تفاوت های فرهنگی بر تفاوت های فیزیکی و نژاد و قومیت به عنوان هسته اصلی فرهنگ تمرکز دارد.

روث هابارد، دانشمند آمریکایی، گفت که زبان به ما کمک می کنداحساسات و افکارمان را دسته بندی کنیم .این افکار و احساسات زمینه‌ای را برای شیوه‌ایی که ما از آن جهان را می‌بینیم، ایجاد می‌کنند. آنها تفکر ما را چارچوب می دهند و رفتارهای ما را ساختار می دهند.

بسیاری از چیزهایی که می‌دانیم و آموخته‌ایم از دوران کودکی ما به دست آمده است، تفکر ما همچنان از طریق ارتباطات و تعاملات کلامی و غیرکلامی روزانه شکل می‌گیرد.

چارچوب های فرهنگی تأثیر بسزایی بر نحوه بیان ما دارند. باید یاد بگیریم چگونه الگوهای خود را در هنگام کار با تفاوت های فرهنگی تغییر دهیم.

هوش فرهنگی به تسهیل آگاهی و درک چارچوب های فرهنگی کمک می کند. هوشمند بودن از نظر فرهنگی به این معناست که مغز خود را مجدداً چارچوب بندی کنید . با تعلیق قضاوت ها و مفروضات خود، با در نظر گرفتن الگوهای قدیمی در مواجهه با چیزهای جدید یا ناآشنا، و با انتخاب تغییر رفتار و نگرش خود بر اساس تأمل و تفسیر جدید، الگوهای جدید و چارچوب های جدیدی ایجاد می کنیم.

پیتر دراکر، محقق مشهور مدیریت، گفت که ما در «عصر دگرگونی اجتماعی» هستیم، دوره‌ای از زندگی ما که در آن نظم اجتماعی به شدت وضعیت انسان و معنای آن را از آنچه قبلاً می‌دانستیم تغییر می‌دهد. این عصر ما را ملزم می کند که به گونه ای متفاوت از قبل در مورد روابط خود، در مورد چگونگی حل تعارضات بین فرهنگی و اجتماعی و عواقبی که اعمال ما در هنگام عدم توجه به اهداف خود ایجاد می کند، فکر کنیم.

به طور مشابه، دانیل پینک، در یک ذهن کاملا جدید، در مورد عصر مفهومی صحبت می کند که در آن همدلی و هوش هیجانی در تجارت ضروری است.

تغییراتی که در جوامع سراسر جهان مشاهده می کنیم، یک الگوی جدید و متفاوت را برای نحوه تفکر ما در مورد فرهنگ ضروری می کند.

در این عصر تحول اجتماعی و هوش فرهنگی موضوعی فوری برای مدیران سازمانی است. عوامل محیطی، سیاسی و فناوری به سرعت در حال تغییر روش کار و ارتباط متقابل ما با یکدیگر هستند. تغییرات فرهنگ با سرعت بیشتری نسبت به سازمان‌ها که آمادگی و توانایی مدیریت آن را دارند، اتفاق می‌افتد، بنابراین در مدیریت و هدایت انتقال‌های فرهنگی آسیب‌های ذهنی و عاطفی ایجاد می‌کند.

هوش فرهنگی به ما کمک می‌کند تا تأثیر مهم تعاملات فرهنگی را درک کنیم .توانایی برای تأثیرگذاری، ایجاد انگیزه و توانمندسازی دیگران برای مشارکت در اثربخشی و موفقیت سازمان‌هایی که در آن عضویت دارند.

فرهنگ به معنای باورها، ارزش‌ها و مفروضات مشترک گروهی از مردم که از یکدیگر یاد می‌گیرند و به دیگران می‌آموزند که رفتارها، نگرش‌ها و دیدگاه‌هایشان راه‌های صحیح تفکر، عمل و احساس است.

عناصر یا کیفیت‌های متمایز و متفاوت (علائق، افراد، ایده‌ها، دیدگاه‌ها، توانایی، منطقه و غیره). می تواند قابل مشاهده و نامرئی باشد.

توماس فریدمن در کتاب The World is Flat، نیروهایی را توصیف می کند که جهان را مسطح می کنند . این نیروها شامل گسترش فناوری اطلاعات، جوامع مشارکتی آنلاین، و برون سپاری … از جمله موارد دیگر است. این عوامل محیط اجتماعی ما را تغییر می دهند و شیوه های تعامل ما با یکدیگر را بازتعریف می کنند. ما برای تجربه تغییرات فرهنگی ملی نیازی به پرواز در سراسر جهان نداریم – مهم نیست در کجا زندگی می کنیم، آنها به سراغ ما می آیند.

حتی در کشورهایی مانند هند و چین که رشد اقتصادی فوق العاده ای را تجربه می کنند، جهانی شدن سبک زندگی آنها را تغییر داده است. به عنوان مثال، همکار من در چین برای جلسات کاری خود با مشتریان در ایالات متحده یا خیلی زود بیدار می شود یا تا دیروقت شب بیدار می ماند. داشتن یک تجارت و کار در سطح جهانی، زندگی اجتماعی او را به رویدادهای تجاری و شبکه محدود کرده است. او به سختی برای خانواده اش وقت دارد .همکار من، مانند بسیاری دیگر در سراسر جهان که در سطح جهانی تجارت می کنند، در حال یادگیری است که با تغییرات فرهنگی کنار بیاید.

