیان با اسلام در زمان حیات پیامبر اکرم(ص) کافی بود که بسیاری از آنها با حقایق اسلام آشنا شوند، علاوه برآن که وضع دینی و حکومتی ایران در فساد غوطه ور بود که مردم ایران تشنه یک سخن جدید بودند.

 از همان آغاز ظهور اسلام قبل از این که شریعت اسلام توسط مسلمانان به این سرزمین بیاید، ایرانیان مقیم یمن به اسلام گرویدند و در ترویج اسلام کوشش نمودند.اواخر دوره خلافت ابوبکر و تمام دوران خلافت عمر در اثر جنگ هایی که میان دولت ایران و مسلمانان پدید آمد تقریباً مملکت ایران به دست مسلمانان افتاد و میلیونها نفر ایرانی از نزدیک با مسلمانان در تماس قرار گرفتند و گروه گروه دین اسلام را پذیرفتند.مسلمانان کشورهای شرقی و جنوب شرقی مانند هند و پاکستان و چین و مالزی و اندونزی و جزایر اقیانوس هند مدیون فعالیت‌های بی نظیر ایرانیان مسلمان هستند که با کوشش پیگیر از طریق دریانوردی و بازرگانی اسلام را به دورترین نقاط آسیا رسانیدند و از طریق تبلیغ و ارشاد، مردم را با دین اسلام آشنا ساختند. ایرانیان در کشورهای غربی و شمال آفریقا و قاره اروپا و آسیای صغیر نیز در ترویج دین اسلام سهم به سزایی دارند.

بعد از این که اهالی خراسان و نواحی شرقی ایران بر ضد خلافت غیر اسلامی اموی ها قیام کردند، بساط حکومت آنان را که به نام اسلام بر مردم مسلمان حکومت می کردند برانداختند و عباسیان روی کار آمدند و تمام امور کشوری و لشگری ممالک اسلام به دست ایرانیان خصوصاً خراسانیان افتاد و ایرانیان تمام مناصب سیاسی دولت اسلامی را در شرق و غرب به دست گرفتند. هم چنان که می دانیم در عصر مامون چون او از کارشکنی های بعضی افراد خاندان خود ناراحت بود تصمیم گرفت مناصب دولتی را به ایرانیان بدهد و از این رو گروهی ازبزرگان ایران را به نواحی مصر و شمال آفریقا فرستاد تا راه نفوذ مخالفین را ببندند. تحقیق و بررسی درباره ی این خاندانهای مهاجر که اکثراً از اهالی نیشابور، هرات ، بلخ و بخارا بودند نیاز به نوشتن چند مجلد کتاب دارد.

 برای این که توده های نسل اول ایران در صدر اسلام نه تنها از پیامبر اسلام(ص) پیام مساوات و عدالت و تقوا و پرهیزکاری را شنیده بودند بلکه عملاً روش حکومت خلفای راشدین به ویژه علی(ع) را بیش از حد تصورشان ساده یافتند. بارگاه بی پیرایه علی(ع) در کوفه قرار داشت و ایرانیان با آن تماس نزدیک داشتند و تنها به وصف نمی‌شنیدند بلکه به رای العین می‌دیدند و بنابراین اگر توده های ستمدیده ایرانی بدین دعوت لبیک اجابت گفتند، شگفتی ندارد و هرچه زمان می‌گذشت علاقه و ارادت ایرانیان نسبت به اسلام و ترک کیشها و آیینهای قبلی و آداب و رسوم پیشین افزوده می‌شد. وقتی حضرت علی(ع) به شهر انبار رفتند مردم به رسم خود با پای برهنه دنبال ایشان می‌دویدند و حضرت آنها را از این کار منع کردند و مردم شیفته اخلاق متواضعانه رهبر اسلامی شدند.

 هرچه استقلال سیاسی ایرانیان بیشتر شد اقبال آنان به معنویات و واقعیات اسلامی فزونی یافت.

ایرانیان بعد از 100سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت نیروی عظیمی به وجود آوردند. دستگاه خلافت اموی به خاطر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامی مورد بی‌علاقگی عموم مسلمانان واقع شد. ایرانیان با قدرت خود توانستند خلافت را از خاندان اموی به خاندان عباسی منتقل کنند. قطعاً اگر آن زمان می‌خواستند حکومت مستقل سیاسی تشکیل دهند یا آیین کهن خویش را تجدید کنند، برای آنان کاملاً مقدور بود ولی در آن وقت نه به فکر تاسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند نه به فکر تجدید آیین کهن و دور انداختن آیین جدید. تا آن وقت تصور می‌کردند با تغییر خلافت از دودمانی به دودمان دیگر می‌توانند به آرزوی خود که زندگی در سایه یک حکومت دینی اسلامی در پرتو قرآن بود نائل شوند، تا این‌که دوره بنی‌عباس روی کار آمد و از دودمان عباسی هم ناراضی شدند. در دوره بنی‌عباس جنگ بین امین و مامون در گرفت و مامون و سپاهیانش که ایرانی بودند پیروز شدند که نشانگر این مطلب بود که قدرت نظامی در اختیار ایرانیان است. در عین حال باز هم ایرانیان نه به فکر این افتادند که استقلال سیاسی ایجاد کنند، نه به فکر این افتادند که دین اسلام را کنار بگذارند. ایرانیان هنگامی به فکر استقلال سیاسی افتادند که از حکومت‌های عربی و این که آن‌ها یک حکومت واقعاً اسلامی باشند، صد در صد مایوس شدند.

