سازمانهای رسمی – محسن فردرو

انسان ها در شبكهاي از روابط اجتماعي زندگي ميكنند و بطور مستقيم يا غير مستقيم به ساير مردم ميپيوندند. مهمترين عناصر ساخت اجتماعي كه انسانها را به يكديگر متصل ميكند عبارتند از پايگاهها، نقشها، گروهها و نهادها. منظور از پايگاهها، تأكيد موقعيت افراد در جامعه است و گروهها، مجموعه افرادي از جامعه هستند كه به شيوه منظم و براساس انتظارات مشترك درباره رفتار يكديگر با هم در كنش متقابل بهسر ميبرند و نهاد (institutione)، مجموعه ثابتي از ارزشها، هنجارها، پايگاهها، نقشها و گروههايي هستند كه حول محور يك نياز اجتماعي و اساسي بوجود ميآيند. نهادها عرصه مسائل اجتماعي عمده ميباشند و در مقابل دگرگوني مقاومت كرده و به آهستگي تغيير مييابند.
انسانها هميشه گرايش به اجتماعي بودن داشته و علاقمندند با ديگر افراد هم نوع خويش همزيستي كنند تا ضمن همافزايي نيروها و افكارشان امكان رفاه و امنيت بيشتر داشته باشند و از طريق گروه اجتماعي از يكديگر حمايت و همكاري نمايند. دستهها و گروههاي كوچك انساني در آغاز برپايه شكار و گردآوري غذا استوار بود و امكان همكاري، سهيم شدن و رفتار ديگرخواهانه براي آنها را فراهم ميكرد.
با گذشت زمان اقتصادهاي مردم خاورميانه بيش از پيش تخصصي شد و با افزايش جمعيت و مهاجرت به كمك فنون آبياري كشاورزي در سرزمينهاي پست و خشك بينالنهرين جنوبي امكانپذير شد و اقتصاد تجاري باعث رشد جامعه و تشكيل اولين حكومت به عنوان يك واحد اجتماعي و سياسي گرديد. توليد خوراك كه از خاورميانه آغاز شده بود در هفت منطقه ديگر جهان كه از يكديگر مستقل بودند بتدريج ادامه يافت و اشاعه محصولات كشاورزي و داد و ستد و تبادل افكار در شمال آفريقا و اروپا و هند و پاكستان و مصو و چين گسترش يافت و به تشكيل تمدنهاي اوليه انجاميد.
پيدايش تمدنها و دولتهاي اوليه با نوعي تقسيم كار همراه بود بطوريكه نظام اجتماعي و سياسي پيچيدهتري را شكل بخشيد. دولتها به خدمات كشاورزان، تجار، صنعتگران، رياضيدانها، هنرمندان، منجمان، روحانيان و حكام نياز داشتند به اين ترتيب مردم به گروهها و طبقات گوناگون تقسيم شدند. از نقشهاي اساسي دولتها تنظيم امور اقتصادي، تنظيم روابط ميان افراد و گروهها، تأمين نيازهاي معيشتي، امنيت غذايي و ساخت انبارهاي مركزي براي ذخيره مواد خوراكي، حفظ نظم و حفاظت از جامعه در برابر بيگانگان بود.
توانايي تفكر و دورانديشي انسانها و توانايي بيهمتاي انسانها در يادگيري، بزودي مموجب پديد آمدن ظرفيتهاي فرهنگي آنها شد و كاربرد نمادها در گفتار و زبان و خط و تحرير و تثبيت و ضبط و انتقال اطلاعات و تجربيات و بازشناسي هويتي و شكلگيري جهانبيني و عقيده و تفسير از اهداف خلقت، جهان و روابط ميان اجزاء جهان و راهاندازي نظام معاني براي شناسايي جهان و بيان احساسات و دستورالعمل و قواعد رفتاري و آموزش يافتهها به كودكان بصورت نهاد فرهنگي متشكل از ارزشها و هنجارها و پايگاهها و نقشها تشكيل يافت. همچنين تقسيم كار و تعيين وظايف و تشخيص نيازهاي مادي زندگي نيز نهاد اقتصادي جوامع را پديد آورد و بتدريج هر يك از جوامع انساني متشكل از نهادهاي اصلي و مهمي بود كه به يكي از نيازهاي اجتماعي و اساسي افراد آن جامعه پاسخ ميداد.
