هدف مطالعه علم اقتصاد…این است که یاد بگیریم چگونه فریب اقتصاددانان را نخوریم.

جون رابینسون اقتصاددان بریتانیایی جمله ای دارد که می گوید : هدف مطالعه علم اقتصاد…این است که یاد بگیریم چگونه فریب اقتصاددانان را نخوریم.

در مقدمه کتاب علم اقتصاد: توضیح ساده ایده های بزرگ/نویسنده نیال کیشتینی و همکاران آمده است:

کمتر کسی ادعا می کند که درباره علم اقتصاد بسیار می داند، شاید به این دلیل که آن را موضوعی پیچیده و رمزگونه و دارای ارتباط اندک با زندگی روزمره خود در نظر م یگیرند.

به طور کلی احساس می شود که علم اقتصاد عرصه حرفه ای ها در کسب و کار، امور مالی ودولت است. با وجود این، بیشتر ما انسان ها ازتأثیر آن بر ثروت و بهروزی خود آگاه هستیم و همچنین ممکن است عقاید خود را -که غالباً سخت و راسخ هم هستند- درمورد افزایش هزینه زندگی، مالیات ها، مخارج دولت و غیره داشته باشیم. گاهی اوقات این عقاید، واکنشی آنی به مطلبی در اخبار است، اما اغلب آنها موضوع مورد بحث در محل کار یا سر میز شام نیز هستند. بنابراین همه ما تا حدودی به علم اقتصاد علاقه داریم. استدلال هایی که ما برای توجیه نظرات خود به کار می بریم، عموماً مشابه آنهایی است که اقتصاددانان استفاده می کنند، از ای نرو شناخت بیشتر نظریه های آنها می تواند درک ما را از آن اصول اقتصادی که در زندگی ما نقش ایفا می کنند، بهبود دهد.

علم اقتصاد در اخبار

امروزه با توجه به آشفتگی اقتصادی واضح در جهان، به نظر می رسد که یادگیری برخی موارد درباره علم اقتصاد مهم تر از همیشه است. امروزه خبرهای اقتصادی صرفاً بخش جداگانه ای از روزنامه ها یا سهم کوچکی در علم اقتصاد، امید و ایمان با ادعاهای علمی بزرگ و همچنین میل عمیق به احترام، هم زیستی دارند.

مطالعه

علی رغم اهمیت و محوریت علم اقتصاد برای بسیاری از مسائلی که ما را تحت تأثیر قرار می دهند، اغلب با شک و تردید به اقتصاد به عنوان یک رشته علمی نگاه می شود. تصور رایج این است که اقتصاد به سبب اتکا بر آمارها، نمودارها، و فرمو لها، یک علم خشک و دانشگاهی است. توماس کارلایل، مورخ اسکاتلندی قرن نوزدهم، اقتصاد را یک «علم ملال آور » می خواند که «محنت بار، دلگیر، و در واقع، کاملاً حقیر و غم افزا است ». تصور غلط متداول دیگر این است که اقتصاد «کلاً درباره پول است »، گرچه این دیدگاه رگه هایی ازحقیقت دارد، اما این تصویر به هیچ وجه کل واقعیت را نشان نمی دهد.

پس علم اقتصاد درباره چیست؟ این کلمه از واژه یونایی اُیکونومیا به معنای مدیریت خانوار  گرفته شده و بیانگرمطالعه نحوه مدیریت منابع فرد، و به طورخا ص تر، تولید و مبادله کالاها و خدمات بوده است. البته، کار تولید و ارائه خدمات، اولین درس علم اقتصاد، کمیابی است:

هرگز از هرچیزی به اندازه کافی وجود ندارد تا همه مشتاقان آن را راضی کند.

اولین درس علم سیاست این است که اولین درس علم اقتصاد را نادیده بگیرد.

یک علم نرم تر

آیا اقتصاد یک علم است؟ اقتصاددانان قرن نوزدهم بی تردید دوست داشتند که چنین فکر کنند، و هرچند کارلایل اقتصادرا ملال آور می دانست، ولی حتی او نیز با زدن برچسب علم به آن، به اقتصاد ابهت بخشید. بیشتر نظریه های اقتصادی بر اساس ریاضیات و حتی فیزیک مدل سازی شدند و این علم به همان روشی که دانشمندان قوانین فیزیکی نهفته در پدیده های طبیعی را کشف کرده بودند به دنبال تعیین قوانین حاکم بر نحوه رفتار نظام اقتصادی بود. با این حال، نظام های اقتصادی ساخته دست انسان و وابسته به رفتار عقلانی یا غیرعقلانی انسان هایی هستند که در درون آنها عمل می کنند، بنابراین اقتصاد به عنوان یک علم بیشتر با «علوم نرم » روا نشناسی،جامعه شناسی، و سیاست اشتراک دارد.

