داستان کلاغ منقار شکسته – از سارا فردرو

سارا تعریف می کند در پارکی نشسته بودم دیدم کلاغی منقار شکسته برای خوردن غذا مراجعه کرد و نتوانست مانند دیگر کلاغ ها غذا بخورد
کلاغ منقار شکسته پایش را روی مقداری کمی غذا میگذارد و چون نمیتواند بخورد صبر می کند
کلاغی دیگر نزدیک او می آید و سارا با خود فکر میکند که آن کلاغ آمده تا غذای کلاغ منقار شکسته را بخورد
اما کلاغ دوم می آید و غذا را در دهان کلاغ منقار شکسته می گذارد.
مثل اینکه کلاغ ها معمولا زندگی کردن به ما انسان ها را یاد می دهند تا یاد بگیریم که چگونه باید به همنوعان ضعیف خود یاری رسانیم.