کارگاه بررسی تجربه های فرهنگی شیراز – 3 اسفند 1398

کارگاه بررسی تجربه های فرهنگی شیراز سوم اسفند 1398 با حضور دکتر محمد هاشم رهنما و آقای حبیب محمدی و سرکار خانم رزیتا تقی زاده و سرکار خانم سوژا میثاقی و اینجانب محسن فردرو برگزار شد و هر یک از اعضاء محترم تجربیات خود را در حوزه های فرهنگی بیان نمودند. خلاصه مطالب در ماهنامه شماره 1 اندیشه روز درج شده است و علاقمندان می توانند پس از انتشار به آن مراجعه نمایند.
دکتر محمد هاشم رهنما اشاره نمود که :
آن چه که چالش ذهنی مر ا به دلیل تخصصی که دارم مدام مشغول کرده، تصور غالبی است که در جامعه مااز تاریخ وجود دارد. تصوری که تاریخ را قصه و داستان فرض می کند و کاربرد تاریخ را به پند و اندرز خلاصه می کند.
به طور خلاصه عرض کنم که زمانی می توان نگرش اجتماعی را تغییر و موضوعی را به مسئله ای مهم تبدیل نمود، که جامعه کاربرد یک پدیده را در زندگی اجتماعی ببیند و بر سر معنایی مشترک از آن به توافق برسد. این راهکار از تعامل و همخوانی دو مفهوم فرهنگ و تاریخ ذیل عنوانی به نام «تاریخ فرهنگی» بدست می آید.
خانم رزیتا تقی زاده اشاره نمود که:
زمانی که صحبت از گویندگی و فن بیان می شود اولین چیزی که به ذهن هر کسی متبادرمیشود، فضای تلویزیون، رادیو،هست و شخصی است که پشت تریبونی یا میکروفن ایستاده و در حال سخنرانی می باشد، در حالی که مقوله ی مهارت در گفتگو بسیار عمیق تر، زیربنایی تر و اساسی تر از آن می باشد. به عنوان کسی که سال ها در صدا و سیما و آموزش و پرورش خدمت کرده ام و حدود 9 سال در حوزه ی اختلالات یادگیری و مشاوره هم فعالیت داشته ام به این مسئله پی بردم که عمده ی مشکلات به خصوص در جامعه ی ما اینست که بلد نیستیم درست حرف بزنیم. ساده ترین مسائل را نمی توانیم به درستی بیان کنیم. به عنوان مثال در یک مجتمع آپارتمانی مشکل پارک ماشین داریم امری کاملا بدیهی که با یک گفتمان ساده ودوستانه حل شدنی ست اما متاسفانه بدلیل عدم مهارت در برقرای ارتباط کلامی به جرو بحث و مجادله بین ساکنین می انجامد.
آقای حبیب محمدی اشاره نمود که:
در تحقیقاتی که طی سال ها انجام دادم متوجه شدم جوان ها اغلب برای زندگی و آینده شان برنامه و هدف خاص ، روشن و مدونی ندارند، به همین منظور متناسب با شرایطی که دارند پیش میروند حال تعدادی بدون ادامه دادن تحصیلات دانشگاهی وارد بازار کار آزاد میشوند با سالها شاگردی یا حقوق بگیری ناچیز برای شرکت ها یا فروشگاه های مختلف کار میکنند و یا اغلب به دانشگاه های مختلف می روند تا با به دست آوردن تحصیلات عالیه بتوانند شغل مناسب تری برای آینده شان ایجاد کنند و معمولا اکثرا در یک سری از رشته های تکراری و خوشنام تحصیل می کنند تا در نهایت مهندس ، استاد، تکنسین، وکیل، کارمند ، مدیر ، پرستار و یا بعضا پزشک شوند. اما نکته مهم اینجاست که اغلب بعد از فارغ التحصیلی متوجه می شوند که بازار کار مناسبی برای آنها وجود ندارد و مدینه فاضله ای که در ذهن خود ترسیم کرده بودند با واقعیت روز کسب و کار مطابقت ندارد و از آن مهمتر اینکه خیلی ها تازه به این آگاهی میرسند که در این رشته ای که مدرک دانشگاهی اش را گرفته اند نه علاقه ای دارند و نه استعداد خاصی ، و در سن 25-30 سالگی پس از سالها صرف کردن تلاش مداوم و هزینه های سنگین متوجه میشوند که شغل مناسبی ندارند، بعضا ازدواج نکرده اند ، به اهداف شان نرسیده اند و درآمد چندانی هم فعلا ندارند که مجموع این پیامدها حس سرخوردگی و ناکامی را درون شان ایجاد می کند که همین امر باعث ایجاد پیامدهایی مانند مهاجرت، افسردگی، پرخاشگری، بزهکاری و کارهای خلاف قانون، طلاق، اعتیاد ، تن دادن به شغل های سطح پایین و کم درآمد میشود و طبیعتا این عوامل باعث عدم توانایی مدیریت زندگی فردی و اجتماعی در فرد میگردد.