همه چیز درباره الیگارشی Oligarchy
همه چیز درباره الیگارشی Oligarchy
داوود سلیانچی
در تاریخ یونان باستان هنگامی که اکثر مردم به ساختار دولت در یونان باستان فکر می کنند، ممکن است باور کنند که این یک دموکراسی بوده است، یا یونان باستان توسط شهر، ایالت ها از هم گسیخته شده است. تا حدودی این چیزها درست است. با این حال، دموکراسی تا خیلی بعد در یونان باستان توسعه پیدا نکرد و مدتی طول کشید تا شهر، ایالت ها در واقع توسعه یابند. پس از عصر تاریک یونان، جمعیت آن منطقه پراکنده شد و شهر-ایالت ها مدتی پس از آن به وجود آمد.
قبل از اینکه یونان باستان به دولت هایی که بعدها وجود داشت توسعه یابد، بیشتر مناطق به عنوان الیگارشی ساختار یافته بودند. اگرچه می دانیم که دوره ای از زمان وجود دارد که الیگارشی ها در یونان باستان به شدت رایج بودند، اما در مورد آن ها به ویژه در اوایل چیز زیادی شناخته نشده است. اما برخی الیگارشی ها به خوبی مستند شده اند. در اینجا اطلاعات بیشتر در مورد الیگارشی ها به عنوان آنها مربوط به یونان باستان”
درباره الیگارشی یونان باستان
الیگارشی (به یونانی Ὀλιγαρχία، Oligarkhía، از óligon، «کم» و arkho، «حکومت») شکلی از حکومت است که در آن قدرت سیاسی عملاً در اختیار بخش کوچک و نخبگان جامعه است. ارسطو از این واژه برای اشاره به قدرت استبدادی استفاده کرد که توسط گروهی کوچک و ممتاز برای اهداف اغلب فاسد یا خودخواهانه اعمال می شد. در اکثر الیگارشی های کلاسیک، نخبگان حاکم منحصراً از یک کاست حاکم موروثی استخدام می شدند که اعضای آن تمایل به اعمال قدرت در جهت منافع طبقه خود داشتند.
الیگارشی ها گاهی مترادف با اشراف بوده اند که توسط اعضای یک طبقه نجیب اداره می شدند، یا با پلوتوکراسی ها که توسط اعضای ثروتمند یک جامعه اداره می شد. با این حال، نه ثروت و نه تولد اصیل شرط لازم برای تعلق به گروه ممتازی هستند که بر یک الیگارشی حکومت می کنند. از لحاظ تاریخی، الیگارشیهای سازمانیافته و الیگارشیهای غیررسمی وجود داشتهاند که در آن گروهی از «مشاوران» سیاستهای یک حاکم رسمی را دیکته میکنند. در عمل، تقریباً همه دولتها، به هر شکلی که باشند، توسط اقلیت کوچکی از اعضای جامعه اداره میشوند و لازم است راههای کسب و حفظ قدرت این افراد را بیشتر مورد بررسی قرار دهیم تا به درستی درک کنیم که آیا یک سیستم حکومتی الیگارشی وجود دارد یا خیر.
خاستگاه و معنا
کلمه الیگارشی (l´ gärk) از کلمات یونانی برای «چند» (ὀλίγον، óligon) و «حکومت» (ἄρχω، arkho) مشتق شده است. الیگارشی (الیگارشی، «حکومت معدودی») به محدود کردن قدرت سیاسی تنها به بخش کوچکی از جامعه، مانند چند خانواده یا افراد (الیگارشی) اشاره دارد. الیگارشی های یونان باستان مشخصاً دارای ثروت و نفوذ بیشتری نسبت به سایر افراد جامعه بودند، اما تولد اصیل شرط لازم برای تعلق به نخبگان حاکم نبود. در یونان، الیگارش ها اغلب بخشی از اشراف قدیمی بودند که اشراف فقیرتر را از قدرت کنار گذاشته بودند. در نیمه دوم قرن پنجم قبل از میلاد، زمانی که قدرت آتن به شکلهای دموکراتیک حکومتی رواج داد، هنوز بسیاری از ایالتهای الیگارشی در یونان وجود داشتند که شاید برجستهترین آنها در کورینت و تبس باشد. حکومت جمهوری روم اغلب به عنوان “الیگارشی” توصیف می شود.