شاید لیونل رابینز، اقتصاددان بریتانیایی،بهترین تعریف را از علم اقتصاد ارائه کرده است. او در سال ۱۹۳۲، در مقاله ای درباره ماهیت و اهمیت علم اقتصادی این علم را اینگونه توصیف می کند: «علمی که رفتارانسان را در مواجهه با اهداف و ابزارهای کمیابِ دارای کاربردهای مختلف، مورد مطالعه قرار می دهد. » این تعریف گسترده یکی از تعاریف محبوب است که همچنان به کار می رود.

به هر حال، مهم ترین تفاوت بین علم اقتصاد و دیگر علوم این است که اقتصاد نظام هایی را بررسی می کند که سیال هستند. اقتصاددانان علاوه بر توصیف وتوضیح نظام های اقتصادی و نحوه کارکردآنها، می توانند نشان دهند که این نظام ها چگونه باید ساخته شوند یا چگونه می توانند بهبود یابند.

اولین اقتصاددانان

علم اقتصاد امروزی در قرن هجدهم و به ویژه با انتشار کتاب ثروت ملل نوشته آدام اسمیت، متفکر بزرگ اسکاتلندی، در سال1776 ، به صورت یک رشته مجزا تکوین یافت. با این حال، آنچه موجب علاقه به این حوزه علمی شد، نوشته های اقتصاددانان نبود، بلکه تغییرات عظیم در خودِ نظام اقتصادی بود که با ظهور انقلاب صنعتی رخ داد. متفکران پیشین در مورد مدیریت کالاها و خدمات درون جوامع اظهار نظر کرده و به سؤالاتی پرداخته بودند که به عنوان مسئله در فلسفه اخلاق یا فلسفه سیاسی مطرح شده بودند. اما با ظهور کارخانه ها و تولیدکنندگان بزرگ کالاها، عصر جدیدی از سازماندهی اقتصاد به وجود آمد که به این تصویر بزرگتر نگاه می کرد. این امر سرآغازچیزی بود که اصطلاحاً نظام اقتصادی بازار نامیده می شود.

تحلیل اسمیت از این نظام جدید، معیاری را تعیین میکند که دارای تبیین جامعی از بازار رقابتی است. اسمیت بیان

کرد که بازار توسط یک دست نامرئی هدایت می شود؛ جایی که اقدامات عقلانی افراد پیگیرِ منفعت شخصی موجب می شود که در نهایت جامعه گسترده تر دقیقاً به آنچه نیاز دارد، برسد. اسمیت فیلسوف بود، وموضوع کتاب او «اقتصاد سیاسی » بود بنابراین در این کتاب دامنه علم اقتصاد گسترده و شامل سیاست، تاریخ، فلسفه و مرد م شناسی می شد. پس از اسمیت نسل جدیدی از متفکران اقتصادی ظهور کردند که تصمیم گرفتند کاملاً بر نظام اقتصادی تمرکز کنند. هر یک از این افراد بر درک ما ازاقتصاد افزودند -اینکه چگونه عمل میکند و چگونه باید مدیریت شود – و بنیان هایی برای شاخه های مختلف علم اقتصاد فراهم آوردند.

با تکامل این رشته، اقتصاددانان زمینه های خاصی را برای بررسی شناسایی کردند. یک رویکرد این بود که به نظام اقتصادی به صورت یک کل، در سطح ملی یا بین المللی، نگاه شود: این رویکرد به اقتصاد کلان  معروف شد. این حوزه ازاقتصاد به موضوعاتی همچون رشد و توسعه، اندازه گیری ثروت یک کشور برحسب تولیدو درآمد، سیاست های تجارت بین الملل،مالیات ستانی، کنترل تورم و بیکاری آن کشور می پردازد. در مقابل، آنچه ما امروزه اقتصاد خرد مینامیم به تعاملات افراد وبنگاه های درون نظام اقتصادی نگاه میکند:

عرضه و تقاضا، خریداران و فروشندگان،بازارها و رقابت.

مکاتب فکری جدید

بدیهی است اختلا ف نظرهایی میان اقتصاددانان وجود داشت و مکاتب فکری مختلفی شکل گرفتند. بسیاری از اقتصاددانان از رونقی که اقتصاد صنعتی نوین به ارمغان آورد، استقبال و از رویکرد عدم مداخله حمایت کردند تا بازار رقابتی بتواند خلقِ ثروت کرده ونوآوری فناورانه را تحریک کند. برخی دیگراز اقتصاددانان در برآورد خود از توانایی بازار در ایجاد منفعت برای جامعه، بیشتراحتیاط کرده و نارسایی های این نظام را شناسایی کردند. آنها تصور می کردند که این موارد را می توان با مداخله دولت برطرف کرد و استدلال کردند که نقش دولت تأمین برخی کالاها و خدمات خاص و مهارکردن قدرت تولیدکنندگان است. در تحلیلهای برخی افراد -و به ویژه کارل مارکس فیلسوف آلمانی- نظام اقتصادی سرمایه داری دچار نقصهای کشنده ای بود و دوام نمی آورد.