خدمتی که یک ملت به یک دین،کیش یا مسلک می‌کند این است که در راه تبلیغ و ترویج و اشاعه فرهنگ آن می‌کوشد، به توضیح و تفسیر مفاهیم آن همت می گمارد، به زبان آن خدمت می کند، ملل دیگر را با آن آشنا می‌سازد، با جان و مال خود از آن دفاع می‌کند، در راهش سربازی و جان‌فشانی می‌نماید و در همه زمینه‌ها خلوص نیت و از خود گذشتگی نشان می‌دهد. خدمتی که یک دین، کیش یا مسلک به یک ملت می‌تواند بکند این است که تحولی مفید و ثمر بخش در اندیشه و روح آنها به وجود آورد. طرز تفکر آنها را در جهت واقع بینی نو کند، اخلاق و تربیت آنها را بهبود بخشد، سنن و نظامات کهنه و دست و پاگیر آنها را براندازد و به جای آنها سنن و نظاماتی زنده جایگزین سازد. ایمان و ایده‌ای عالی به آنها الهام نماید، شور و هیجان کار وکوشش و دانش‌طلبی و نیکوکاری و از خود گذشتگی در آنها به وجود آورد که وقتی چنین شد، بالطبع زندگی اقتصادی و نیروی انسانی و استعداد علمی و فلسفی و هنری و ادبی‌شان هم شکوفا می شود. و بالاخره در همه شئون (آن چیزی که تمدن نامیده می شود) تکامل صورت می گیرد.

با مرور تاریخ و نظریات مستشرقین متعدد می توان به این نتیجه رسید که در جبهه نشر و تبلیغ دعوت ملتهای دیگر، جبهه سربازی و نظامی، جبهه علم و فرهنگ، جبهه ذوق و هنر و همه زمینه‌ها ایرانیان به اسلام خدمت نموده‌اند.دانشگاه جندی شاپور به تمدن اسلامی کمک بسیاری کرد و به آن خدمت نمود ( این دانشگاه که در خوزستان بود توسط مسیحیان ایرانی اداره می شد ). هنر ساختن دروازه‌ها و گنبدهای بزرگ که خاص معماری ساسانی بود  به مسجد های اسلامی و قصرها و معابد منتقل شد. طبق تاریخ، درزمان پیغمبر (ص) عرب از خودش صنعتی نداشت، هنر ساسانی مستقیماً ادامه یافته و به هنراسلامی منتقل شد.

اولین کسی که قوانین عربی را نوشت، یک ایرانی است به نام “ابن مسکویه”

نفوذ اسلام در چین، هند، اندونزی و بسیاری از بلاد دیگر طبق نقل تاریخ به وسیله ایرانیان انجام شده است.

سه جریان مخالف از اوائل قرن دوم هجری در زمینه اصول و مسائل اسلامی رخ داد و ما مدعی هستیم که ایرانیان به واسطه همین روح اخلاص و از خودگذشتگی خویش با این سه جریان مبارزه کردند. حال با بررسی این وقایع ببینیم آیا ادعای ما صحت دارد و ایرانیان به مبارزه با با آنها پرداختند یا برعکس این سه جریان را تقویت و حمایت کردند؟؟

اولین جریان مربوط به زنادقه می باشد و آنها طبقه ای بودند که اوائل قرن دوم هجری ظهور کردند و در تخریب مبانی اعتقادی اسلامی سخت کوشیدند و از ریشه با توحید و سایر اصول اسلامی مخالفت ورزیدند.

این‌که زندیق به اتباع مانی گفته می شود و یا ایرانیانی که به دین قدیم خویش باقی ماندند اعم از زرتشت و مانوی و مزدکی یا مقصود، طبقه ای بودند که منکر ماوراءالطبیعه بودند و قهرا منکر همه ادیان بوده اند و به مانویت هم اعتقاد نداشته اند یا حتی گروهی از مسلمانان که عملا لا ابالی و اهل فسق و فجور بوده اند و متدینین را به تمسخر می گرفتند و به اسلام توهین می کردند، نظرات مختلفی هست اما، قدر مسلم به همه اینها کلمه «زندیق» اطلاق می‌شده و سابقه این کلمه در میان عرب قبل از اسلام هم رواج داشته است، چنان که می دانیم عراق مرکز ایرانیان و فقهای ایرانی بود و جالب اینجاست که فقهای عراق از فقهای اهل تسنن عکس‌العمل شدیدتری نسبت به زنادقه نشان می دادند. ابوحنیفه و اتباعش نسبت به زندیق سخت گیرترند.

