آسیب شناسی فرهنگی

جلسه پنجم:

فرهنگ وکم کاری اجتماعی

مدرس محسن فردرو

دانش آموخته دوره دکترای مدیریت و برنامه ریزی فرهنگی

و DBAمدیریت اجرایی

سال1913 ، رینگلمن، مهندس فرانسوی، عملکرد اسب ها را مطالعه کرد. او نتیجه گرفت قدرت دو حیوان که کالسکه را می کشند با دوبرابر قدرت یک اسب برابر نیست. رینگلمن شگفت زده از این نتیجه آن را به انسانها هم تعمیم داد. چند مرد باید طنابی را از دو سو می کشیدند. او نیروی به کار گرفته شده از هر طرف را اندازه گیری کرد. به طور میانگین، اگر دو نفر با هم طناب را بکشند، هر کدام فقط 93 درصد از قدرت خود را به کار می گیرند. وقتی سه نفری با هم بکشند، این عدد 85 درصد است و اگر هشت نفر بکشند، فقط از 49 درصد قدرت خود بهره می گیرند. علم چنین چیزی را اثر کم کاری اجتماعی می نامد. این پدیده وقتی اتفاق می افتد که عملکرد فردی به طور مستقیم قابل مشاهده نیست و با تلاش گروهی آمیخته می شود. وقتی مردم کاری را با هم انجام می دهند، عملکردهای فردی کاهش پیدا می کند. این شگفت آور نیست. چون نیروی مصرف شده از طرف ما به رغم کاهش به طور کامل صفر نمی شود. کم کاری اجتماعی فقط در عملکرد فیزیکی ما اتفاق نمی افتد. ما به لحاظ ذهنی هم کم کاری می کنیم. برای مثال، در جلسه ها، هر چه تیم بزرگ تر باشد، مشارکت فردی ضعیف تر می شود. اما به محض آن که شرکت کنندگان به یک تعداد مشخص برسند، عملکرد ما ثابت می شود.در نتیجه، مردم در گروه ها نسبت به وقتی که تنها هستند متفاوت رفتار می کنند .[1]

گفته اند فرهنگ مجموعه پيچيده اي از بينش ها، احساسات، ارزش ها، انديشه ها، عقايد و رفتارهاي نسبتاً پايدار و بادوام در يك جامعه است. اين مجموعه پيچيده معمولاً در قالب آداب و رسوم، هنر ، آموزش، زبان، ميراث فرهنگي و دين متجلي مي شود. فرهنگ‌ ضمن‌ آن‌ كه‌ بستر علايق‌ مشترك‌ و فهم‌ مشترك‌ است، در همان‌ حال‌ وسيله‌اي براي‌ روابط‌ بين‌ ذهني‌ و توليد فكري‌ انسان‌ و جهت‌يابي، تنظيم، هماهنگي‌ اعمال‌ و انواع‌ مناسبات‌ او در جامعه‌ است. مضمون‌ جمله‌ اخير را با يك‌ تمثيل‌ شناخته شده است. رابطه‌ انسان‌ به‌ فرهنگ‌ همانند ‌ رابطه‌ ماهي‌ به‌ آب‌ است. ماهي‌ براي‌ بقاي‌ خود نه‌ تنها مجبور است‌ در آب‌ زندگي‌ كند، بلكه‌ همزمان‌ آب‌ جزيي‌ از خوراك‌ او نيز است. انسان‌ نيز نه‌ تنها در فرهنگ‌ زندگي‌ مي‌كند (بستر فرهنگي)، بلكه‌ فرهنگ‌ خوراك‌ فكري‌ او نيز است. در برخی مواقع تجمع انسان ها نه تنها موجب افزایش توانایی فکری آنها نمی شود بلکه بدلیل تکیه افراد به یکدیگر عملا جمع فکری جامعه از مجموع توان فکری همه افراد پایین تر می آید و عملکرد فکری جامعه کاهش می یابد و در نتیجه کم کاری اجتماعی افزایش می یابد.

یکی از کارکردهای نظام‌ فرهنگي‌ اثر تغييردهندگي‌ است‌ و اين‌ تأثير بيشتر روي‌ نظام‌ اجتماعي‌ اعمال‌ مي‌شود؛ فرهنگ‌ حوزه‌ كنش‌ را وسعت‌ مي‌بخشد و بدين‌ وسيله‌ به‌ نظام‌ اجتماعي‌ پويندگي‌ مي‌بخشد. اگر این کارکرد دچار اخلال شود روند فعالیت های اجتماعی نیز کاهش می یابد.

تاریخ زندگی انسان ها و جوامع انسانی پر از حوادث و اتفاقات ناگوار و سخت است .طوفان ها و سیل ها و زلزله و خشکسالی و نمونه های آن به راحتی زندگی بسیاریاز مردمان را در خطر قرار می دهد . بیشتر این حوادث هنگامی روی می دهد که ما آمادگی روبرو شدن با آن را نداریم و ما را شوک زده و پریشان می سازد.از حوادث طبیعی که بگذریم بحران های اجتماعی و سیاسی فراوانی نیز وجود دارد که زندگی مردم یک جامعه را دچار آسیب می سازد.برخی از حوادث نیز در زندگی شخصی هر یک از ما روی میدهد . بیماری و مرگ و میر و طلاق و بیکاری و شکست های مالی و نمونه های آن همه ما را آسیپ پذیر می نماید.برخی اوقات با افزایش تعداد حوادث ناخواسته و بحران های متوالی، زندگی ما بیش از گذشته در خطر قرار می گیرد.یکی از دغدغه های همیشگی انسان ها چگونگی روبرو شدن با سختی ها و مشکلات و بحران های بزرگ در زندگی است.اولین نکته غلبه بر ترس است.اگر ترس قدرت فکر کردن و تدبیر نمودن را از ما سلب نماید و توانایی حرکت را از ما بگیرد بزرگترین عامل شکست می شود.در مقابل ترس هم بی تفاوتی وجود دارد.کسانی هم از طرف دیگر بام پایین می افتند و سعی می کنند صورت مسئله را نادیده بگیرند و خوش خیال باشند. بی تفاوتی نیز نوعی پذیرش شکست است….

 

 

[1] از کتاب هنر شفاف اندیشیدن

 

Hide picture