نگاه اجمالی به تئوري‌ها و طبقه‌بندي نيازها

تنظیم کننده : داود پاک نیت

 نگاه اجمالی به تئوري‌ها و طبقه‌بندي نيازها          

درباره واژه «نياز» نظريه‌پردازان بسياری در رشته‌هاي علوم انساني، نظريه‌هايي ارائه كرده‌اند و این مفهوم پایه­ای مورد توجه و کنکاش بسیاری از مكاتب و نحله‌هاي فكري مختلف قرار گرفته است. امروزه رشته‌هاي دانشگاهي مختلف به نحوي تفكيك شده به تعريف، تفکیک و طبقه­بندي نيازها پرداخته‌اند. اين مساله مورد توجه رشته‌هايي چون روانشناسي، روانشناسي اجتماعي، جامعه­شناسي و حتي اقتصاد بوده و هر يك از اين رشته‌ها مباحث گسترده‌اي را از چشم انداز خود پيرامون آن مطرح نموده‌اند.

      در حوزه روانشناسي از مشهورترين نظريه در اين باره نظريه «كورت لوين»، نظريه «آبراهام هرولد مازلو»، نظريه «هنري الكساندر ماري» و‌ نظريه «ويلسون» را مي‌توان نام برد. با توجه به نظريه‌هاي روانشناختي، نياز يك حس دروني است و برحسب خصوصيات فردي داراي اشكال و رتبه‌هاي متفاوت و متنوعي است.

      جامعه‌شناسان «نياز» را از لحاظ ارتباط فرد با جامعه و محيط پيرامونش مطالعه مي‌كنند. در اين نوع نگرش، نيازها در سطح فرد و شرايط و موقعيت او مطرح نيست، بلكه نيازهاي گروهي، جمعي و اجتماعي مورد توجه هستند. در زیر به برخی از مهم‌ترین این نظریه­­ها اشاره می­شود.

* تئوري سلسله مراتب نيازهاي مازلو

      اين تئوري که يكي از معروف‌ترين و برجسته‌ترين تئوري‌هاي موجود در حوزه نيازها و مطالعات انگيزش آدمي‌است حاصل تجربه و تئوري پردازي يك روانشناس باليني به نام آبراهام مازلو است و پس از سال‌ها كار عملي (و البته نه مبتني بر روش منظم و سيستماتيك علمي) تدوین شده است. در اين راستا او يك گونه‌شناسي پنج گانه از انواع نيازها بدست می­دهد و آن را مبناي كنش‌هاي آدمي‌مي‌داند. به زعم مازلو هر چه از قاعده هرم به سمت راس آن حركت كنيم سطوح نوع نيازها تغيير كرده و به نحوي پيچيده­تر مي‌گردد. سطوح پايين‌تر به آن دسته از نيازها تعلق دارند كه حياتي‌تر بوده و بقاي فرد به حضور يا عدم حضور آن وابسته است. در حالي كه عدم ارضاي سطوح بالاتر نيازها بقاي آدمي‌را چندان به خطر نمي‌اندازند، اما براي ايجاد احساس تعادل و آرامش رواني در فرد بسيار اهميت دارد. از اين رو توجه به اين نيازها براي افراد قابل چشم پوشي نيست. مازلو پنج دسته نياز آدميان را به شكل يك هرم ترسيم مي‌كنند. نيازهاي مذكور به ترتيب از قاعده هرم تا راس هرم را در بر مي‌گيرند.

