دل نوشته های جدید نسرین رضایی نیا

چه قدر پاییز شبیه توست ،بلاتکلیف …نه گرم است نه سرد ،نه میداند کی دلتنگ است برای باریدن ،نه میداند کی خوشحال است و آفتابی ،
چه قدر شبیه پاییز زیبا دلبری میکنی
گاهی گرم گاهی سرد
ولی سرما بیشتر زمستانی است پاییز با رنگ های گرم نارنجی و زرد و قرمز بیشتر گرما و عشق میدهد…..
————————————————————
پاییز با دوفنجان قهوه ی تلخ قدم زنان زیر باران لطفا ….
حال من خوب است،بهانه پاییز تو است،
تو بیا در کوچه ها زیر باران،با دوفنجان قهوه زیر باران
—————————————————
دلم ماندن میخواست ،ولی راه ماندن نبود ،
دلتنگ بودم ،اما دلش تنگ نبود،
خسته از تکرار روزهای بی او بودن ،اما او خوشحال از نبودن ،
راستی تصور کن چه قدر تضاد در عشق زیباست ،
شاید درکش برای تو سخت باشد
خواستنی و نخواستنی ترین ها در کنار هم نگاهت را تغییر بده
شاید معنی حرف هایم برایت آسانتر شد ……
——————————————————
تمام حواسم به جاده ای است که انتهایش را نمیدانم،
شروع کردم به نگاه کردن و آرام آرام حرکت کردن ،
هم ترسناک است هم خوشایند ،ترسناک برای از دست دادن تمام داشته هایت و شیرین برای رسیدن به آخری که نمیدانی کسی منتظرت هست یا نه،
این جاده را تو خوب میدانی سختی و تنهایی و حتی ترس ها را
ولی آخرش را نه تو میدانی نه من که انتهای جاده چه خواهد شد
مسافری که از او استقبال میشود یا مسافری که تا همیشه تنها میماند…….
————————————————————-
تمام وجودم درد میکند،نفس بالا نمی آید ،
ضربان قلبم بالا رفته ،چشمانم تار میبیند،
میدانی مبتلا به تو بودم و تو چه آسان هستی در بین تمام نبودن ها …..
دستم را بگیر ، من محتاج دست تو نیستم ،
من نور را در تو دیدم ،تشنه ی نور هستم ،
من باتو به او رسیدم ،همان که گفتی از رگ گردن به تو نزدیک تراست ،
بی واسطه بخوان تا اجابت کند تو را ،
و من تو را طلب کردم نه دستانت که کمک کند مرا ،
نور درونت که روشنای ببخشد به مسیر زندگی ام و من با تو به عشق و نور و خدا یکجا رسیدم…..