داستان های کوتاه سورئالیستی مریم علاالدینی-4
دیدار با رییس جمهور
عده ای در حال فرار از نيروهاي پلیس بودند و به بازارچه موقت افغان ها وارد شدند. ظاهرا پلیس ها كاري با اتباع خارجي نداشتند.بازارچه با کفی از سنگ و خاک شبيه يك سوله بزرگ برزنتي بود که بين فروشگاه هاي بزرگ با سازه هاي مدرن شهری در خيابان اصلي برپا شده بود .بازار پر بود از لباس، با فروشنده های مرد که لباس سنتی بر تن داشتند و متعجب از هجوم جمعيت؛ به وقت خطر. جمعيتِ بالغِ هراسان سعي ميكرد به هر نحوي خودش را بين لباس هاي بچگانه پنهان كنه و اولين بار بود كه آروزي داشتن چشماني بادومي صرفا براي استتار بين فروشنده ها در كنار ديگر آرزوهاشان جاي گرفت.
پناه گرفتن در اين بازارچه كار ساز نشد و راه برگشتي هم وجود نداشت تا اينكه فروشنده ها با دست خالي ديواره هاي برزنتي را براي فرار افراد محبوس پاره كردند بي خبر از ميله هاي آهني دور تا دور چادر. در انتها و گوشه ی بازارچه درب شيشه اي شكسته شده اي بود . يك نفر با نااميدي دستگيره در را تكان داد و در براحتي به سوی پارکی بزرگ باز شد.
ظاهرا همه چیز آرام به نظر میرسید من خودم رو رساندم به ساختمان دو طبقه قدیمی حیاط دار کنار پارک . در حیاط خانه ، ريسس جمهور سابق در كت و شلواري طوسي با سرو وضعي بسيار تميز و عالي روي صندلي كنار حوض نشسته بود و سعي ميكرد دمپايي قهوه اي رنگ پلاستيكي كه پوشيده بود رو پشت گلدان هاي جلوي پاهاش مخفي كنه. اولين سوال مهمي كه به ذهنم رسيد و ازش پرسيدم دليل چرب بودن موهايش در دوران رياست جمهوري بود. مطمئن بودم دلیلش رو ایراد لنز رسانه ها و توطئه بیگانگان بیان می کنه اما دلیلش منطقی تر از چیزی بود که همیشه میگفت . از وقتی از شامپو های مخصوص مو های چرب استفاده میکنه مثل اینکه حالت موهاش خیلی بهتر شده….