     دومین جریان مربوط به اصل نژاد پرستی عرب و تفاخرات قومی که بر ضد اصل مسلم مساوات اسلامی بود می‌باشد و سیاست اموی ها بر اصل برتری عرب بر غیرعرب پایه گذاری شده بود ( آن چنان که معاویه به صورت بخش نامه به همه عمال خویش اطلاع داد که برای عرب حق تقدم قائل شوند) که البته این عمل ضربه‌ی‌مهلکی بر پیکر اسلام وارد کرد و منشا اصلی تجزیه شدن حکومت اسلامی به صورت حکومت‌های کوچک همین کار بود ولی ایرانیان به دلیل این که چنین حرکتی را ناپسند می‌دانستند با آن به مبارزه‌ی سخت پرداختند. اگر ایرانیان نسبت به اسلام صمیمیت نمی‌داشتند کافی بود آن‌ها هم مانند اعراب بر ملیت و موقعیت و تاریخ خویش تکیه کنند که در این جهت مسلماً گوی سبقت را می‌ربودند زیرا افتخارات نژادی ایرانیان به طور نسبی بیشتر از اعراب بود اما این کار را نکردند و از عرب به اسلام پناه بردند چنان که در روز عید فطر سال 129 که سیاه جامگان علناً در بلاد ماوراءالنهر قیام کردند ضمن خطبه‌ی نماز عید نهضت خویش را که قیام علیه تبعیضات اموی به نام اسلام بود اعلام نموده و نماز عید را مردی عرب به نام سلیمان بن کثیر که ظاهراً از دعات عباسیان است خواند شعار این قوم که هدفشان را مشخص می‌کرد آیه ی 13 حجرات بود که می فرماید:” یااَیّهاالنّاس اِنّا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ و اُنثی وَ جَعَلناکُم شُعوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقیکُم”

     این نوع عکس العمل در مقابل انحراف عجیب عربی بین امویان و عباسیان صد در صد اسلامی و نشانه‌ی صمیمیت ایرانیان نسبت به اسلام بود البته باید تاکید کنیم ایرانیان اسلام را پذیرفته بودند نه عرب را، هم چنین که سایر مسلمانان غیر عرب به هیچ وجه حاضر نبودند سیادت عرب را بپذیرند بلکه آن‌ها سیادت اسلام را پذیرفته بودند. (توضیح این که شعوبیه مردمی هستند که اجتماعاتشان رنگ قبیله ای ندارد. ایرانیانی که مخالف تبعیض بودند را شعوبیه می‌نامیدند. این‌ها در ابتدا طرفدار مساوات و عدم تبعیض نژادی بودند اما کم‌کم مسیر انحرافی پیش گرفتند ودر مسیر تفاخرات قومی و برتری ایرانی بر سایر نژادها خصوصاً عرب افتادند و تا زنادقه هم کشیده شد که البته ایرانیان مسلمان اصیل با آن به مبارزه‌ی سخت پرداختند و حدود هزار سال پیش دنباله‌اش بریده شد گرچه امروز پس از هزار سال استعمار می‌خواهد این مرده‌ی هزار ساله را زنده کند ولی هرگز موفق نخواهد شد.)

     سومین جریان ضد اسلامی که ایرانیان بیش از سایر اقوام عکس العمل مخالف نشان دادند شیوع لهو و غنا و عیاشی بود.

    حکام و امرای اموی سخت لهویات را ترویج می کردند و به آن ها سرگرم بودند برعکس ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) شدیداً با آن مخالفت می کردند. منتها توده‌ی مسلمان ایرانی و علمای ایرانی نژاد با آن همه سوابق ملی در این کار بیش از توده‌ی عرب و علمای عربی نژاد عکس العمل نشان می‌دادند و با بررسی این سه جریان و عکس العمل های ایرانیان در مقابل آن‌ها به خوبی درمی‌یابیم که ایرانیان از دل و جان اسلام را پذیرفته بودند و توده‌ی مردم که اصلی‌ترین عامل تبلیغ این دین آسمانی بودند در آن شرکت داشتند نه یک دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی و آن هم دلیلی نداشت جز فطری و منطقی بودن این دین و هماهنگی آن با زندگی انسان‌ها. در حقیقت مهم ترین عوامل نشر و تبلیغ اسلام یکی فطری بودن و دوم حضور توده‌ی مردم در آن می‌باشد.

Hide picture