نقطه اوج یا دنیای Tipping Point

نقطه اوج “آن لحظه جادویی که یک ایده، روند یا رفتار اجتماعی از آستانه عبور می کند، راهنمایی می کند و مانند آتش گسترده می شود” توصیف شده است. “…ایده ها و محصولات و پیام ها و رفتارها مانند ویروس ها پخش می شوند.”محبوبیت یک محصول یا خدمات نیز می تواند درست مانند یک بیماری همه گیر گسترش یابد. بزرگترین درس‌ها درباره رفتار انسان است. دانستن چرایی و چگونگی وقوع یک اپیدمی اجتماعی ابزاری موثر برای رقابت در بازار است.

“…موفقیت هر نوع اپیدمی اجتماعی به شدت به مشارکت افراد اجتماع بستگی دارد.”

افراد خاصی می توانند یک روند همه گیر را شروع کنند.

کانکتورها – اینها تیپ های تاثیرگذاری هستند که در رسانه های اجتماعی و سایر شبکه ها بسیار فعال هستند. آنها خبر را منتشر کردند.

ماونزها (Mavens)- این افراد کسانی هستند که روی یک موضوع خاص تمرکز می کنند. آنها دوست دارند “همه چیز را بدانند” و دوست دارند در مورد آن صحبت کنند.

فروشندگان – این افراد مهارت متقاعد کردن و متقاعد کردن را دارند. آنها می توانند به مزایای محصول اشاره کنند.

“یک راه ساده برای بسته بندی اطلاعات وجود دارد که در شرایط مناسب، می تواند آن را غیرقابل مقاومت کند. تنها کاری که باید انجام دهید این است که آن را پیدا کنید.”

عامل چسبندگی

چرا یک ایده پابرجا می‌شود در حالی که یک ایده به ظاهر مشابه اینطور نیست، مرز باریکی بین پذیرش یا رد ایده وجود دارد. عامل چسبندگی به خوانندگان می‌آموزد که درک مشتریان یا مخاطبان به آنها کمک می‌کند تا نقاط چسبنده‌ای را پیدا کنند که باعث می‌شود ایده‌شان جا بیفتد.

به عبارت دیگر، کلید واداشتن افراد به تغییر رفتار، گاهی اوقات در کوچکترین جزئیات موقعیت فوری آنها نهفته است.”

قدرت زمینه

اپیدمی ها به شرایط و شرایط زمان ها و مکان هایی که در آن رخ می دهند بستگی دارد. برخی از افراد نسبت به محیط خود حساس تر هستند و این بر رفتار آنها تأثیر می گذارد. خوانندگان می توانند به ضرب المثل قدیمی “مکان مناسب در زمان مناسب” فکر کنند و اساس این قانون را درک کنند.

The Power of Context می آموزد که محیط افراد بیش از هر چیز دیگری بر رفتار آنها تأثیر می گذارد، امروزه، تعداد زیادی “همسالان” با رسانه های اجتماعی و دسترسی بیشتر به دنیای اطراف خود دارند و به راحتی می توان قدرت محیط و قدرت زمینه را مطرح کرد.

نقطه اوج چیست؟

نقطه اوج در مورد درک مفهوم ویروسی بودن است. دقیقاً چه چیزی باعث ظهور روندهای مد، جزر و مد موج های جرم و جنایت یا پدیده های “شفاهی دهان به دهان” می شود؟ گلادول پیشنهاد می کند که بهترین راه برای درک هر یک از اینها این است که آنها را به عنوان اپیدمی در نظر بگیریم. ایده ها، محصولات، پیام ها و رفتارها درست مانند ویروس ها پخش می شوند. نقطه عطف این است که یک لحظه دراماتیک در یک بیماری همه گیر که در آن همه چیز می تواند یکباره تغییر کند.

هدف همه اینها پاسخ به دو سوال ساده است که ممکن است به ما در دستیابی به موفقیت در زندگی کمک کند.

