موسیقی و فرهنگ – دکتر محمد هاشم رهنما
موسیقی و فرهنگ
فرهنگ و تمدن عامل زایش موسیقی و برساخته جهان زیسته انسانی است.
موسیقی طی تاریخ خود با خلق مفاهیم بدیع جهان را معنا بخشیده و با ماندگار کردن معنا به قابلیتی ورای زمان و مکان دست یافته است.
موسیقی توانایی لمس لحظه های زندگی را ممکن و احساس عمیق و پیچیده درون انسان ها را تصور پذیر می کند.
متن توامان اشعار فارسی و عربی در قطعه «بی دل» گروه «نواک»که با اقتباسی از کارهای «محی الدین مراغه ای » از قرن نهم هجری اجرا شده، روایت گر تلاشی برای شناساندن چنین مفاهیمی است.
وسعت صدای «مهدی عباسی» و قدرت تسلط «مینا دریس» هموطن خوزستانی بر شعر عربی و همگامی دلنشین موسیقی، ترکیب لطیفی از چنین زندگی زیسته ای است.
روایت انسانی شرقی که کاشف معناهایی پیچیده است با این امید تا با دیگران به اشتراک گذارد. او نشانه دنیایی را می دهد که ورای دیده هاست و قابل بیان نیست و مواجهه با آن رنج بی شماری را در خود و با خود دارد.
نوای بی کلام و موزون «مینا دریس» در آغاز، میانه و پایان قطعه با قصد ایستایی زمان برای درک این تصور است که:
جانا تو سوز و دردِ دل ما ندیده ای
از ما سؤال کن که تو این حال ندیده ای
گیرم که درد با تو بگویم، تو را چه غم!
تو دردِ دل شنیده ای، امّا ندیده ای.
محمد هاشم رهنما
آبان1400
فرهنگ و تمدن عامل زایش موسیقی و برساخته جهان زیسته انسانی است.
موسیقی طی تاریخ خود با خلق مفاهیم بدیع جهان را معنا بخشیده و با ماندگار کردن معنا به قابلیتی ورای زمان و مکان دست یافته است.
موسیقی توانایی لمس لحظه های زندگی را ممکن و احساس عمیق و پیچیده درون انسان ها را تصور پذیر می کند.
متن توامان اشعار فارسی و عربی در قطعه «بی دل» گروه «نواک»که با اقتباسی از کارهای «محی الدین مراغه ای » از قرن نهم هجری اجرا شده، روایت گر تلاشی برای شناساندن چنین مفاهیمی است.
وسعت صدای «مهدی عباسی» و قدرت تسلط «مینا دریس» هموطن خوزستانی بر شعر عربی و همگامی دلنشین موسیقی، ترکیب لطیفی از چنین زندگی زیسته ای است.
روایت انسانی شرقی که کاشف معناهایی پیچیده است با این امید تا با دیگران به اشتراک گذارد. او نشانه دنیایی را می دهد که ورای دیده هاست و قابل بیان نیست و مواجهه با آن رنج بی شماری را در خود و با خود دارد.
نوای بی کلام و موزون «مینا دریس» در آغاز، میانه و پایان قطعه با قصد ایستایی زمان برای درک این تصور است که:
جانا تو سوز و دردِ دل ما ندیده ای
از ما سؤال کن که تو این حال ندیده ای
گیرم که درد با تو بگویم، تو را چه غم!
تو دردِ دل شنیده ای، امّا ندیده ای.
محمد هاشم رهنما
آبان1400