  1. نيازهاي فيزيولوژيك: نياز به تنفس، خوراک، نوشيدني، مسكن، استراحت و … نيازهايي كه به ذات براي آدمي‌محسوس و آشكار است و فرد دركي دروني و روشن از آن دارد. عدم ارضاي اين نيازها مي‌تواند فرد را به لحاظ فيزيولوژيك دچار آسيب‌هاي جدي نمايد.
  2. ايمني و امنيت: امنيت شخصي در برابر اعمال مجرمانه، امنيت در برابر حوادث و بيماري‌ها، امنيت مالي و شغلي، بهداشت و سلامتي. به زعم مازلو ثبات، حمايت، نظم و رهايي از ترس و اضطراب از ضروريات پايه‌اي حيات آدمي‌است. انسان‌ها نياز دارند كه امور، روندي عادي و قابل پيش بيني داشته باشد. عدم ثبات و پايداري حوادث و تغيير دائمي‌مي‌تواند فرد و در سطحي بالاتر جامعه را دچار آسيب‌هاي اساسي نمايد. بي‌نظمي‌و عدم وجود هنجارها و ارزش‌هاي پايدار مي‌تواند عاملي براي بحران‌هاي رواني و شخصيتي در افراد گردد.
  3. نيازهاي اجتماعي: محبت و دوستي، خانواده و صميميت جنسي نيازهاي اجتماعي محسوب مي‌شوند. چنين نيازهايي دلالت بر آن دارند كه آدمي‌مشتاق است تا از سوي ديگران پذيرفته شود. عضويت در گروه‌هاي اجتماعي موجب پذيرش از سوي ديگران و احساس تعلق به آنها خواهد شد. اين امر موجب مي‌شود تا نياز عشق، تعلق، محبت و دوستي متقابل در فرد ارضاء گردد. به نظر مي‌رسد اين سطح از نيازها با سطح پيشين ارتباط وثيقي مي‌يابند. پذيرش از سوي ديگران مي‌تواند موجب احساس آرامش رواني و امنيت گردد.
  4. رضايت و احترام: رضايت دروني، اعتماد به نفس، موفقيت و مورد احترام ديگران بودن از مصاديق اين نوع نياز آدمي‌است. عدم تعادل در مورد اين نيازها مي‌تواند به كمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پايين، عقده‌هاي دروني و … منجر شود. به عبارت ديگر نيازهاي عزت نفس شامل اجرا، دستيابي و نشان دادن كفايت در امور مورد تاييد و شناخت ديگران است (اتكينسون، 1378، 55). مازلو در كتاب انگيزش و شخصيت درتوضيح نياز به عزت نفس مي‌گويد: همه افراد جامعه ما (به جز برخي بيماران) به يك ارزشيابي ثابت و استوار و معمولاً عالي از خود، به احترام به خود يا عزت نفس يا احترام به ديگري تمايل دارند. از نظر مازلو اين سطح از نيازها را مي­توان در دو مجموعه فرعي طبقه­بندي كرد اول اينكه آنها عبارتند از: تمايل به قدرت، موفقيت، كفايت، سيادت، شايستگي، اعتماد در رويارويي با جهان، استقلال و آزادي. دوم اينكه در ما چيزي هست كه مي­توانيم آن را تمايل به اعتبار و حيثيت (كه آن را احترام ديگران نسبت به خودمان مي­توان تعريف كرد)، مقام، شهرت، افتخار، برتري، معروف شدن، توجه و اهميت و حرمت يا تحسين بناميم (ملاحسيني، 1377: 82).
  5. نيازهاي خود شكفتگي يا نياز به خود شكوفايي: اين نيازها به نيازهاي رشد دهنده، نيازهاي متعالي يا «B – Needs» شهرت دارند. نيازهاي فكري و ذهني، نظير ميل به يادگيري، اكتشاف و توليد و خلق و نيازهاي زيبايي شناختي[1] تخيل يا چيزي كه به لحاظ زيبايي دلپذير و خوشايند باشد، در اين دسته از نيازها هستند. نياز به خود شكوفايي عالي‌ترين نيازها و همان تكامل انسان است. وجود اين دسته از نيازها، قابليت آدمي‌را به درك حقايق و درك زيبايي به نمايش مي‌گذارند و عامل بروز و ظهور استعدادها و ذوق آدمي‌مي‌گردند. اين نيازها منشا كشف مجهولات و ايجاد علوم، فنون و هنرهاي زيبا هستند (سياسي، 1374: 244).
  • نظريه نيازهاي سه گانه مك كله لند

      مك كله لند نيز يكي از مهم‌ترين صاحبنظراني است كه در خصوص انگيزه افراد و عوامل فرهنگي موثر بر آن نظريه پردازي قابل توجهي به عمل آورده است. وي معتقد است كه سه نياز اساسي است كه افراد را به رفتار سوق مي‌دهد. اين سه نياز عبارتند از نياز به كسب موفقيت، نياز به كسب قدرت و نياز به تعلق (اصغري، 1386: 92).

      در نياز به موفقيت، فرد خواهان دستيابي به هدف و انجام كاري موثرتر از گذشته و كوشش يا پويايي براي درخشيدن و موفقيت است.

      نياز به قدرت نيز حاكي از ميل فرد به كنترل محيط است كه اين كنترل مي‌تواند ابعاد مختلفي مانند كنترل منابع مالي، غير مالي، اطلاعاتي و … را شامل شود.

      نياز به تعلق نيز دربردارنده ميل افراد به دريافت قوت قلب و حمايت ديگران بوده و علاقه آنها به ايجاد رابطه و داشتن روابط متقابل و دوستانه با ديگران را شامل مي‌شود (مشبكي، 1385: 139).