چرا برخی ایده ها همه گیر می شوند و برخی دیگر نه؟

برای شروع و کنترل عمدی اپیدمی های مثبت خودمان چه کنیم؟

سه اصل و سه قانون اپیدمی وجود دارد:

اصل اول: مسری بودن

به کلمه “مسری” فکر کنید. این کلمه ما را به یاد سرماخوردگی می‌اندازد، چیزی خطرناک‌تر مانند اچ‌آی‌وی و ابولا، یا حتی همه‌گیری مداوم COVID-19. ما در ذهن خود یک مفهوم بیولوژیکی خاص از معنای “مسری” داریم. اما اگر همه‌گیری ویروس‌ها وجود داشته باشد، باید چیزهای دیگری نیز وجود داشته باشد که به اندازه ویروس‌ها مسری باشد.

آیا تا به حال به خمیازه فکر کرده اید؟ به انواع راه ها پخش می شود. با خواندن کلمه “خمیازه”، شنیدن گفتن “خمیازه”، دیدن خمیازه کسی، یا شنیدن خمیازه کسی، می توانید خودتان خمیازه بکشید. و اگر خمیازه می کشید، احتمال زیادی وجود دارد که فکر کنید خسته شده اید و نیاز به استراحت دارید. به سادگی با نوشتن یا گفتن موثر کلمه “خمیازه”، می توانیم کسی را متقاعد کنیم که خسته است. مسری بودن یک ویژگی غیرمنتظره از انواع اعمال و پدیده ها است، بنابراین هنگام تشخیص تغییرات همه گیر باید این را به خاطر بسپاریم.

اصل دوم: تغییرات کوچک تأثیرات بزرگی دارد

مغز انسان به گونه ای تکامل یافته است که تقریب های تقریبی بین علت و معلول ایجاد کند. اگر اتفاق بزرگی بیفتد، فرض می‌کنیم چیزی بزرگ باعث آن شده است. ما آموزش دیده ایم که فکر کنیم آنچه وارد هر تراکنش یا سیستم می شود باید مستقیماً با آنچه بیرون می آید مرتبط باشد.

به عنوان مثال، هنگامی که یک ویروس در یک جمعیت پخش می شود، اندازه آن دو برابر می شود، سپس دوباره دو برابر می شود. در ابتدا رفتن از 1 به 2 به 4 به 8 چیزی به نظر نمی رسد. ولی وقتی به 25000 میرسه بعد 50000 بعد 100000 بعد 200000 با هر دوبرابر شدن؟ گند شروع به ترسناک شدن می کند.

انسان ها در درک این پیشرفت های هندسی مشکل دارند زیرا نتایج بسیار نامتناسب با علت اولیه به نظر می رسند. برای درک درست چگونگی گسترش همه چیز، باید مفهوم انسانی خود را از تناسب کنار بگذاریم. ما باید خود را برای این احتمال آماده کنیم که گاهی تغییرات بزرگ از رویدادهای کوچکتر به وجود می آیند.

اصل سوم: تغییرات خیلی سریع اتفاق می افتد

اصل سوم این است که همه چیز می تواند آنقدر ناگهانی اتفاق بیفتد که به نظر یک تغییر “ناگهانی” به نظر برسد.

آب یخ زده در هوای سرد را به عنوان مثال در نظر بگیرید. می گویند عصر قبل حدود 2 یا 3 درجه بود و اکنون دما به زیر صفر رسیده است. ناگهان باران تبدیل به برف می شود و شبنم تبدیل به یخ می شود. در ذهن ما انتظار داریم که تغییر به آرامی و به تدریج اتفاق بیفتد. دما می تواند به 1 یا 0.5 درجه کاهش یابد، اما هنوز آب را منجمد نمی کند. تنها زمانی که دما به زیر صفر می رسد، آب در یک لحظه به یخ تبدیل می شود. تنها چیزی که نیاز دارد یک تغییر کوچک است و همه چیز فقط راهنمایی است.

سه قانون اپیدمی

قانون تعداد کمی

یکی از اپیدمیولوژیست های برجسته کشور، جان پاترات، نظریه ای را در مورد چگونگی گسترش بیماری ها در شهرها و کشورها ایجاد کرد. او گسترش HIV در دهه 1980، سیفلیس از طریق بالتیمور در دهه 1990 و سوزاک از طریق کلرادو را بررسی کرد.