تعریف کلاسیک الیگارشی، همانطور که برای مثال توسط ارسطو ارائه شده است، حکمرانی توسط تعدادی معدود، معمولاً ثروتمندان، برای اهداف فاسد یا خودخواهانه است. هم با اشرافیت، که به عنوان حکومت توسط عدهای که به خاطر فضیلتهایشان انتخاب میشوند و برای خیر عمومی حکومت میکنند، و هم با اشکال مختلف دموکراسی، یا حکومت مردم، مقایسه میشود. اما در عمل، تقریباً همه دولتها، به هر شکلی که باشند، توسط اقلیت کوچکی از اعضای جامعه اداره میشوند. از این منظر، تمایز عمده بین الیگارشی و دموکراسی این است که در دومی، نخبگان با یکدیگر رقابت می کنند و با جلب حمایت عمومی قدرت را به دست می آورند. در ارزیابی یک نظام حکومتی الیگارشی، میزان حذف افرادی که تلاش می کنند به نخبگان حاکم بپیوندند نیز قابل توجه است.
بررسی روح الیگارشی توسط افلاطون در کتاب هشتم “جمهوری”
در کتاب پنجم، سقراط قصد داشت نظریههای بیعدالتی خود را با استدلال مثالهایی از بیعدالتی توسعه دهد، زمانی که پولمارکوس و آدیمانتوس از او خواستند به گفتگوی خود در مورد نگهبانان ادامه دهد. اکنون (در کتاب هشتم) سقراط به نمونه های خود از جوامع ناعادلانه و انسان های ظالم باز می گردد.
سقراط استدلال می کند که چهار نوع اصلی دولت ناعادلانه وجود دارد: تیموکراسی، الیگارشی (پلوتوکراسی)، دموکراسی، و استبداد (استبداد). سقراط می گوید که تیموکراسی نزدیک ترین حالت به حالت ایده آلی است که ما تاکنون تجربه کرده ایم. ارزش بقیه همانطور که فهرست شده اند کاهش می یابد.
ما قبلاً در گفت و گو متوجه یک مرد عادل و یک دولت عادل شده ایم. اکنون چهار نوع مرد ظالم را که مربوط به چهار حالت ناعادلانه است تعیین خواهیم کرد. با تعیین این اقسام، می توانیم بفهمیم که چرا عادل بودن بهتر از بی عدالتی است.
ما باید تصور کنیم که دولت ایده آل (عادلانه) ما به آرامی در حال زوال است و رو به ویرانی است، و از خوب به بد پیش می رود و با سقوط به بدترین شکل حکومت، استبداد، بدتر می شود. ممکن است با بررسی تیموکراسی و انسان تیموکراسی شروع کنیم.
سقراط در اسپارت و کرت، جایی که ارتش در قدرت بود (کراتوس) و افتخار و جاه طلبی ارزش زیادی قائل بودند، حکومت توسط تیموکراسی (از زمان، افتخار) را توصیف می کند.
به نظر میرسد یک دولت معین همیشه در حال نابودی است، زیرا افراد در قدرت با یکدیگر اختلاف نظر دارند، با یکدیگر نزاع میکنند و به خشونت میروند. از نظر تئوری، این وضعیت ممکن است به این دلیل به وجود بیاید که یک حاکم ممکن است در یک جشن ازدواج دولتی اشتباه “تطابق ازدواج” داشته باشد، در نتیجه فرزندانی پستتر با “ترکیب” اشتباهی از فلزات که در رگهای آنها جریان دارد، تولید کند (به افسانه فلزات مراجعه کنید، بحث شده در کتاب سوم). برخی از این کودکان، اگرچه پست تر هستند، اما ممکن است در نهایت به عنوان حاکمان به قدرت برسند، اما فاقد استعدادهای شخصیتی برای حکومت خوب هستند. این حاکمان فاقد خرد خواهند بود. آنها جاه طلب و مشتاق پول و دارایی خواهند شد. آنها آسایش زندگی خصوصی را به رفاه دولت ترجیح می دهند. سطح عقل آنها کاهش خواهد یافت. آنها عزت و جاه طلبی را بر خرد ارج می نهند. برای آنها عقل دیگر پیروز نخواهد شد. مهم نیست که شجاع باشند، آنها فقط دارای ویژگی های فکری افراد کمکی هستند. چنین حاکمانی قادر به تأمین عدالت برای دولت و شهروندان آن نخواهند بود.