      بر اين اساس ارضاء يا عدم برآورده شدن هر يك از نيازهاي فوق در افراد مي‌تواند عواملي در ميل به ثبات يا تغيير در رفتار و بروز حالات هيجاني و احساسي فرد را در بر داشته باشد.

* نظريه هنري الكساندر ماري

از نظر ماري، نيازهاي آدمي‌فطري هستند و موجب برانگيختن فرد براي دست زدن به عملي مشخص مي‌گردد و همواره معطوف به يك هدف رضايت بخش است. از نظر او هر نياز پنج مشخصه اصلي دارد.

  1. نيازها برآمده از فرايندهاي دروني و ذهني (انگيزه‌هاي دروني) يا محيط و عوامل بيروني هستند.
  2. احساسات در نيازها بسيار دخيل است و فرد را در حالت انفعال قرار مي‌دهند.
  3. از لحاظ شدت و ضعف هر نياز از درجات مشخص برخوردار است.
  4. به لحاظ ميزان تداوم و ثبات متفاوت اند.
  5. از تظاهرات خارجي مختلفي برخوردارند. برخي از نيازها به نحوي دروني و برخي به شكل كاملاً آشكار تجلي مي‌يابند.

از نظر ماري نيازهاي آدمي‌قابل طبقه‌بندي به 20 دسته مختلف هستند.

  1. نياز به حقارت و رضاء 2. نياز به پيروي و اطاعت 3. نياز به مهر طلبي 4. نياز به پرخاش و تهاجم 5. نياز به استقلال 6. نياز به جبران شكست 7. نياز به حفظ اعتبار اجتماعي 8. نياز به تجليل و احترام ديگران 9. نياز به كنترل به ديگران 10 نياز به خود بياني 11. نياز به هزم و دور انديشي 12. نياز به موفقيت و پرهيز از شكست 13. نياز به كمك به ديگران 14. نياز به نظم و امنيت 15. نياز به بازي 16. نياز به رهايي و آزادي از قيدها 17. نياز به لذات حسي 18. نياز رهايي جنسي 19. نياز به حمايت 20. نياز به شناخت حقيقت.

      وي معتقد است كه نيازهاي دروني و بيروني هر يك مي‌توانند در شكل گيري نيازها در فرد اثرگذار باشند. برخي از مهم‌ترين نيازهاي بيروني كه در بروز و تحول نيازها نقش آفرين هستند عبارتند از:

  1. عدم پشتيباني خانواده، اختلافات خانوادگي، عدم توافق و تجانس والدين، محل سكونت نامناسب، فقر اقتصادي، جدايي والدين، بيماري پدر و مادر، مرگ پدر و مادر.
  2. پيش آمد خطر يا روي كردن بدبختي؛ خطر تاريكي، آب و هواي نامساعد، تصادف بد، آتش سوزي و …
  3. كمي‌يا كاستي؛ ناداري، كمي‌غذا، نداشتن مصاحب و معاضر، نقصان تنوع در زندگي و نظاير آن.
  4. پرخاش، بدرفتاري مرد بزرگتر يا زن بزرگتر، بدرفتاري معاصران، ستيزه جويي معاصران.
  5. سلطه، اجبار، ممنوعيت، انضباط، آداب و رسوم مذهبي.
  6. مهر انگيزي، دوستي‌ها.
  7. پيروزي و تكريم، تمجيد و تشويق.
  8. عامل جنسي، برهنگي، دلفريبي، تمايل به جنس مخالف، آميزش جنسي والدين.
  9. رقابت، سبقت جويي معاصران.
  10. ضعيف نوازي، مسامحه و گذاشت.
  11. كمبود يا حقارت، كمبودهاي اجتماعي و عقلي.
  12. پشتيباني و مهرجويي (سياسي، 1374).

* نظريه كارن هورناي

      هورناي نيازهاي آدمي‌را به سه دسته اصلي تقسيم مي‌كند. به طور كلي هورناي نيازها آدمي‌را معطوف به امر اجتماعي مي‌داند لذا با دسته بندي سه گانه‌اي نيازها را در رابطه با ديگر افراد اجتماع مطرح مي‌كند.

