در شكوه تكليف مداري – دکتر حسن سبحانی

به پاس قدردانی از چهار دهه خدمت صادقانه و عالمانه دکترحسن سبحاني استاد فرهیخته و دانشمند کشور ، بخشی کوتاه از نامه ایشان در خرداد ماه سال جاری با عنوان “در شکوه تکلیف مداری ” را درج میکنیم . دکتر حسن سبحانی در نامه ای مفصل و شکوه آمیز با مروری بر خدمات شایسته و تکلیف مدارانه اش در جمهوری اسلامی از دغدغه های مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اش سخن گفت.این نامه که یک سند تاریخی – اجتماعی مهم محسوب می شود ، ابعاد گسترده ، علمی و کارشناسی دارد که ما در چند صفحه محدود فقط قسمت های کوتاه آن را انتخاب کرده ایم و به خوانندگان فرهیخته پیشنهاد می دهیم کل نامه را حتما در فرصت مناسب مرورنمایند. از دکتر حسن سبحانی نیز بدلیل برش های متعددی که در گزینش مطالب بعمل آوردیم عذرخواهی نموده و آرزو می کنیم مردان مومن و متقی و عالم و تکلیف مداری همچون ایشان ، همچنان با قوت و استوار در مسیر اهداف مقدس انقلاب اسلامی قدم بردارند.
در شكوه تكليف مداري
دکتر حسن سبحانی
اي خداي مهربان، اينك من با تمام حقارتم در برابر تو با تمام عظمتت ايستاده ام تا ذره پروري مستمرت را فرياد نمايم و از اينكه وجودم را در زمره مخلوقات هماره تسبيح گوي خويش قرار داده اي سر بر آستان كبريائي ات بسايم و به آن سجده شاكرانه، ببالم. خداي عليم من! چگونه مي توانم شكر نعمتي را به جاي بياورم كه به فهم نسبي تكليفم در قبال تو و در طول آن، به ضرورت اداي آن تكاليف در قبال بندگانت منجر شده است؟ و من توفيق داشته ام كه به آنچه اراده فرموده اي در محدوده نه چندان گسترده فعاليت هاي انساني ام، تا آنجا كه تشخيص داده ام با اطمينان و آرامش كامل، عامل، و در اين مسير از كسي و چيزي جز طالبان حقيقت و مطلق حقيقت متاثر نشده باشم. …
چگونه مي توانم شكر نعمت هدايتت را كه به تحقيق و تدبر در اسلام نصيبم كرده اي ادا كنم؟ …
اي خداي رحمان و رحيم! تو به من ظرائف و دقايق ديني را نماياندي كه سبك زندگي ام شد. با آن در تمام عرصه هاي حياتم در حد آنچه از آن به دست مي آوردم و يا ادراك مي كردم نفس كشيدم تا به اندازه ظرفيتم به زواياي ژرف و مضامين عميق و آموزه هاي لطيفش راه يابم و چنان شد كه وقتي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) موضوعيت خود را به عينيتي تدريجي نشست، احساس كردم كه بستر تحقق آرزوها و اميالم را براي تجربه ظلم ستيزي اسلام، در هيئت يك سبك زندگي جامع مبتني بر حقيقت و مبري از جهل و تاريكي و عقب ماندگي يافته ام. اين بود كه به مثابه قطره اي به اقيانوس انسان هايي پيوستم كه عمدتا با انگيزه هاي احياي ارزش هاي ديني، انقلاب ارزشي در حال حدوث را، با صميميت و صداقتي بي نظير و صرفا با اعتمادي كه به رهبري نهضت داشتند، ياري مي كردند و در اين ارتباط حتي از بذل مال و جان هم دريغ نمي كردند. از آن زمان كه جوان بيست وپنج ساله اي بودم تا كنون كه به سالمندي رسيده ام لحظه اي دغدغه احياي ارزش هاي مندرج در قانون اساسي آن انقلاب فراگير مردمي را، فراموش و يا رها نكرده ام و حتي لحظ هاي را از تامل و اقدام براي تعميق باورهاي ظلم ستيز و آرمان هاي عدالت محورش، و همچنين پيراستن آن از انحرافاتي كه قدرت طلبان و فرصت طلبان و كج انديشان روسياه عمدتا خيمه زده بر امواج بلند همان اقيانوس اعتماد و تعاون و باور مستضعفان و محرومان، متوجهش نموده اند، از دست نداده ام.
