نظریه «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون و نقد ادوارد سعید بر آن

هانتینگتون در کتاب برخورد تمدنها و بازسازی نظم جهانی( ۱۹۹۶) استدلال میکند که پس از جنگ سرد، خطوط گسل اصلی درگیریهای جهانی نه بر اساس ایدئولوژی یا اقتصاد، بلکه بر اساس هویتهای تمدنی خواهد بود.
مفاهیم کلیدی نظریه:
الف) تمدنها بهجای ابرقدرتها:
پس از فروپاشی بلوک شرق و غرب، تمدنهای بزرگ (مثل غرب، اسلام، کنفوسیوس، هندو، اسلاو-ارتدکس، آمریکای لاتین و آفریقا) جایگزین ایدئولوژیها میشوند.
هویت فرهنگی و دین مهمترین عامل وفاداری انسانها در قرن ۲۱ خواهد بود.
ب) «خطوط گسل» بین تمدنها:
درگیریها بیشتر در مرزهای تمدنها رخ میدهد (مثل بالکان، خاورمیانه، کشمیر).
– مثالها:
جنگ بوسنی (اسلام در برابر مسیحیت ارتدکس)
تنش چین و تایوان (تمدن کنفوسیوسی در برابر غرب)
ج) اسلام و غرب: یک برخورد اجتنابناپذیر؟
هانتینگتون ادعا میکند تمدن اسلامی بهدلیل رشد جمعیت، بنیادگرایی و تاریخ پرتنش با غرب، بیشترین درگیری را با تمدن غربی خواهد داشت.
۱۱ سپتامبر را نمونهای از این تقابل میداند.
د) غرب در برابر بقیه:
غرب باید از هویت مسیحی-لیبرال خود دفاع کند و از گسترش فرهنگهای رقیب (مثل اسلام یا کنفوسیوسیسم) جلوگیری نماید.
– پیشنهاد او: اتحاد غرب (آمریکا و اروپا) در برابر تمدنهای دیگر.
پیشبینیهای هانتینگتون:
افزایش درگیریهای قومی-تمدنی (مثل جنگ سوریه، داعش).
رشد قدرت چین به عنوان رهبر تمدن کنفوسیوسی.
کاهش نفوذ غرب در برابر مقاومت فرهنگهای غیرغربی.
نقدهای اصلی به نظریه هانتیگتون:
ادوارد سعید: هانتینگتون تمدنها را کلیسازی میکند و نقش استعمار و سیاست را نادیده میگیرد.
آمارتیا سن: انسانها چند هویتی هستند و نمیتوان آنها را در چارچوب تمدنهای بسته تحلیل کرد.
تاریخنگاران: تمدنها همیشه در تعامل بودهاند، نه فقط در تقابل.
آیا این نظریه امروز معتبر است؟
موارد تأیید:
رشد ملیگرایی و درگیریهای هویتی (مثل اوکراین، تنش چین-آمریکا).
– موارد رد:
– همکاریهای فراتمدنی (مثل اتحاد چین و عربستان).
– نقش اقتصاد و تکنولوژی در شکلدهی به درگیریها (مثلاً جنگ تراشهها، نه تمدنها).
جمله کلیدی هانتینگتون:
در جهان جدید، خون و باور، دین و هویت، محور وفاداری انسانها خواهد بود
خلاصهی نقد ادوارد سعید بر نظریه «برخورد تمدنها»ی ساموئل هانتینگتون:
۱. نقد اصلی: تقلیلگرایی و سادهانگاری
سعید در مقالهی «The Clash of Ignorance» (2001) استدلال میکند که هانتینگتون تمدنها را واحدهای یکپارچه و ایستا تصور میکند، در حالی که فرهنگها و تمدنها پویا، متکثر و در هم تنیدههستند.
مثال:
اسلام را بهعنوان یک کل یکدست نشان میدهد، در حالی که تفاوتهای عمیقی بین اسلام اندونزی، ایران و عربستان وجود دارد.
غرب نیز یکپارچه نیست (مثلاً تنشهای بین اروپا و آمریکا).
۲. نقد سیاسی: توجیهگرایی برای سیاستهای امپریالیستی
سعید معتقد است نظریهٔ هانتینگتون بهانهای برای توجیه جنگ و خشونت غرب علیه جهان اسلام ارائه میدهد (مثل جنگ افغانستان و عراق).
هانتینگتون غرب را قربانیِ «تهدید اسلامی» جلوه میدهد، در حالی که سعید بر سلطهٔ تاریخی غرب بر خاورمیانه تأکید دارد.
۳. نقد تاریخی: بیتوجهی به استعمار و امپریالیسم
هانتینگتون نقش استعمار، نفت و مداخلات غرب در شکلگیری تنشها را نادیده میگیرد.
سعید با الهام از نظریه شرقشناسی خودش، نشان میدهد که غرب، شرق را «دیگریِ وحشی» تصور میکند تا سلطهاش را طبیعی جلوه دهد.
۴. نقد فرهنگی: نادیده گرفتن گفتوگو و تبادلات
هانتینگتون بر تقابل تمرکز دارد، اما سعید بر تعاملات فرهنگی (مثل تأثیر فلسفهٔ اسلامی بر رنسانس اروپا) تأکید میکند.
مثال:
موسیقی و هنر شرقی در غرب محبوب هستند.
مهاجران مسلمان در غرب سبکهای زندگی جدیدی میسازند.
۵. نتیجهگیری سعید: «برخورد جهالتها» نه تمدنها
سعید میگوید مشکل اصلی عدم درک متقابل است، نه ذات تمدنها.
راهحل او:
آموزش فرهنگها به جای جداسازی آنها
تاریخنگاریِ چندصدایی که روایتهای مغلوب را هم بگوید.