در کلرادو اسپرینگز، او با همه کسانی که از طریق کلینیک بهداشت عمومی مبتلا به سوزاک بودند در یک دوره شش ماهه مصاحبه کرد. از مصاحبه با 768 بیمار، او متوجه شد که 600 نفر از آنها یا آن را منتقل نکرده اند یا فقط به یک شریک جنسی منتقل کرده اند. این بدان معناست که 168 نفر دیگر سوپر پخش کننده بودند. اما در یک شهر 100000 نفری چرا فقط آن 168 نفر؟

آنها از آن دسته افرادی بودند که زندگی جنسی فعالی داشتند. آنها می توانستند هر هفته یا حتی در یک جلسه چندین شریک جنسی داشته باشند. بنابراین، نقطه عطفی که همه‌گیری را آغاز کرد، 168 نفر با سبک زندگی خاص بود که در 6 بار در سراسر شهر رفت و آمد کردند.

اپیدمی های اجتماعی به همین ترتیب گسترش یافتند. آنها از فردی به فرد دیگر سرایت می کنند، اما این افراد «عادی» نیستند که می توانند یک ایده را منتشر کنند. تعداد انگشت شماری از افراد استثنایی کسانی هستند که ایده ها یا روندها یا محصولات را به جلو می برند. برای انتشار موثرتر یک ویروس یا روند، عوامل زیر ضروری است: افراد چقدر اجتماعی هستند، چند نفر را می شناسند، چقدر در مورد یک جایگاه خاص می دانند و چقدر متقاعد کننده هستند. اگر می‌خواهید یک اپیدمی دهان به دهان شروع کنید، باید ابر پخش‌کننده‌ها را پیدا کنید و تمام تلاش خود را صرفاً روی این نوع افراد متمرکز کنید.

عامل چسبندگی

در «قانون معدود»، ما بر پیام رسان تمرکز می کنیم، اما در «عامل چسبندگی»، ما به خود پیام نگاه می کنیم. بیک

هرچقدر هم که پیام رسان تاثیرگذار باشد، اگر پیام بد باشد، پخش نخواهد شد.

گلادول دریافت که یکی از عوامل کلیدی در بهبود قابلیت انتقال ویروس چسبندگی است که بسیار ساده به نظر می رسد. هنگامی که بیشتر ما می خواهیم مطمئن شویم آنچه می گوییم به خاطر سپرده می شود، با تاکید و لحن جدی صحبت می کنیم. ما همچنین با صدای بلند صحبت می کنیم یا خودمان را تکرار می کنیم تا نکته ای را بیان کنیم. بازاریابان نیز همین احساس را دارند. قاعده در تبلیغات، به حداکثر رساندن قرار گرفتن در معرض برند برای مخاطب هدف حداقل 11 برابر است. این احتمالاً برای کوکاکولا یا نایک مفید است که میلیون‌ها دلار برای تبلیغات خرج می‌کنند، اما برای جو بلاو مانند من یا شما چندان مفید نیست. آیا راه‌های کوچک‌تر، ظریف‌تر و آسان‌تر برای چسباندن چیزی وجود دارد؟

قدرت زمینه

سیفلیس در تابستان سریع‌تر از زمستان در بالتیمور پخش می‌شود، زیرا مردم بیرون و اطراف بودند و بیشتر مهمانی می‌کردند و بیشتر رابطه جنسی داشتند. توله سگ هاش در دهکده شرقی کار می کرد زیرا آنها محله پیشرفته ای بودند که روندها را تعیین می کردند. ما نسبت به محیط‌های خود بسیار حساس هستیم و زمینه نقش مهمی در تصمیم‌گیری اینکه کدام اپیدمی گسترش می‌یابد و کدام نه، دارد. نمونه موردی زیر را در نظر بگیرید:

مطالعه سامری خوب

برخی از روانشناسان دانشگاه پرینستون تصمیم گرفتند مطالعه ای بر اساس داستان کتاب مقدس سامری خوب انجام دهند. داستان از انجیل لوقا عهد جدید در مورد مسافری است که در کنار جاده اورشلیم به اریحا مورد ضرب و شتم و دزدی قرار گرفته و مرده است. کشیشی در خیابان به مرد رسید، اما متوقف نشد. از خیابان گذشت و به طرف دیگر نگاه کرد. تنها کسی که کمک کرد یک سامری – یکی از اعضای اقلیت مطرود – بود که نزد او رفت و زخم هایش را بست و او را به مسافرخانه ای برد.