اي هستي بخش كريم، تو به من منت گذاشتي و هدايتم كردي تا بيش از چهل سال از كوشش هايم در عصر جمهوري اسلامي را با معيار “تكليف”مداري مديريت كنم و تلاش خستگي ناپذيرم را براي نيل به اهدافي كه دنبال مي كردم، فارغ از اندازه احتمال و امكان حصول هدف، ساماندهي نمايم و پيروزي را نه لزوما در نيل به هدف كه صرفا در عمل به “تكليف” بجويم؛ و به اين ترتيب براي هميشه، راه مصلحت گرايي و توجيه تراشي به منظور جايگزين شدن امور و مسائل با” تكليف” گرايي را ببندم و تو ميداني كه چنين كردم و در اين مسير طولاني از زمان، به عافيت جويي و فرصت طلبي و بده بستان هاي سياسي-اقتصادي نلغزيدم و جز آنچه را كه به انجام آن مطابق ادراكم مامور بوده ام نجستم.
… هيچگاه نمي توان از ياد برد كه پشتيباني هاي تو، نه تنها موجب شد كه در سراب تمكين به مصلحت، سر از ناكجاآباد تملق و چاپلوسي و ذبح ارزش هاي مورد وفاق و ازجمله ارزش هاي مندرج در قانون اساسي درنياورم كه همان ها، مسبب غوطه وري در زلال تكاليف ملي و ديني ام شد و تا كنون هم با رضايتي كامل كه ضميرم را انباشته كرده، بر پايم داشته است.
… خداي من، تو به من فرصت دادي تا دوسوم از عمر كنوني ام را در مسيري كه آن را حقيقت مي يافتم و مي يابم به گونه اي فعال بگذرانم و نيم قرن از اين ساليان طولاني را كه به معلمي گذشت، در خدمت تربيت فرزندان اين آب و خاك باشم. دانشجوياني كه هرقدر به زمان هاي اخير نزديكتر مي شوم آنها را متفاوت تر، نخبه تر و تحول خواه تر مي يابم. از بابت اين نعمت، پيشاني سپاس بر درگاهت مي سايم. همچنين شكر مضاعفي را تقديمت مي كنم كه شرايط را به گونه اي برايم رقم زدي كه ثلثي از اين دوران پرافتخار معلمي از مدرسه تا دانشگاه را در پست هاي سياسي، اعم از اجرا در دولت و تقنين در مجلس حضور داشته باشم و آرمان هايم براي بسط عدالت و ريشه كني فقر و از طريق آن احياي شخصيت انسان را در كنار منويات مشفقانه ام براي برپايي نظامي سياسي از اسلام كه در آن، انسان صرفنظر از نوع و چگونگي انديشه هايش عزيز، و اسلامي را كه از طريق رحمانيت ذاتي خويش فاتح قلوب انسانها و تسخيركنندة ارواح پاكشان باشد، به تجربه عملي بنشينم.
… خداي مهربانم، من با همه وجود درك كرده ام كه مي توانم از طريق تكليف گرايي همواره در توفيقات ارزاني شده از ناحيه تو شناور باشم و در عين حال همزمان با مواردي كه به زعم ديگران تكليف مداري ام در آنها، با شكست مواجه بوده است، خود را بر بلنداي سكوي پيروزي ببينم. زيرا به آنچه كه به آن ماموريت داشته ام باتمامي صداقت پرداخته ام و رسيدن به نتيجه هرچند مهم اما برايم نقشي اصلي نداشته است.