ایده های اقتصاددان «کلاسیک » اولیه همچون اسمیت به شکل فزآیند های درمعرض بررسی دقیق قرار گرفتند. در اواخرقرن نوزدهم، اقتصاددانانی که در علوم طبیعی تبحر داشتند از طریق رشته های ریاضیات، مهندسی و فیزیک به موضوعات اقتصادی می پرداختند. این اقتصاددانان نئوکلاسیک  نظام اقتصادی را در قالب نمودارها و فرمول ها توصیف میکردند و قوانینی ارائه می دادند که بر عملکرد بازارها حاکم بوده و رویکرد آنها را توجیه می کرد.

در اواخر قرن نوزدهم، علم اقتصاد مشخصه های ملی را به تدریج آشکار می کرد: مراکز تفکر اقتصادی با تأسیس

گروه های دانشگاهی رشد یافته بودند وتفاوت های قابل ملاحظه ای میان مکاتب مهم در اتریش، بریتانیا و سوئیس، به ویژه در مورد میزان مطلوب مداخله دولت دراقتصاد، وجود داشت.این تفاوت ها حتی در قرن بیستم آشکارتر شد؛ انقلاب های روسیه وچین تقریباً یک سوم جهان را تحت سیطره کمونیسم و نظام های اقتصادی برنامه ریز ی شده – و نه بازارهای رقابتی-قرار دادند. به هر حال، مابقی جهان درگیر این سؤال بود که برای رونق و شکوفایی آیا میتوان تنها به بازارها اعتماد کرد یا خیر.

در حالی که اروپای قار ه ای و بریتانیا در مورد میزان مداخله دولت اختلاف نظر داشتند، جنگ واقعی ایده ها در ایالات متحده و دردوران رکود بزرگِ پس از سقوط وال استریت در سال ۱۹۲۹رخ داد.

در نیمه دوم قرن بیستم، مرکز تفکراقتصادی از اروپا به ایالات متحده انتقال یافت.در این زمان این کشور به ابرقدرت اقتصادی تبدیل شده بود و سیاست های لسه فری ( عدم دخالت دولت) شدید تری را اتخاذ می کرد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، به نظرمی رسید همان گونه که اسمیت پیش بینی کرده بود نظام اقتصادی بازار آزاد واقعاً در مسیرموفقیت اقتصادی است. البته همه موافق این ایده نبودند. اگرچه بیشتر اقتصاددانان به ثبات،کارایی، و عقلانیت بازارها ایمان داشتند،اما برخی نیز تردیدهایی داشتند، و از این رو رویکردهای جدید به وجود آمد.

رویکردهای جایگزین

در اواخر قرن بیستم، زمینه های جدیدعلم اقتصاد، ایده هایی از رشته هایی مانند روان شناسی و جامعه شناسی را با

نظریه های خود، و همچنین پیشرفتهای جدید در ریاضیات و فیزیک، همچون نظریه بازی و نظریه آشوب، ترکیب کردند.

این نظریه پردازان درباره ضعف های موجود در نظام سرمایه داری هشداردادند. بحران های مالیِ تشدیدشونده و مکرر که در ابتدای قرن بیست ویکم رخ داد این احساس را تقویت کرد که اشتباهات اساسی در این نظام وجود دارد؛ در همان زمان دانشمندان به این نتیجه رسیدند که ثروت اقتصادی روزافزون ما به قیمت نابودی محیط زیست و تغییرات اقلیمی فاجعه بار بالقوه به دست آمده است.در حالی که اروپا و ایالات متحده احتمالا با جدی ترین مشکلات اقتصادی که تا به حال با آن مواجه شدها ند،دست و پنجه نرم میک نند، نظام های اقتصادی جدید، به ويژه در جنوب شرق آسیا و کشورهای موسوم به بریک (برزیل،روسیه، هند، و چین)، ظهور کرده اند.

قدرت اقتصادی بار دیگر در حال انتقال است، و بدون شک تفکر اقتصادی جدید تکامل خواهد یافت تا به ما در مدیریت منابع کمیاب مان کمک کند.یکی از مهمترین آسیب دیدگان بحران های اقتصادی اخیر، یونان است،که تاریخ علم اقتصاد از آنجا شروع شد و واژه «علم اقتصاد » از این کشورمی آید. در سال ۲۰۱۲، معترضان درآتن خاطرنشان کردند که مردم سالاری نیز از یونان برخاسته است، اما درجست و جوی راه حلی برای بحران بدهی،این پدیده در معرض قربانی شدن قرارگرفته است.

حال این موضوع باقی می ماند که اقتصاد جهانی چگونه مشکلات خودرا حل خواهد کرد. به هر حال، شما با مجهز شدن به اصول علم اقتصاد ، درک خواهید کرد که ما چگونه به شرایط فعلی رسید ه ایم، و شاید برای برون رفت از این وضعیت راهی بیابید.

 

منبع :

کتاب علم اقتصاد: توضیح ساده ایده های بزرگ/نویسنده نیال کیشتینی و همکاران؛ مترجمان عباد تیموری، اصان قودجانی؛ با همکاری اتاق بازرگانی، صنایع، معادن کشاورزی ایران، مرکز پژوهش ها

Hide picture