نظریه سیاسی ارسطو
ارسطو (زاده ۳۸۴ – درگذشته ۳۲۲ پیش از میلاد)، فیلسوف، منطقدان و دانشمند یونانی بود. ارسطو همراه با معلمش افلاطون، عموماً به عنوان یکی از تأثیرگذارترین متفکران باستان در تعدادی از زمینه های فلسفی، از جمله نظریه سیاسی، شناخته می شود. ارسطو در استاگیرا در شمال یونان به دنیا آمد و پدرش پزشک دربار پادشاه مقدونیه بود. در جوانی در آکادمی افلاطون در آتن تحصیل کرد. پس از مرگ افلاطون، آتن را برای انجام تحقیقات فلسفی و بیولوژیکی در آسیای صغیر و لسبوس ترک کرد و سپس توسط فیلیپ دوم پادشاه مقدونیه به معلمی پسر کوچکش اسکندر مقدونی دعوت شد.
استبداد، دموکراسی و سیاست: سیاست ارسطو
قبلاً در مورد چرایی اهمیت افلاطون نوشته ایم. ارسطو چطور؟
ارسطو فیلسوف یونانی معتقد بود که مسائل مربوط به دولت، چگونگی سازماندهی آن و اینکه چگونه باید اهداف خود را دنبال کند، برای دستیابی به سعادت اساسی است. متن او «سیاست» کاوشی در انواع مختلف سازمانهای دولتی است و تلاش میکند تا حالتی را توصیف کند که در نهایت به رضایتبخشترین شهروندان منجر میشود.
اشکال حکومت
ارسطو استدلال کرد که شش روش کلی وجود دارد که در آن جوامع میتوان تحت حاکمیت سیاسی سازماندهی کرد، بسته به اینکه چه کسی و برای چه کسی حکومت میکنند.
برخی از انواع مختلف حکومت شامل دموکراسی مستقیم، دموکراسی نمایندگی، سوسیالیسم، کمونیسم، سلطنت، الیگارشی و خودکامگی است.
ارسطو چه اعتقادی داشت؟
فلسفه ارسطو به جای ریاضیات مانند افلاطون بر زیست شناسی تأکید می کند. او معتقد بود که جهان از افراد (مواد) تشکیل شده است که در انواع طبیعی (گونه ها) ثابت وجود دارند. هر فرد دارای الگوهای رشد داخلی است که به او کمک می کند تا به سمت تبدیل شدن به فردی کاملاً توسعه یافته در نوع خود رشد کند.
ارسطو با چه چیزی مخالف بود؟
او مطالعه می کرد، فهرست نویسی می کرد، سخنرانی می کرد، بحث می کرد و در مورد هر حوزه ای از دانش بشری می نوشت. اگرچه افلاطون معلم او بود، ارسطو با بسیاری از فلسفه افلاطون مخالف بود. افلاطون یک ایده آلیست بود که معتقد بود هر چیزی شکل ایده آلی دارد. ارسطو به نگریستن به دنیای واقعی و مطالعه آن معتقد بود.
ارسطو به کدام حکومت اعتقاد داشت؟
ارسطو حکومت مشروطه را که در آن به توده ها تابعیت داده می شود و با در نظر گرفتن منافع همگان حکومت می کنند، یکی از بهترین اشکال حکومت می داند. عناصر الیگارشی و دموکراسی را با هم ترکیب می کند و مصالحه ای بین خواسته های ثروتمندان و فقرا پیدا می کند.