… خدايا تو گواهي كه براي آينده فرزندان اين آب و خاك متمايز به دين و عدالت و برخوردار از سابقه تمدني افتخارآفرين و بهره مند از ملتي باهوش و عامل در دفاع از ارزش هاي انساني، اما موقتا مبتلاشده نسبي به نوعي انقطاع از گذشته و تاريخ خود، احساس خطر مي كنم و اين امري نيست كه بتوان در قبال عوامل موجبه اش سكوت كرد و عنان امور را، در فضاي نابخردي و محروم از حضور ارزش هاي مربوط به حقوق انسان ها رها نمود. اكنون كه پرنده ذهنم به فضاي دهه ها تلاش و مجاهدت و دغدغه و نگراني و بيم و اميد در خصوص” انقلاب اسلامي” و كاركردهاي “جمهوري اسلامي” به عنوان نهاد سياسي متولي تحقق اهداف آن پرواز مي كند و به بعضي از مواردي كه خود را به آن مي نمايانند پيوند مي خورد و در محيط آنها، اين كمترين بنده تو، فرجام تكليف مداري ام را محاسبه و در معرض ارزيابي قرار مي دهم واقعيت اين است كه احساس بسيار خوبي از اين سير ذهني كسب ميكنم و تكليف مداري را به مراتب راضي كننده تر از شرايطي مي يابم كه در صورت كنارگذاشتن آن، مي توانست در قالب مناصبي عالي به سراغم آيد؛ مناصبي كه به دليل تكليف مداري حائز آنها نشده و هم اينك هم فاقد آنها هستم. آري سال هايي را مرور مي كنم كه بعد از … مجلس هشتم شوراي اسلامي در خرداد 1387 به صورت تمام وقت به دانشگاه تهران برگشتم و در دانشكده اقتصاد به آموزش و پژوهش پرداختم و اين در حالي بود كه به طور اجتناب ناپذير مسائل حكومت و جامعه ديني و چگونگي هاي حكمراني را هم رصد مي كردم. در دانشكده اقتصاد به سختي و با كندي، تاسيس دوره هاي دوگانه اقتصاد اسلامي و همچنين بانكداري اسلامي را به سامان برديم و مبادرت به پذيرش دانشجو در مقاطع دكتري و كارشناسي ارشد نموديم. در برنامه هاي درسي تجديدنظر كرديم و آموزش اقتصاد و ماليه اسلامي را رونق بخشيديم. طي يك دهه و قبل از آنكه اقتصاددانان جريان اصلي يعني طرفداران اقتصاد نئوكلاسيك متوجه عمق و ژرفاي كار شوند صدها دانشجو از اين دوره ها و مقاطع فارغ التحصيل شدند تا زماني رسيد كه همكاران و مقامات مخالف تدريس و پژوهش در اين معارف، درصدد مقابله با رشد اين حركت برآمدند و با پشتيباني و يا حداقل سكوت مقامات ديگر و بالاتر، مقدمتا آهنگ پذيرش دانشجو را كند و هم زمان استخدام عضو هيئت علمي در اين رشته ها را سد نمودند و طي چند سال سرانجام موفق شدند با سركوب آموزش در اين موارد، به استيلاي آموزش اقتصاد سرمايه داري، نوعي هژمون فراتر از هر زمان ديگري، ببخشند و اساتيد و دانشجويان و آموزه هاي ديني در اقتصاد و ماليه اسلامي را در موضع دفاعي قرار دهند به گونه اي كه به طور مداوم، نه از قابليت ها و ضرورت هاي وجودي خويش، كه از چرايي همراستا و همسونبودن معارف موضوع آموزش خود، با قالب هاي شكل گرفته اقتصاد سرمايه داري كه در بستري از ليبراليسم حيات يافته بود دفاع و سخن بگويند. آن هم براي كساني كه سئوال هايشان را نه براي رسيدن به حقايق عالمانه از ناحيه تلاش توامان علم و دين، كه صرفا براي نفي معارف جديد مطرح مي كردند و لذا كسي از آنان هم بعضا، از مباحث و مقولات و استدلال ها، مبني بر لزوم آزادي انديشيدن در دنياي علم و فضاي دانشگاه، راضي نمي شد چراكه هدف، دانستن حقيقت نبود كه پوشاندن و كتمان هر آن چيزي بود و است كه مورد تاييد آموزه هاي اقتصاد نئوكلاسيك نيست.
