نقش تهدید آمیز رسانه ها
نقش رسانه ها و نقش ابر قدرت ها در استفاده از رسانه ها به عنوان یک تهدید با نام جنگ رسانه ای در دنیای امروز مطرح است. امروزه رسانه ها حکم ابزار حسی ما را دارند. رسانه ها به جای ما می بینند و می شنوند و در واقع درک ما، یک درک رسانه ای است به عبارت دیگر تمام تصورات و دانشی که در جهان امروز داریم بواسطۀ رسانه شکل می گیرد. رسانه ها افکار ما را شکل می دهند، دانش ما را رقم می زنند و در تصمیم گیری ها به ما کمک می کنند حتی در برنامه ریزی و سیاست گذاری می توانند برای آینده مخاطب نقش مؤثر و مثبتی داشته باشند….
اولین نقش کارکردی که برای رسانه تعریف شد نقش راهنمایی و رهبری، نقش آموزشی – خبری و نقش تفریحی – تبلیغی بود. اما کم کم نقش های جدیدی برای رسانه بوجود آمد از جمله نقش تهدید آمیز رسانه. نگاهی به عملکرد رسانه ها در دنیای امروز نشان می دهد که رسانه در خدمت منافع و مطامع سرمایه داران و کسانی که قدرت طلب بودند و همیشه به دنبال بدست آوردن منافع بیشتر از جوامع مختلف بودند قرار گرفته است.
نگاهی به ادبیات استعمار کهنه یا استعماری که به استعمار مستقیم معروف بوده بیاندازیم نشان می دهد که غربی ها از همان ابتدا برای اینکه بتوانند منافع بیشتری را از جوامع بدست بیاورند و از مواد خام ارزان قیمت کشورهای دیگر استفاده کنند و برای اینکه بتوانند از نیروی کار ارزان استفاده کنند، در کنار بی لیاقتی حکومت هایی که از خود اراده نداشتند، آمد و باعث شد که غرب برای حصول این منافع شرق را تحت استعمار خود در بیاورد و برای این کار از ضرب و زور نظامی استفاده کرد. تسلیحات آمدند و شدند ابزار نفوذ.
وقتی به تحولات دنیای آن زمان نگاه می کنیم امکاناتی مثل باروت، قطب نما، حتی مطبوعات ،امکاناتی هستند که در شرق ابداع شده و نگاه شرق به این امکانات صلح آمیز بود در حالی که غرب به آنها یک نگاهی تهدید آمیز یا غیر صلح آمیز داشت. لذا می بینیم از قطب نما برای نفوذ به مناطق شرق استفاده کرد، از باروت برای کشتار و از رسانه برای تخدیر فرهنگی. …فکر استعمار نو شکل گرفت و ابزاری که برای آن استفاده می شود ابزار رسانه ای است.از این به بعد آن چه که تحت استیلا در می آید جغرافیا نیست بلکه آنچه که تحت نفوذ قرار می گیرد فکر و ذهن و عرصه فرهنگی است و راه نفوذ، نفوذ فرهنگی است با ابزار رسانه ای. غرب از طریق تولیدات رسانه ای عریض و طویل خود شروع کرد به بی هویت کردن جوامع بهره بردار از این نوع تولیدات. ….