  1. نيازهايي كه فرد را به سوي ديگران مي‌راند؛ افرادي كه اشتياقي براي ادامه حضور در بازي قدرت را ندارند و از اين كه بتوانند از طريق رقابت با ديگران در دستيابي به منابع مطلوب اجتماعي كامياب باشند، نا اميد شده‌اند براي آن كه بتوانند از مواجهه با آسيب‌هاي ديگران بپرهيزند و در عوض در پناه محبت آنها قرار گيرد و حتي از حمايت آنها برخوردار شوند، از اين دسته از نيازها برخوردارند. در روانشناسي اين دسته اصطلاحاً مهر طلب ناميده مي‌شوند و نياز ويژه‌اي به جلب حمايت و اطمينان از ياري آنها در شرايط سخت دارند.
  2. نيازهايي كه فرد ا بر عليه ديگران به حركت در مي‌آورد: افرادي كه چنين نيازي در آنها غالب است، جهان را با خود دشمن مي‌پندارند و هماره براي دفاع يا تهاجم آمادگي دارند. لذا كوشش مي‌ورند كه همواره توانا و قدرتمند باشند. اين دسته موفقيت خود را در رقابت و مواجهه با ديگران مي‌دانند. اميد به موفقيت و احياي حس سر زندگي و ميل به پيشرفت از مشخصه‌هاي بارز اين دسته است.
  3. نيازهايي كه آدمي‌را از ديگران دور مي‌سازد؛ كسي كه اين دسته نيازها را دارد از اجتماع گريزان است و آن ا سرچشمه هم آفات و شرور مي‌داند. اين دسته از افراد نه به ديگران ياري رسانده و نه انتظار ياري از آنان دارند. انزواي اجتماعي[2] پديده‌اي است ك بر اثر تقويت چنين نيازهايي در فرد شكل مي‌گيرد (سياسي، 1374). به طور كلي نظريه‌هاي هورناي از اين نظر كه نيازها را عمدتاً اجتماعي (نه فردي) مي‌داند و كاركردهاي اجتماعي آن را در نظر مي‌گيرد، بديع و نوآورانه دانست.

2-5-3-5- اريك فروم

      فروم انسان را برخلاف ساير موجودات داراي ابعاد دوگانه‌اي مي‌داند كه هر يك نيازهاي خاصي را نيز براي آن رقم مي‌زنند و خود موجب برخي تضادها در آن مي‌شوند. اساسي‌ترين تضادها اين است كه آدمي‌هم جزء طبيعت است و هم جدا از آن. بر خلاف حيوانات كه در نيازها و دغدغه‌هاي غريزي و فيزيولوژيك خود احاطه شده‌اند، انسان تنها موجودي است كه از اين نيازها فراتر رفته و به عرصه نيازهاي رواني پاي مي‌نهد كه در شكل گيري شخصيت موثر است و ارضاء يا عدم ارضاي آن سبب بروز رفتارهاي مشخص مي‌گردد.

      فروم در كتاب «هنر عشق ورزيدن» شخصيت انسان را بيشتر محصول فرهنگ مي‌داند و معتقد است كه جامعه سالم افراد سالم دارد. جامعه بيمار در اعضاي خود، دشمني، به گماني و بي‌اعتمادي مي‌آفريند. اما جامعه سالم به اعضاي خود اجازه مي‌دهد عشق بورزند و تعقل كند. به اعتقاد فروم تلاش براي سلامتي رواني در نهاد آدمي‌است و اگر شرايط را براي باروري آن فراهم كنيم اين استعداد فطري شكوفا مي‌شود. وي علاوه بر نيازهاي جسماني و فيزيولوژيك براي آدمي‌پنج نياز رواني نيز تشخيص مي‌دهد.