… در عين حال مقامات حكومتي برخلاف شعارهاي شان ،نه تنها به اين مبارزه سخت، بي امان و نابرابر، حتي به گاه استمداد وقعي نمی نهادند كه اصولا ما را در خط مقدم نمي ديدند و اعتنايي به كوشش هاي عالمانه اي كه مباني و مبادي تئوريك حكومت ديني در اقتصاد را سامان مي بخشيد نمي كردند و نمي كنند. خدايا آنها عملا كاري كردند كه ما از مصاديق بارز اين بيت حافظ بوديم كه: بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم يارب مباد كس را مخدوم بي عنايت
…امثال من كه معتقد به آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي هستيم و به”امكان” اقتصاد اسلامي باور داريم و در عين حال برآن هستيم كه اقتصاد نئوكلاسيك به شيوه اي كه برنامه هاي آموزشي دانشكده هاي اقتصاد را تشكيل مي دهد نمي تواند متناسب با شرايط ايران و در نتيجه كافي باشد، مي بايد سه اقدام سخت و تقريبا غيرممكن را با هم انجام مي داديم. هم بايد اقتصاد جريان اصلي را به خوبي مي دانستيم و در جريان آخرين دستاوردهاي علمي اش مي بوديم و هم بايد اقتصاد اسلامي را مورد پژوهش قرار مي داديم تا بتوانيم به تدريج ماهيت و چگونگي هايش را استنباط و سپس ترويج نماييم و هم بايد با كساني از اساتيد محترم دانش اقتصاد، كه اقتصاد را چيزي جز آنچه در غرب رايج است نمي دانستند و اقتصاد ديني را يا قبول نداشتند و يا حداكثر از بايسته هاي مشغوليات ذهني طلاب علوم ديني در حوزه هاي علميه مي دانستند، مواجهه داده مي شديم و مباحثه و در بيشتر مواقع و موارد مجادله مي كرديم؛ اما خداي من! تنها تو آگاهي كه سختي كار براي امثال اين حقير، صرفا در فعال بودن در اين موارد سه گانه نبود بلكه من به واسطه حضورم در دولت و مجلس، در يك قرار نانوشته، بايد پاسخگوي مديريت غلط اقتصادي كشور نيز كه متاسفانه شرايط بدي را هم تجربه مي كرد باشم. به عبارت ديگر اقتصاددانان جريان اصلي عمدا يا سهوا تمام مشكلات اقتصادي جمهوري اسلامي را به گردن اقتصاد اسلامي مي انداختند. مقوله اي كه نه تنها هيچ ربطي به واقعيات نداشت كه خودش در گام هاي نخستين شمول پژوهش براي ادراك و فهميده شدن بود و همچنان هست.
