قدرت مدیریت فرهنگی
مفهوم قدرت مفهومی آشنا و در ظاهر برای همه ما شناخته شده است اما ابعاد و گستره مفهومی آن موجب شده است هریک از ما به گونهای به آن نگاه کنیم. در طول سدهها و دهههای گوناگون مفهوم آن تغییرات زیادی داشته است و گاه یک مفهوم بر دیگر تعابیر برتر شده است. یکی از این تعابیر گسترش یافته؛ ترکیب مفهوم قدرت با زور و اجبار است. تعبیری که امروز از قدرت در جهان وجود دارد؛ تعبیری یک سویه است و نیازمند بازنگری میباشد . بشر در چند قرن گذشته دستآوردهای بسیاری در سطوح قدرت داشته است و کشورها، گروهها و افراد ذینفوذ با ابزارها و روشهای مدرن برای کسب هر چه بیشتر قدرت کوشیدهاند. کسب قدرت با ابزارهای فرهنگی موجب شده فرهنگ و سیاست که اجزاء مستقل رسانههای دیروز بودند به زوج ترکیبی جدیدی در نظام سیاسی تبدیل شوند. برای بررسی موضوع ابتدا نگاهی به نقش قدرت در زندگی بشر انداخته و سپس از طریق مقایسه در ابزارهای کسب قدرت در قرون اخیر، نقش فرهنگ و ابزارهای فرهنگی را مورد بررسی قرار می دهیم.
سه مفهوم مرتبط به هم وجود دارد زور و جبر، نفوذ، ترغیب، این سه همیشه بخشی از نظام سیاسی جوامع بوده است. قدرت در حوزه نظام سیاسی و نفوذ و ترغیب در حوزه نظام فرهنگی و اجتماعی؛ در خدمت نظام سیاسی معنی یافتهاند. ترکیب این سه با هم قدرت را به صورت کامل در دوره معاصر تعریف میکند. در کتاب قبلی با عنوان کیک قدرت و رسانه نوین با همکاری دوست فرزانه آقای لطف اله سیاهکلی، برای طرح یک نظریه جدید؛ که میتواند ما را در فهم شرایط آینده یاری دهد تلاش نمودیم. اینک علاوه بر آنچه گفته شده است ابعاد دیگری از تعامل قدرت و فرهنگ مورد بررسی قرار می گیرد. بدون شک؛ قدرت (مادي و معنوي)، از ديدگاه عقل امري ارزشي و نيكوست، زيرا توانمنديهاي آدمي را براي انجام كارها افزايش ميدهد، اما قدرت در جوامع انسانی همیشه با نگرانی و ترس همراه بوده است.
پارادایم قدرت فرهنگی مجموعه ای از فرضیات مشترک و روشی است که با آن قدرت یابی از طریق هماهنگی نظام های نهادی با محوریت نظام فرهنگی را تفسیر و تشریح می کند.در این پارادایم سازماندهی و تجمیع توانایی های موجود در هر یک از نظام های نهادی در جامعه با اهداف و سیاست های فرهنگی انجام می شودو با جریان سازی منابع تمدنی کوشش می شود ارائه خدمات مورد نیاز مردم موجب حداکثر ارتباط مستمر و پایدار شود و در نتیجه افکار عمومی و ذهن سازی جامعه در راستای اهداف و سیاست های نهاد سیاسی انجام می گیرد.در این پارادایم ،قدرت بصورت اعمال زور تعریف نمی شود بلکه قدرت از تجمیع اندک ها و جریان سازی برای پاسخ به نیازهای مردم حاصل می شود
هر نوع مدیریت از توانایی هایی برای اداره امور برخوردار است .
بخشی از این توانایی ها حاصل اختیارات قانونی و منابع و نیروی انسانی و سازمانی است که به مدیر تقویض می شود.
اما مدیریت فرهنگی علاوه بر این توانایی ها از توانایی های دیگری نیز برخوردار است که موجب افزایش قدرت مدیر فرهنگی می شود .
قدرت افزوده مدیران فرهنگی حاصل قدرتی است که از تعامل و هدایت و کنترل نیروهای اجتماعی در محیط بیرونی سازمان حاصل می شود .
مدیر فرهنگی علاوه بر مهارت های ارتباطی و فنی و سیاسی از هوشمندی لازم برای ارتباط با نیروهای اجتماعی نیز برخوردار است.
جوامع وسازمان ها از گروه ها و نیروهای اجتماعی تشکیل شده اند و هر سازمان به پشتیبانی گروه ها و یا اقتصادی و سیاسی برنیروهای اجتماعی نیازمند است.
روابط متقابل بین مدیریت با نیروها و گروه ها موضوعی اساسی است چرا که مدیر در متن شبکه پیچیده ای از منافع و علائق اجتماعی قرار دارد و جامعه عرصه کشمکش این نیروها است .نیروهای اجتماعی مرکب از افرادی هستند که از نظر علائق ارزشی یا صنفی با هم مشترک هستند و به حضور و شرکت در فعالیت های اجتماعی و سیاسی علاقمندند.
شناخت تعارضات جامعه و تشخیص شکاف بین انتظارات جامعه با خط مشی های سازمان از وظایف مدیریت فرهنگی است.
از کتاب فرهنگ و قدرت نوسته محسن فردرو-1398 در دست انتشار