در جامعه غربی، قهرمانان و ستاره های سینما حرف اول را می زنند. تحلیلی که اِدگار مُورِن از نقش سینما در جوامع غربی می دهد این است که «ستاره های سینما مانند خدایان قدیم یونان، که بر بالای کوه اُلَمپ می نشستند و مقدّرات مردم جامعه یونان قدیم را رقم می زدند، آنها نیز اُلَمپ نشینان دنیای جدید هستند و آنها مقدّرات مردم جوامع در حال توسعه که مصرف کننده این نوع کالاها هستند را رقم می زنند. وی می گوید در این وادی آنها چیزی ندارند چون آفرینش هنری از دست رفته است و در این جامعه ستاره سینما اینطور خود را معرفی می کند که در عین جوانی بسیار زیباست و در عین زیبایی صاحب ثروت است و در عین ثروت قدرت دارد و در عین قدرت صاحب نفوذ است. شما ستاره ای را می بینید که در همه جوانب دارا و تواناست. وقتی که مردم این نوع از تولیدات رسانه ای را می بینند، اگر تمایل به زیبایی دارند، اگر تمایل به کسب شهرت و ثروت دارند با دیدن این موارد شخص، دیگر تمایل به کسب آن امکانات را در خود از دست می دهد. مُورِن تحلیل می کند و می گوید که دو مکانیزم وجود دارد، یکی همانند جویی و دیگری برون افکنی. افراد ابتدا خود را به جای ستاره های سینما در تولیدات رسانه ای می گذارند و سپس آن شخصیت نیازمندشان را بیرون می اندازند. افراد جوامع در حال توسعه با این دو مکانیزم، محسور تولیدات رسانه های غربی غیر سیاسی می شوند. ….
استعمار فرانو، عملیات نظامی و توجیه رسانه ای است. مصداقهایی مثل عراق، افغانستان، چچن و… کشورهایی هستند که به نوعی از حضور غربی ها آسیب دیده اند. یعنی اول نفوذ و بعد توجیه اعمال خود از طریق هدایت افکار عمومی به قبول و پذیرش این پدیده. یکی از ویژگی های استعمار فرانو این است که سیطره فرهنگی را بر سیطره نظامی مقدم می کند و کانال فرهنگ بستر نفوذ برای غربی ها بشمار می آید.
….از دیگر الزامات استعمار فرانو بحث استراتژی پیش دستانه به موازات تبلیغات گسترده و چشم گیر است. نوعی نگاه غافلگیرانه دارد و به عبارت دیگر به جای اینکه اول ضربه بخورد سعی دارد پیش دستی کند.
در جنگ رسانه ای افکار عمومی نقش بسیار زیادی دارد. عمده فعاليتها از طريق استفاده برنامه ريزي شده از طريق تبليغات و يا حتي اعمالي كه هدفش تاثيرگذاري بر نظر، احساس و رفتار جامعه مقابل است و در مقابل جبهه خودي را تقويت و جبهه مخالف را تضعيف مي كنند. هدف آن تأثير گذاري بر رفتار توده هاي انساني است. ماركُوزه در كتاب تك ساعتي خود كه براي چند دهه قبل است مي گويد: ” تبليغات امروزه به دنبال اين نيست كه درست را از نادرست و حقيقت را از اشتباه باز شناسد بلكه شخصاً آنچه را كه بخواهد بصورت حقيقت يا اشتباه به ذهن آدميان تحميل مي كند .”
جنگ دنياي امروز و دنياي آينده جنگي نيست كه در عرصه هاي واقعي اتفاق بيافتد. بلكه جنگي است كه ابتدا در صفحه رسانه ها و سپس در تصورات و تخيلات مردم است كه اتفاق مي افتد. …شيلِر از محققين منتقد حوزه ارتباطات است كه مي گويد غرب با همه قدرتي كه دارد و با همه آن نفوذي كه به دنيا نشان مي دهد و با آثاري كه بر جای مي گذارد، وقتي به ماهيتش نگاه مي اندازيم، مي بينيم كه چند ” اسطوره ” دارد.
اولين اسطوره، اسطوره آزادي فردي و انتخاب شخصي است.
دومين اسطوره، اسطوره بي طرفي است.
اسطوره ديگر، فقدان تعارض اجتماعي است.
اسطوره ديگر تعدد وسايل ارتباط جمعي است.
غرب داعيه اين را دارد كه وسايل ارتباط جمعي در اختيار هر گروه و هر قشري است و هر كسي مي تواند آزادانه حرف خود را بزند و شيلر مي گويد اينها همه اسطوره است و همه رسانه ها آب در آسياب نظام سرمايه داري مي ريزند و ماهيتاً ذاتشان يكي است و آن چیزی نیست جز خدمت به نظام سرمايه داري.
منبع:
خلاصه شده از دیدگاه های دکتر سیدرضا نقیب السادات