الیگارشی، اشرافیت و پلوتوکراسی
از نظر تاریخی، الیگارشیها گاهی مترادف با اشراف بودهاند که توسط اعضای یک طبقه نجیب اداره میشدند، یا با پلوتوکراسیها، که در آن اعضای ثروتمند یک جامعه حکمرانی میکردند. با این حال، نه ثروت و نه تولد اصیل شرط لازم برای تعلق به گروه ممتازی هستند که بر یک الیگارشی حکومت می کنند. الیگارشیها اغلب توسط خانوادههای قدرتمند کنترل میشدند، که فرزندان آنها برای وارثان قدرت الیگارشی تربیت و آموزش مییافتند. در برخی موارد، الیگارشی ها ترجیح دادند که قدرت سیاسی را آشکارا اعمال نکنند، بلکه «قدرت پشت تاج و تخت» باقی بمانند و از طریق فشار اقتصادی یا سیاسی، کنترل خود را اعمال کنند.
ارسطو واژه الیگارشی را به معنای منفی به کار برد تا به شکل پستی از اشرافیت اشاره کند که در آن حکومت در دست چند فرد فاسد یا نالایق بود. در اکثر الیگارشیهای کلاسیک، نخبگان حاکم منحصراً از یک کاست حاکم، یک گروه اجتماعی موروثی که از نظر مذهب، خویشاوندی، موقعیت اقتصادی، اعتبار یا حتی زبان از بقیه جامعه جدا میشد، استخدام میشدند. چنین نخبگانی تمایل به اعمال قدرت در جهت منافع طبقه خود داشتند.
الیگارشی و سلطنت
الیگارشی به معنای «حکومت عده معدودی» است. سلطنت به معنای “حکومت یک نفر” است. جوامع اولیه به عنوان نتیجه اتحاد بین روسای قبایل رقیب یا در نتیجه یک سیستم کاست به الیگارشی تبدیل شدند. الیگارشیها گاهی به شکلهای حکومتی استبدادی یا سلطنتی تبدیل میشوند، اگر یک خانواده یا قبیله بر دیگران برتری پیدا کند. بسیاری از پادشاهی های اروپایی که در اواخر قرون وسطی تأسیس شدند به این ترتیب آغاز شدند.
زمانی که یک گروه قدرتمند و بانفوذ از «دولتمردان بزرگ» یا نجیبزادهها وجود دارند که حاکم را نصیحت میکنند یا حتی کنترل میکنند، سلطنتها گاهی بهعنوان الیگارشی عمل میکنند. نمونههایی از این امر، سلسلههای امپراتوری چین بودند که در آنها غالباً خواجهها و اعضای خانواده امپراتوری بر امپراتوران تسلط داشتند. سیستم شوگونی در ژاپن؛ و دربار سلطنتی در فرانسه قرن هفدهم و هجدهم که در آن اشراف و اشراف برای نفوذ بر شاه با هم رقابت می کردند. اگر یک حاکم موروثی ضعیف یا خیلی جوان بود که نمی توانست حکومت کند، قدرت او عملاً توسط اطرافیانش غصب می شد.
از نظر تاریخی، الیگارشی ها گاهی به ابزار دگرگونی سیاسی تبدیل شده اند، با اصرار بر اینکه پادشاهان یا دیکتاتورها قدرت را با دیگر عناصر جامعه به اشتراک بگذارند، یا با درخواست نوعی سازمان یا قانون اساسی برای محافظت از ثبات دولت. یک نمونه زمانی رخ داد که اشراف بریتانیایی در سال 1215 با هم متحد شدند تا جان جان پادشاه انگلستان را مجبور به امضای مگنا کارتا کنند، که هم به طور ضمنی قدرت سیاسی رو به زوال پادشاه جان و هم وجود یک الیگارشی (اشرافیت) آغازین را به رسمیت می شناخت. مگنا کارتا بارها مورد بازنگری قرار گرفت (1216، 1217 و 1225) تا حقوق تعداد بیشتری از مردم را تضمین کند و زمینه را برای سلطنت مشروطه انگلیس فراهم آورد. نمونه دیگر بازسازی میجی (1868) در ژاپن است، زمانی که گروهی از سامورایی ها شوگون را مجبور کردند که قدرت را به امپراتور موروثی واگذار کند و خود را به عنوان جنرو (دولتمردان بزرگ) با قدرت اداره امور دولتی تثبیت کردند.