  1. وابستگي و نياز به پيوند؛ حيوانات در مواجهه با طبيعت به وسايلي منحصر به فرد هستند كه بتوانند به تنهايي در طبيعت زندگي كنند. در حالي كه آدمي‌نيازمند كه ياري گرفتن از ديگر همنوعان است تا بتواند در طبيعت باقي بماند. براي ارضاي نيازهاي رواني آدمي‌مجبور است به سمت ديگران همنوعان خود سوق يابد اين امر سبب مي‌شود تا زندگي اجتماعي شكل گيرد. اما اين پيوند در وجه تخريب شده آن مي‌تواند سبب تسليم يا سلطه گردد اما راه بارور آن «هنر عشق ورزيدن» است.
  2. نياز به استعلاء: اين نوع نياز رواني موجب مي‌شود تا فرد به نحوي خلاق در طبيعت رفتار كند. اين امر مانع از آن مي‌شود تا آدمي‌در حالت انفعال و پذيرش قرار گيرد. آدمي‌تمايل دارد تا از طبيعت فراتر برود، بفهمد، بياموزد و بيافريند.
  3. نياز به رجوع به اصل يا ريشه داشتن: آدمي‌فرزند طبيعت است و ريشه‌هاي عميقي در آن دارد. او تمايل دارد تا فارغ از ظواهر نمادين و رمز گونه ساختگي و اجتماعي، به ريشه‌هاي طبيعي خود بازگردد. اين نياز بيانگر حس تعلق، عشق و احترام به ديگران است. اين امر سبب مي‌شود تا به طبيعت اصيل احساس نزديكي بيشتر مي‌نمايد.
  4. نياز به هويت: آدمي‌مشتاق است تا خود را بشناسد و از كيستي خود آگاهي يابد. هويت براي فرد حس استقلال، يونيك و يكه بودن در طبيعت را به همراه مي‌آورد. اين امر حس آزادي را در فرد زنده نگه مي‌دارد. شيوه‌ي صحيح ارضاي اين نياز به شكل گيري فرديت و شيوه نادرست آن خلق هويت همنواست كه در آن فرد از خود چيزي ندارد و شيوه غالب شخصيت و رفتار او معطوف به همرنگي با ديگران است.
  5. نياز به موازين و اصول جهت گيري: آدمي‌براي آن كه بتواند به احساس و ادراك جهان دست يابد نيازمند ابزاري براي ادراك جهان است. اين ابزارها مي‌توانند عقلاني يا غير عقلاني يا آميزه‌اي از هر دو باشند. جهت گيري فرد، مكتب و جهان بيني آن است. اين جهان بيني، مذهب ايدئولوژي يا هر دستگاه مفهومي‌ديگر بايد به او شيوه نسبتاً ثابتي براي درك جهان اعطاء كنند. كمال مطلوب آن است كه جهت گيري متكي بر عقل باشد يعني ادراك فرد از امور، عيني باشد و شكل انحرافي آن پيروي از مكتب‌هاي دور از عقل است (فروم، 1387).

*كورت لوين

       لوين نيازهاي آدمي‌را بسيار گسترده و متنوع مي‌داند و از ارائه فهرست و جدولي كه بتوان آنها را طبقه بندي كرد سر باز مي‌زند. به طور كلي او نيازهاي آدمي‌را تا حد زيادي اجتماعي مي‌داند. از نظر او آدمي‌علاوه بر نيازهاي واقعي و راستين، در مواجهه با چيزي است كه او آن را «شيه نيازها» مي‌نامد. در واقع شبه نيازها برخلاف نيازها به مبتني بر حالات دروني خود شخصي نيستند. نيازها عمدتاً برآمده از جبر فيزيولوژيك بوده و بر فرد تحميل مي‌شوند آنها محدود بوده و اشباع پذير هستند. در حالي كه شبه نيازها به قصد يا نيت خاصي معطوف بوده، حد ناپذير و غالباً و غير قابل اشباع هستند. اين دسته از نيازها برآمده از وضع اجتماعي و نحوه مواجهه فرد با آن بوده و مي‌توانند دائماً امتداد يافته و تنوع گسترده‌اي به خود بگيرد و به طور مثال نياز به غذا براي رفع گرسنگي يك نياز راستين و اصل است اما رفع گرسنگي در يك رستوران مشخص يك شيه نياز است (رحيمي‌نيك، اعظم، 1374). از نظر او رسانه و تبليغات يكي از مهم‌ترين منابع خلق نيازهاي كاذب در انسان امروز است (كرايب، 1385: 268).

      مكاتب، ايدئولوژي‌ها و مذاهب مختلف مي­توانند سبب خلق شبه نيازهاي كاملاً متفاوتي در پيروان گردند. بسته به اين كه فرد از چه جهان بيني مشخصي پيروي مي‌كند ممكن است شبه نيازهاي او متفاوت باشد. ديدگاه لوين در خصوص نيازها و شبه نيازها به نظر هربرت ماركوزه، فيلسوف ـ جامعه شناس ماركسيست فرهنگي ـ انتقادي در خصوص نيازهاي اصيل و كاذب بسيار نزديك است.

      بر فهرست این صاحبنظران می­توان بسیار افزود و از دسته بندی­ها و تعاریف بسیاری دیگر از متفکرین نیز یاد کرد . لذا سطح بندی نیازهای انسانی در جوامع گوناگون تا حد قابل توجهی متفاوت با یکدیگر می باشند . بطور کلی می توان اذعان داشت که طبقه بندی های انجام پذیرفته در زمینه مقوله مذکورالزاما در فرهنگهای اجتماعی بسیاری از جوامع صدق نمی نماید چرا که متغیر های بنیادین دیگری نیز بر انجام طبقه بندی های موصوف تاثیر گذار هستند ،که بسیاری از نمونه ها و مصادیق بارز آن در تمدن و فرهنگ ایرانی- اسلامی قابل ذکر می باشد.

 

[1]Aesthetic

[2]Social Isolation

Hide picture