اولين نوع گروههاي انساني، گروههاي قومي بود كه براساس خانواده، خويشاوندي، تبار مشترك و زمينه مشترك در باورها، ارزشها، رسوم و هنجارها خود را مجزا از ديگر گروهها ميدانستند اما با پديد آمدن دهكدهها و شهركها و بزرگ شدن شهرها و كشورها افراد تنها يك هويت قومي ندارند بلكه در گروههاي محلي، مدرسهاي، شهري، منطقهاي، ديني، جنسي، حرفهاي و انواع دگرگوني گروههاي ذينفع تعلق دارند. بعضي گروهها در اقليت و بعضي در اكثريت قرار ميگيرند و از لحاظ اقتدار، قدرت و منزلت متفاوت ميشوند. با گسترش روابط انساني، جوامع بصورت ملت و دولت نام برده شدند و ملت در اصطلاح به همه افرادي اطلاق ميشود كه فرهنگ مشترك، زبان، دين، تاريخ، سرزمين، نياكان و يك واحد سياسي مستقل و متمركز را تشكيل دادهاند. از سوي ديگر جوامع انساني كه ابتدا از گروههاي اوليه كوچك برخوردار بودند، پس از گسترش بصورت ملت و دولت، براي دستيابي به اهداف خاص، گروههاي ثانويه بزرگي را طرحريزي نمودند كه بطور ارادي و منطقي تشكيل ميشوند و داراري ساخت دقيقاً طراحي شده و تعيين نقشها و وظايف و روابط مشخص بين پايگاههاي رسمي افراد و فعاليتهاي هماهنگ اعضاء هستند. اين گروههاي ثانويه را سازمان رسمي(Formal organization) نام نهادند.
در واقع تشكيل سازمانهاي رسمي از سيستم اجتماعي انسانها تقليد و نمونهبرداري شده بود. انسانها در زندگي اجتماعي اين نكته اساسي را درك كردند كه همه جامعه داراي افرادي هستند كه از طريق تقسيم كار معين و وظايف و نقشهاي تعيين شده و در پايگاهها و موقعيتهاي تعريف شده داراي روابط هماهنگ براي انجام فعاليت و افداف مشخص همكاري مينمايند و يك مجموعه بعنوان يك كل در نظر گرفته ميشود كه تأمين هدفها را آسانتر و روانتر ميسازد. انسانها مفهوم سيستم را درك نمودند و آنرا در حوزه اقتصاد، سياست، ارتباطات، حمل و نقل و… بكار گرفتند. سيستم مجموعهاي از اجزاء است كه روابط منظم و متقابل با يكديگر داشته و هدف و كاركرد واحدي را ايفا ميكند بطوريكه تغيير در هر يك از اجزاء به تغيير در كل مجموعه منجر ميگردد.
سيستمها بصورت سيستم بسته يا سيستم باز عمل مينمايند. سيستم بسته با محيط خارج از خود كمترين رابطه را دارد و سيستم باز با محيط خارج از خود در ارتباط و تعامل است. سيستم باز امكان مييابد كه براي ادامه حيات، انعطافپذيري و تطبيق بيشتري با محيط داشته باشد. همچنين سيستمها را به دو گونه سيستم طبيعي و سيستم مصنوعي دستهبندي مينمايند.
موجوديت سيستم طبيعي (Natural systems) مديون برنامه و عمل آگاهانه انساني نيست. مثل بدن انسان كه نوعي سيستم طبيعي است. اما سيستم مصنوعي (Artificial systems) مانند ماشين دست ساخته آدمي است.
هر سيستم از محيط اطراف خود دادههايي(input) را ميگيرد و در يك دسته فعل و انفعالات يا فرايند(process)، دادهها را به شكل ديگري تغيير و بعنوان محصول خروجي(output) ارائه مينمايد. لازمه كار هر سيستم داشتن تعادل(Equilibrium) يعني هماهنگي بين اجزاء سيستم و هماهنگي با محيط پيرامون است كه از طريق بازخورد داخلي(feed back) و بازخورد خارجي(محيط) انجام ميگيرد.
نوشته محسن فردرو از کتاب اقتصاد فرهنگ در ایران انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات 1395