در اهمیت نویسندگی و نویسندگان

این یادداشت جناب آقای میرهادی سید موسوی در ماهنامه فروردین ماه 1399 ماهنامه جلا ( نیاز اندیشه روز ) منتشر شده است


در اهمیت نویسندگی و نویسندگان

معرفی:
میرهادی سیدموسوی متولد 1355 هجری شمسی در یکی از محله های تهران میباشد . پدرش متولد آذربایجان شرقی و یکی از روستاهای اطراف شبستر در نزدیکی تبریز به نام کافی الملک است و مادرش متولد تهران ولی اصالت او از سوی مادر هم به همان منطقه برمیگردد . در خصوص او میتوان گفت که برایش هیچ لذتی بالاتر از کتاب خواندن نیست . از اوایل دبستان شروع به کتاب خواندن و از پنجم دبستان دست به قلم شده است . او می گوید : هیچ وقت در زندگیم یه کتاب نخوندم بلکه همیشه چهار یا پنج کتاب رو با هم خونده ام . در رشته مدیریت بازرگانی نیمه کاره تحصیل را رها کرد و بعدها در رشته مدیریت مدرک MBA گرفت . همچنین مدارک متعددی در خصوص سینما و ادبیات و تاریخ و علوم مذهبی از مراجع مختلف دارد . در خصوص خودش میگوید : هیچ چیزی برام لذت بخش تر از این نیست که یه سری کتاب تو کتابخونه ام دارم که هنوز نخوندمشون . او سه رمان کوتاه دارد و هم اینک در حال نگارش یک رمان بلند چند جلدی است . به شعر کلاسیک علاقه وافر داشته و سال ها عرفان و ادبیات را تحصیل و تدریس کرده است . گر چه اشعار زیادی دارد ولی خودش خیلی علاقه مند نیست که به عنوان یک شاعر حرفه ای شناخته شود .