…در چهارده سال اخير از زماني كه دوران سخت نمايندگي ام در مجلس شوراي اسلامي به پايان رسيد علاوه بر دانشگاه، در عرصه هاي سياسي و اقتصادي هم فعاليت هايي تئوريك و علمي را از سر تكليف متعهد شدم و حتي تلاش نمودم كه شرايط تصدي و عامليت به آنها را فراهم آورم كه تو بر تمامي انگيزه ها و اجزا و ظرائف آنها آگاهي و وقوف داري. خدايا! يكي از اولين اقدامات تكليفي ام كه كاملا در دوران فراغت از مسئوليت نمايندگي مردم در مجلس و از سر شفقت و دلسوزي به اوضاع اقتصادي مردم عملياتي شد نگارش نامه انذاردهنده ام به رئيس وقت قوه قضائيه درخصوص مصائب معطوف به “تبديل به قانون شدن لايحه هدفمندكردن يارانه ها” است كه دولت نهم آن را تقديم مجلس كرد و در مجلس هشتم شوراي اسلامي در حال بررسي بود. در آن نامه، آن لايحه را جرم خيز خواندم و از ايشان درخواست كردم كه از موضع رياست بر دستگاهي كه مسئوليت پيشگيري از وقوع جرم را بر عهده دارد از تصويب آن جلوگيري كند. نوشتن آن نامه همراه با فعاليت هاي ديگر در همين ارتباط را با اينكه هيچ مسئوليت رسمي نداشتم در شرايطي موضوعيت بخشيدم كه تحقيقا تمامي نظام سياسي و عموم اقتصاددانان و حتي سيستم هاي پشتيباني كننده از ناحيه حوزه هاي علميه، كه در مواردي كه نظام سياسي بر آن است امري محقق شود وارد عمل مي شوند، از افزايش قيمت حامل هاي انرژي، تحت نام هدفمندكردن يارانه ها دفاع مي كردند لذا مخالفت با آن، كه از جمله توصيه هاي موسسات بين المللي همچون صندوق بين المللي پول هم بود براي مخالفت كننده، به خصوص كه اقتصاددان هم باشد هزينه حيثيتي زيادي داشت اما اين حقير به مدد دركي كه تو، اي خداي خبير و بصير، نصيبم كرده اي به تنهايي و از موضع تكليف ايستادم و با هدفمندي يارانه ها كه عنواني جعلي و پوششي براي افزايش قيمت حامل هاي انرژي بود و به ناكجاآبادي ختم مي شد كه قيمت ها را افزايش و اشتغال را كاهش مي داد؛ سرمايه گذاري را محدود، توليد را زمين گير، شكاف طبقاتي را بيشتر، دولت را در تامين و پرداختن هزينه هايش مستاصل و بالاخره حركت موريانه فساد را در اركان زندگي اجتماعي زمينه سازي مي كرد مخالفت كردم. درحالي كه فقط تو ميداني كه اين قبيل اقدامات تكليف گرايانه در مقابله با سياست هاي اقتصادي مخرب عليه منويات قانون اساسي، و ازجمله اقدامي كه در زمان خودش و در جريان مخالفتم با اختصاصي سازي نسبي اموال عمومي، تحت عنوان “خصوصي سازي” موضوع لايحه سياست هاي اصل 44 قانون اساسي در جلسه 354 مورخ يكشنبه 25 شهريور 1386 مجلس هفتم صورت دادم، از يك طرف تا چه ميزان و با چه ابعادي براي من، در دولت و مجلس هزينه سياسي و در دانشگاه هزينه حيثيتي داشته است و از طرف ديگر آثار بي اعتنايي و نشنيدن هشدارهاي مطروحه تا چه اندازه و تا چند نسل، در مقياس جمعيت چندده ميليوني كشور، منشاء و مسبب فساد و توزيع نامناسب درآمد و سقوط سرمايه اجتماعي ايرانيان گرديده است
. …علاوه بر اين ها، عامل ديگري كه اين تكليف را برايم تجسم مي بخشيد، اشراف بر مسائل فرهنگي و اجتماعي كشور به دليل تخصصم در دانش “توسعه” و تصدي معاونت پژوهشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و عضويت در شوراي فرهنگ عمومي كشور و همچنين دبيري آن شورا بود كه در كنار تجربيات و آموزه هاي منحصربه فرد و گران بهاي دوازده سال تلاش بي وقفه و كاركرد تكليفي ام در مجالس پنجم، ششم و هفتم شوراي اسلامي از اين قابليت و استعداد برخوردار بود كه ضرورت حضورم را در انتخابات مضاعف و الزامي نمايد. كاركردي كه من مشروح روزشمار آن را در دوازده جلد و سيزده كتاب و 13400 صفحه، تحت عنوان “وكالت ايراني” منتشر كرده ام و طي آن به طور شفاف نشان داده ام كه چگونه با “تدبير” و حساسيت، از هدررفت زمان و فرصتي كه از آن ملت بود و به من سپرده شده بود به رغم تمايلات و تنازعات حاد جناحي و سياسي سال هاي 1375 تا 1387 ،جلوگيري و به عبارت ديگر نمايندگي مردم را به نحو بهينه اي “مديريت” نموده ام.