نمونه هایی از الیگارشی ها
نمونههای تاریخی الیگارشیها اسپارتا (که هلوتها را که اکثریت جمعیت را تشکیل میدادند را از رأیگیری حذف کرد) است. کشورهای مشترک المنافع لهستان و لیتوانی (که در آن فقط اشراف می توانستند رای دهند). سیستم پارلمانی انگلیس و اعدام چارلز اول در 1649; و محدودیت حق رای دادن به مالکان مرد در دموکراسی های جوان، مانند ایالات متحده اولیه. نمونه مدرن الیگارشی مبتنی بر نژاد را می توان در قرن بیستم در آفریقای جنوبی در سیستم آپارتاید مشاهده کرد که در سال 1948 به سیاست رسمی دولت تبدیل شد و تا زمان انتخاب دموکراتیک دولتی تحت سلطه اکثریت سیاه پوستان در سال 1994 ادامه یافت. روسیه را یک الیگارشی میدانند، زیرا پس از سقوط کمونیسم، قدرت سیاسی در دست افراد خاصی متمرکز شد که با بهرهگیری از سیستم جدید، ثروت زیادی جمعآوری کردند.
سیستم اجتماعی سرمایه داری گاهی اوقات به عنوان یک الیگارشی توصیف می شود. منتقدان معتقدند که در جامعه سرمایه داری، قدرت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در دست طبقه سرمایه دار است. دولتهای کمونیستی نیز بهعنوان الیگارشی تلقی میشوند که توسط طبقهای با امتیازات ویژه، یعنی نومنکلاتورا، اداره میشوند.
قانون آهنین الیگارشی
این یک نظریه تکراری است که همه اشکال حکومت، در تحلیل نهایی، قابل تقلیل به حکومت چند نفر هستند. خواه قدرت رسمی به مردم واگذار شود، پادشاه، پرولتاریا یا دیکتاتور، ناگزیر گروه کوچکی از الیگارش ها کنترل مؤثری را تضمین خواهند کرد. برخی از نویسندگان مانند ویلفردو پارتو، گائتانو موسکا، توماس آر. دای و رابرت میشلز معتقدند که هر نظام سیاسی در نهایت به یک الیگارشی تبدیل میشود.
کارل مارکس و فردریش انگلس معتقد بودند که در طول تاریخ سرمایه داری، دولت توسط سرمایه داران کلیدی کنترل شده است و این عبارت را ابداع کردند: «دولت کمیته اجرایی طبقه استثمارگر است». گائتانو موسکا، دانشمند علوم سیاسی ایتالیایی، به همین ترتیب معتقد بود که یک «طبقه حاکم» همیشه کنترل مؤثر الیگارشی را تشکیل میداد. ویلفردو پارتو این ایده را در دکترین خود درباره «نخبگان» توضیح داد.
رابرت میشلز، جامعه شناس آلمانی، مفهوم «قانون آهنین الیگارشی» را برای اشاره به چیزی که به عنوان گرایش اجتناب ناپذیر احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری به بوروکراتیزه شدن، متمرکز و محافظه کار می دانست، ابداع کرد. او استدلال میکرد که علیرغم آرمانهای دولت نمایندگی، خواستههای عملی سیاست ناگزیر منجر به تمرکز قدرت در دست گروه کوچکی میشود که میتوانستند قدرت را به نحو احسن هدایت کنند و یک بوروکراسی سازمانیافته و سختگیرانه ایجاد میکرد. برای کنترل اختلافات داخلی
بر اساس این مکتب فکری، دموکراسی های مدرن را باید الیگارشی های منتخب دانست. در این نظامها، تفاوتهای واقعی بین رقبای سیاسی بادوام اندک است، نخبگان الیگارشی محدودیتهای سختی را برای آنچه که یک موقعیت سیاسی «قابل قبول» و «محترم» است، اعمال میکنند، و شغل سیاستمداران به شدت به نخبگان اقتصادی و رسانهای غیرمنتخب وابسته است.