روانشناسان پرینستون می خواستند این داستان را تکرار کنند تا ببینند مردم چگونه به کسی که نیاز دارد پاسخ می دهند. از کشیشان در حال آموزش خواسته شد که بیایند و سخنرانی کوتاهی درباره موضوعی از کتاب مقدس آماده کنند، سپس به ساختمان مجاور بروند تا آن را به گروهی از دانش آموزان ارائه دهند. در راه از اتاقی به اتاق دیگر، این کشیش‌های بالقوه از کنار مردی در راهرو رد می‌شدند، سر به پایین، چشمان بسته، سرفه و ناله می‌کرد. سوال این بود: آیا آنها متوقف می شوند و کمک می کنند؟

روانشناسان سعی کردند بسیاری از متغیرهای مختلف را آزمایش کنند تا ببینند چه تأثیری بر روی افرادی که این کار را متوقف کرده و چه کسی انجام نداده اند، چه تأثیری خواهند داشت.

ابتدا، آنها از آزمودنی‌ها خواستند تا پرسشنامه‌ای را در مورد اینکه چرا می‌خواهند الهیات بخوانند پر کنند – چه برای تحقق معنوی یا پیشرفت شغلی.

در مرحله بعد، آنها موضوعات را در مورد موضوعی که ارائه می‌کردند تغییر دادند – به برخی از موضوعات یک قطعه تصادفی از کتاب مقدس داده شد، در حالی که به برخی دیگر به طور خاص قسمت سامری خوب داده شد.

سپس درست قبل از رفتن به آزمودنی ها دستورات مختلفی دادند. به یک دسته گفتند دیر آمدند و به دسته دیگر گفتند زود آمدند.

اگر بخواهید پیش‌بینی کنید که کدام عوامل احتمالاً بیشترین تأثیر را خواهند داشت، احتمالاً می‌گویید افرادی که برای انگیزه‌های درونی الهیات مطالعه می‌کنند متوقف می‌شوند و کمک می‌کنند. بعلاوه، کسانی که به معنای واقعی کلمه فقط قسمت سامری خوب کتاب مقدس را خوانده بودند، این تصویرسازی را در ذهن خود داشتند و احتمال اینکه متوقف شوند بیشتر است. اما، آنها دریافتند که این دو عامل کمترین تأثیر را بر نتایج داشتند.

یکی از عواملی که تأثیر داشت این بود که آیا آنها عجله داشتند یا نه. محققان گزارش دادند که برخی از افرادی که به تازگی قسمت سامری نیکو را خوانده بودند، اگر عجله داشتند، به معنای واقعی کلمه از روی مرد نیازمند پا گذاشتند. فقط 10 درصد به او کمک کردند و گروهی که به آنها گفته شد که وقت دارند؟ 63 درصد از آنها توقف کردند تا از مرد بپرسند که آیا به کمک نیاز دارد یا خیر.

نتیجه

دنیای Tipping Point جایی است که غیر منتظره ها مورد انتظار می شوند. این مکانی است که در آن تغییر ریشه ای بیش از یک امکان است. این یک قطعیت است.

در مورد سامری خوب، کلمات «اوه، دیر آمدی» شخصی را که معمولاً دلسوز بود به فردی بی‌تفاوت نسبت به رنج بشر تبدیل کرد. در یک لحظه خاص، قدرت زمینه می تواند شخصی را به نوع دیگری از افراد تبدیل کند. این تغییر نگرش نقطه عطفی است که به یک الگوی خاص منجر می شود و در نهایت یک اپیدمی را شروع می کند.

هنگام تلاش برای شروع یک ایده یا نگرش، ما همچنین سعی می کنیم مخاطبان هدف خود را آلوده کنیم، آنها را در همه گیری خود قرار دهیم و آنها را به پذیرش تغییر خود تبدیل کنیم. ما می‌توانیم این کار را با شناسایی نقطه عطف، بهبود پیامی که می‌خواهیم ارائه کنیم، یا ایجاد تغییرات ظریف در شرایط سوژه‌ها انجام دهیم.

Hide picture