. خداوندا! … با لطف و مدد تو، طي 1248 جلسه علني در سه مجلس 5 و 6 و 7 شوراي اسلامي، 306 مورد تذكر آيين نامه اي، 79 مورد اخطار قانون اساسي، 23 مورد سئوال از وزيران، 143 مورد تذكر به مسئولان اجرايي، 67 مورد موافقت با طرح ها و لوايح قانوني، 288 مورد مخالفت با طرح ها و لوايح و بالاخره 992 مورد پيشنهاد در طرح ها و لوايح و فقط 265 دقيقه معادل يك جلسه تاخير در ورود به جلسات داشته ام.
…. … يادي هم از مباحث نامه طولاني موسوم به “دلواپسي هاي چهل ساله يك انقلاب” نمايم كه كار تحقيق و نگارش آن قريب به شش ماه از من وقت گرفت اما مطمئن نيستم كه لااقل در شش جايگاه انتشار، مورد توجه واقع شده باشد. در اين نامه كه به مناسبت چهل سالگي انقلاب اسلامي ايران نوشته شده بود نشان داده بودم كه چه خبط هاي تئوريك و مهمي را در چهل سال حاكميت يك انقلاب منحصربه فرد و احياكننده دين در دوران معاصر و داراي قابليت به چالش اساسي خواندن ليبراليسم، مرتكب شده ايم كه بايد آنها را اصلاح نماييم و ازجمله 9 مورد از آنها را تبييني علّي و تفصيلي نموده بودم.
… چه سخت است كه در اين زمانه، كسي بخواهد تكليف گرا بماند و يا تكليف رايي كند. هم بايد ملاحظات نسل هايي را پاسخگو باشد كه، ازجمله ويژگي هايشان اين است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به دنيا آمده اند و يا به گاه پيروزي انقلاب حداكثر تا نه ساله بوده اند و اينك در آستانه قرن پانزدهم هجري شمسي، بيش از 87 درصد از جمعيت ايران را تشكيل مي دهند و هم بايد براي دفاع از ارزش هاي “انقلاب اسلامي” كه عمده آنها در قانون اساسي و به خصوص در فصل حقوق ملت آمده است در ظرف “جمهوري اسلامي” بماند.
… تو را شاكرم و بر آرامش ارزاني تو بر اين بنده شكرگزارت مسرور و مفتخرم كه در اداي تكليفم در قبال آرمان هاي ديني و ارزش هاي انقلابي كه، امام خميني بر پا نمود و ايفاي تعهدات علمي ام براي جستجوي حقيقت و لزوم پرهيزم از فرصت سوزي و جاه طلبي و چاپلوسي و تملق گويي، چيزي كم نگذاشتم و به رغم بي مهري ها، از زير بار پذيرش مسئوليت اجتماعي، عليرغم وقوف به پيچيدگي ها و تنگناهايش شانه خالي نكردم و اكنون سبكبال تر از هر وقت ديگري بر آنم تا چگونگي ايفاي تكاليف و تعهداتم در قبال فرزندان اين سرزمين مردخيز و ظلم ستيز را، تا هر زمان كه فرصت حياتم دهي، و البته معطوف به واقعيات تلخ تجربه شده و آموزه هاي آن، در قالب هايي متناسب با اقتضائات شرايط سياسي، استمرار بخشم. ….
حسن سبحاني
استاد دانشگاه تهران
خرداد ماه 1400