نظریه پردازان بعدی سعی کرده اند تز میشل را با اعمال آن در مجالس قانونگذاری، احکام مذهبی و سایر سازمان ها بسط دهند. منتقدان اصرار دارند که “قانون آهنین الیگارشی” جهانی نیست و برخی از گروه ها و احزاب سیاسی یک سیستم عملی از بیان و حکومت دموکراتیک را حفظ می کنند.
اسپنسر آر. ورت، مورخ، در کتاب خود هرگز در جنگ، استدلال میکند که الیگارشیها به ندرت با یکدیگر جنگ میکنند.
الیگارشی و دموکراسی
دانشمندان علوم سیاسی و جامعه شناسان با دقت بیشتری بین انواع مختلف کنترل و قدرت تفاوت قائل می شوند. نوع قدرتی که یک رهبر دموکراتیک در اختیار دارد، در حالی که بسیار بیشتر از هر فرد دیگری است، با قدرتی که یک دیکتاتور در یک حکومت توتالیتر و خودکامه از آن برخوردار است، بسیار متفاوت است. در یک دموکراسی، “الیگارشی” حاکم می تواند به طور مؤثر توسط بیگانگان در هر زمان به چالش کشیده شود، در حالی که یک الیگارشی در یک دولت استبدادی در صورت لزوم با زور از موقعیت خود محافظت می کند و قدرت را به طور نامحدود حفظ می کند. در یک دموکراسی، کنترل مؤثر به قدری دست به دست میشود که تشخیص کسانی که در قدرت هستند بهعنوان «طبقه» یا «نخبگان» دشوار است. در صحبت از “حکومت توسط عده کمی”، تعریف عبارت “عده کمی” دشوار است. در یک دموکراسی واقعی، تمایلات الیگارشی به دلایل متعددی از جمله عدم مشارکت فعال بسیاری از شهروندان به وجود می آید. فقط اقلیت کوچکی از کسانی که رای میدهند، ابتکار عمل را برای تحقیق در مورد مسائل و اطلاع از نامزدها در طول یک انتخابات به عهده میگیرند تا انتخابی آگاهانه داشته باشند. اکثر رأی دهندگان در برابر ایده هایی که توسط کمپین های رسانه ای پرهزینه تبلیغ می شود آسیب پذیر هستند. تعداد کمی از کاندیداهای سیاسی منفرد منابع اقتصادی برای خرید تبلیغات مورد نیاز برای جلب توجه عمومی را دارند، در نتیجه اغلب در برابر گروههای ذینفع خاص از انواع مختلف تعهد میشوند.
References
Dahl, Robert Alan. 1961. Who governs? Democracy and power in an American city. Yale studies in political science, 4. New Haven: Yale University Press.
Hammer, Darrell P. 1986. The USSR: the politics of oligarchy. Boulder: Westview Press. ISBN 0813300517
Johnson, David G. 1977. The medieval Chinese oligarchy. Boulder, Colo: Westview Press. ISBN 0891581405
Ostwald, M. 2000. Oligarchia: The Development of a Constitutional Form in Ancient Greece (Historia Einzelschirften; 144). Stuttgart: Steiner. ISBN 3515076808
Shaw, Christine. 2006. Popular government and oligarchy in Renaissance Italy. The medieval Mediterranean, v. 66. Leiden: Brill. ISBN 900415311X
Wertenbaker, Thomas Jefferson. 1947. The Puritan oligarchy; the founding of American civilization. New York: C. Scribner’s Sons.