جیمز کانتون، دانشمند علوم اجتماعی و آینده پژوه جهانی، پیش بینی می کند که تغییرات جهانی یک «اقتصاد نوآوری» ایجاد خواهد کرد. او نوشت: «در حال حاضر، هر اقتصاد – محلی، منطقه‌ای، ملی یا جهانی- عمیقاً تحت تأثیر نوآوری است. این اثرات در طول پنجاه سال آینده هزار برابر خواهد شد.» این اقتصاد نوآوری شامل ویژگی ها و روندهای زیر است:

  • توسعه فرآیندهای تولید جدید برای امکان تولید سریعتر و بر اساس تقاضا
  • سیستم های ارتباطی جدید که افراد را در زمان واقعی به اطلاعات متصل می کند
  • ایجاد خدمات اطلاعاتی قابل ترجمه به نرم افزار، بازی و برنامه هایی که ارزش مشتری بیشتری را برای مصرف کنندگان و کسب و کارها فراهم می کند.
  • توسعه موادی که هوشمندتر، ایمن تر و تمیزتر هستند تا به محصولات تبدیل شوند

تمرکز بر توسعه سوخت های تجدیدپذیر، پاک و مقرون به صرفه

  • کشف روش های جدید برای افزایش توانایی افراد و شرکت ها برای تحرک بیشتر و دستیابی به مشتریان بیشتر

این تغییرات مستلزم آن است که سازمان ها مجموعه مهارت ها و دانش جدیدی ایجاد کنند. به رهبران و سازمان‌ها نیاز دارد که محیط‌های کاری ایجاد کنند که از اقتصاد نوآوری جدید حمایت کند. روندهای اقتصاد نوآوری، مانند هر سیستم دیگری، بر تغییرات جمعیتی جهانی تأثیر دارد.

عوامل مؤثر بر ترکیب و رشد نیروی کار در 50 سال آینده شامل نسل پررونق، تثبیت نیروی کار زنان و افزایش تنوع نژادی و قومیتی در نیروی کار خواهد بود.

سرشماری سال 2010 ایالات متحده تخمین می زند که «جمعیت اقلیت این کشور به طور پیوسته در حال افزایش است و اکنون 35 درصد از ایالات متحده را تشکیل می دهد و روندی غیرقابل انکار را پیش می برد که می تواند اقلیت ها را تا اواسط قرن به اکثریت جدید آمریکایی تبدیل کند.»

همه این اطلاعات، همراه با مهاجرت بین‌المللی، تجدید ساختار مشاغل و سازمان‌ها، و گسترش بازار بین‌المللی به این معنی است که «با پایین آمدن مرزهای اقتصادی، موانع فرهنگی بالا می‌روند و چالش‌ها و فرصت‌های جدیدی را در کسب‌وکار ارائه می‌کنند. وقتی فرهنگ‌ها با هم تماس پیدا می‌کنند، ممکن است در برخی جنبه‌ها همگرا شوند، اما ویژگی‌های خاص آنها احتمالاً تقویت می‌شود.»

کار در یک جامعه جهانی به این معنی است که مدیران باید یاد بگیرند که بر تفاوت های فرهنگی غلبه کنند:

تفاوت های فرهنگی و مظاهر آنها را درک کنند.

بتواند دانش فرهنگی را از یک فرهنگ به فرهنگ منتقل کنند

سوگیری ها، مفروضات و چارچوب های فرهنگی را بشناسند.

درگیری و تضادهای بین فرهنگی بسیار چالش برانگیز است اما حل آن غیرممکن نیست.

درآینده به انطباق و یادگیری زندگی و کار با افراد مختلف نیازمند می شویم.

در اقتصاد نوآوری، مدیران باید از نظر فرهنگی باهوش باشند. تغییرات جمعیتی جوامع، از جمله ترکیب نیروی کار، مدیران را ملزم به کسب مهارت ها و دانش جدیدی می کند که به آنها کمک می کند تا جریان تغییر و سازگاری را حفظ کنند.

تغییرات سبک زندگی در سرتاسر جهان در حال وقوع است. وتغییرات تکنولوژیکی یک “اقتصاد نوآوری” ایجاد می کند که به مجموعه مهارت ها و دانش جدید و ساختارهای سازمانی جدید نیاز دارد. تغییرات جمعیتی در نیروی کار بر کار بین فرهنگی تأثیر می گذارد. مهم‌ترین تغییرات شامل افزایش سن، افزایش مهاجرت، و مشارکت زنان بیشتر در نیروی کار است.چالش های فرهنگی و تضادهای ارزشی به طور طبیعی با ناپدید شدن مرزهای اقتصادی رخ خواهند داد. برای حل مسائل بین فرهنگی و یافتن راه حل هایی برای همکاری با یکدیگر به رهبران باهوش فرهنگی نیاز است.

منبع: نکته برداری و برداشت از کتاب هوش فرهنگی
Hide picture