در اهمیت نویسندگی و نویسندگان
به قلم : میر هادی سید موسوی
قطعاً فرهنگ حال حاضر هر نقطه از جهان در فرآیند زمانی طولانی مدتی شکل گرفته است . آنچه در یک کشور یا یک منطقه از جهان در رفتارهای انسانی ما را تحت تاثیر قرار میدهد ، در حدی که در مکالمات روزمره آن رفتارها و نام آن منطقه به عنوان یک الگوی برتر به ضرب المثل تبدیل میشود ، فی الواقع خروجی سال ها تلاش یک کشور و مردمان آن است .
در شکل گیری فرهنگ های این چنینی موارد بسیاری دست به دست هم داده اند . ولی نمیشود رنگ پر رنگ هنر و آنچه وابسته به هنر میباشد را در شکل گیری فرهنگ کم اهمیت دانست . بسیاری از اندیشمندان حوزه اجتماعی و تاریخ ، حرکت رو به جلوی انسان ها در جهت شکل گیری تمدن را از زمانی میدانند که این انسان یاد گرفت با رنگ های طبیعی بر روی دیواره های غارها نقاشی کند . همین اندیشمندان در کتاب های تاریخی به صراحت اذعان داشته اند که تاریخ و تمدن بشری وقتی به تکامل و شکل گیری رسید که سومریان و هندیان خط و نوشتن را اختراع کردند .
از نظر این بنده حقیر نوشتن و نویسنده نقش بسیار پر رنگی در شکل گیری اهداف و رویکردهای فرهنگی دارد . بسیاری از ما در مواردی از بزرگترها به عنوان ضرب المثل شنیده ایم که میگویند : قلم در دست دشمن است . چنین گفتارهایی به اهمیت قلم نویسنده اشارات بسیار دارد . حال تنها کافی است که اگر نسبت به فرهنگ و رفتارهای یک کشور احساس خوبی داریم و آن را کامل پیدا میکنیم و حتی بعضاً به این جمع بندی میرسیم که فقط آن کشور جای زندگی کردن است به سراغ کتاب های آن کشور برویم . نه کتاب هایی که نویسنده های امروز آن مینویسند . بلکه کتاب هایی که نویسندگان پنجاه سال قبل آن نوشته اند . فقط آن موقع است که در می یابیم از سال ها پیش نویسندگان آن کشور در نوشته هایشان و کتاب ها و رمان هایشان در قالب قصه های عاشقانه و اجتماعی و بعضاً پلیسی و سیاسی هیچ کاری به غیر از فرهنگ سازی نکرده اند .
به طور مثال چندی پیش کتابی میخواندم از سامرست موآم ( 1874-1965 ) نویسنده بزرگ انگلیسی که بیشتر عمر خود را در فرانسه گذراند و سفرهای زیادی به آمریکا و حتی شرق جهان داشته است به نام لبه تیغ . رمان بلند و زیبای اجتماعی و عاشقانه . داستان در حوالی سال های 1920 آمریکا و فرانسه میگذرد که در آن یک پسر جوان تازه از جنگ برگشته در حال و هوای اتفاقات پیش آمده در جنگ وضعیت روحی متفاوتی دارد و دیگر نمیتواند به راحتی با روزمره های زندگی اش کنار بیاید . مهمانی رفتن و خوش گذرانی و داشتن یک کار روزمره دوای روح سرکش و پر سئوال او نیست این در حالی است که نامزد او ، که از قضا همدیگر را دوست هم دارند ، بسیار اهل مهمانی رفتن و داشتن یک زندگی مجلل و خریدن لباس های رنگارنگ و داشتن نوکر و کلفت و لذت بردن از زندگی است . در نظر دختر یک مرد وقتی مرد میشود که کار ثابت مشخص با در آمد مناسب داشته باشد . نهایت کار این دو به جدایی می انجامد و پسر ده سال بعدی عمر خود را در سیر و سفر به نقاط مختلف و شرق جهان میگذراند تا بتواند جواب سئوالات روح خود را پیدا کند و در نهایت در هند نزد جوکی ها به پاسخ خود میرسد و روحش آرامش میگیرد و در بازگشت تبدیل به مردی با قدرت درونی زیاد و ایمانی راسخ به هدفش شده است . دختر در این مدت با پسر بسیار پولداری ازدواج کرده است که در اوج خوشگذرانی و زندگی مورد نظرش ورشکست شده اند و باز دایی دختر کمک میکند تا آنها بتوانند روی پای خود بایستند . نکته در خور تامل این داستان این است که پس از ده سال ما در داستان میبینیم که دخترک هنوز هم دل در گرو مرد دارد و هنوز هم او را آتشین دوست دارد گرچه به همه خواسته هایی که برای زندگی متصور بود با آن مرد پولدار به دست آورده است اما پسر اینطور نیست . نویسنده در کل طول داستان انتخاب هیچ یک از این اشخاص را زیر سئوال نمیبرد و فقط به بیان روند زندگی آنها در نتیجه انتخابشان بسنده میکند . بلکه این خود خواننده است که از این میان میتواند انتخاب کند که کدام یک از این راه ها را برای زندگی بیشتر میخواهد . نویسنده قضاوت نمیکند .
کتاب لبه تیغ داستان روان و جذابی دارد که نویسنده با قلم نرم و توانمند خود خواننده را به دنبال خود میکشاند . از این کتاب که در زمان خود و سال های بعد از آن همیشه با اقبال روبرو بوده است دو فیلم نیز ساخته شده که این خود گواه موفقیت این کتاب میباشد . ولی آنچه برای من در خواندن این کتاب بسیار تفکر برانگیز بود این بود که نویسنده در حدود 80 سال پیش خواننده های خود را با چالش های بسیاری روبرو میکند که پاسخ هر یک از این چالش ها خود در شکل گیری فرهنگ بسیار بسیار تاثیر گذار میباشد . چالش هایی همچون اینکه برای ازدواج چه انتخابی مناسب تر است . یا همان سئوال کلیشه ای علم بهتر است یا ثروت و یا اینکه تفاوت بسیاری بین شادی و خوشبختی وجود دارد و بیشتر مردم آن را یکی میپندارند ، در این کتاب به چشم دیده میشود .
اینکه پدران و مادران جوانان نسل امروز آن کشورها با این رمان ها به تفکر پرداخته اند باعث میشود اهمیت نویسندگی هر چه بیشتر خود را نشان دهد . از این دست مثال ها بسیار میباشد .
در رجعتی کوتاه به تاریخ ادبیات کشور خودمان خواهیم دید که ما نیز از این نویسندگان تاثیر گذار کم نداشته ایم . دوره کلاسیک ما با حضور نویسندگان و شاعران بزرگ قدرتی ماورایی در اختیار فرهنگ و ادبیات ما قرار میدهد . این در حالی است که شاید در حوزه های غربی ما فقط با چندین اسم بزرگ در حوزه ادبیات کلاسیک آشنا باشم ولی این اسامی در تاریخ ما بسیار میباشد . اما آنچه باعث میشود که این ادبیات امروزه و یا سال هاست که تاثیر بسزائی در میان جوانان و مردم نداشته باشد چه بسا ادبیات سنگین آن باشد . به کار بردن ادبیات سخت مخصوصاً در قالب شعر و نظم . این سختی در ادبیات کلاسیک غربی نیز دیده میشود ولی از یک مرحله به بعد نویسندگان هر اندازه که قدرتمند میباشند به همان اندازه نوشته ها و رمان های آنها روان و ساده و بی هیچ پیچیدگی بیان شده است . همین خاصیت باعث شده است که کوچک بزرگ و جوان و پیر همگی داستان را خوانده و ضمن لذت از یک قصه عاشقانه به اتفاقات و زندگی شخصیت های داستان و پایان آنها فکر کرده اند . همین تفکر های کوچک در مرور زمان باعث تغییر در رفتار تک تک افراد گشته و در نهایت در طی سال های متمادی خود را در فرهنگ آن جامعه نشان داده است .
نقش نویسنده امروزی ما باید حتماً همین باشد . یعنی در قالب قصه های زیبا و خواندنی و روان که خالی از هیجانات احساسی بزرگ نمایی شده باشد – همچون سریال های متاسفانه همسایه عزیزمان! – خواننده خود را تا پایان کتاب با خود همراه کند و در این بین چالش های فرهنگی که امروز با آن مواجه هستیم را بیان کرده و رویکردهای شخصیت داستانش با این چالش ها را بر اساس واقعیت بررسی کند . اینگونه خواننده در پایان و یا خلال داستان به این موضوعات خواهد اندیشید و به همین شکل در طی سال ها خواهیم توانست تاثیرات فرهنگی درستی بنیان بگذاریم . متاسفانه امروزه ما در خصوص رمان کمتر شاهد این موضوعات در کشور هستیم . رمان ها یا دارای همان داستان های هیجان زده بیش از اندازه احساسی هستند و یا اینکه نویسنده سعی میکند با قلم و داستانی پیچیده قدرت ادبیاتی خود را به رخ خواننده بکشد . گاهی هم نویسندگان دچار ایسم های ادبی میشوند و مثلاً میخواهند رئالیسم جادویی بنویسند ولی داستانی که نوشته میشود را یک کارآگاه زبده هم نمیتواند سر در بیاورد!
باری به هر جهت نویسندگی و نویسنده نقش مهمی در ساخت فرهنگ یک مملکت خواهد داشت و این نقش فقط و فقط در قصه گفتن آن نویسنده خلاصه میشود . بگذاریم اندیشمندان و اساتید فن کتاب های فلسفی و عرفانی و تاریخی و غیره را بنویسند . ما قصه بگوئیم . قصه خوب و روان و قابل لمس و قابل فکر . قصه های که چراغی هر چند کم سو در جهت ارتقا فرهنگ کشورمان روشن کنند.

میرهادی
10 بهمن 1398

Hide picture