مفهوم زندگی پس از مرگ

 نویسنده : داوود سلیانچی

تغییرپذیری روشن‌سازی‌ها برای پرسش‌های مربوط به مفهوم زندگی پس از مرگ بر اساس تأمل عقلانی ساخته می‌شود که ایدئولوژی انسان‌ها را جذب می‌کند، و همچنین شیوه‌های کمتر منطقی و احساساتی‌تر نسبت به کل آن چیزی را که ما به عنوان «باورها» می‌شناسیم، جذب می‌کند. . زندگی پس از مرگ در اکثر مذاهب و فرهنگ ها یک باور اصلی است. حتی با وجود هیچ مدرک علمی برای زندگی پس از مرگ، همچنان در بین افراد مذهبی و همچنین برخی از افراد غیر مذهبی قوی است. چگونگی زندگی پس از مرگ برای هر گروه معنوی متنوع است و گهگاه بین پیروان همان دین تفاوتی در عقاید وجود دارد. در این مقاله پژوهشی، نگاهی کوتاه به مفهوم «زندگی پس از مرگ» خواهیم داشت و سپس باورهای مذهبی مختلف در مورد مرگ و باورهای آنها را برای زندگی پس از آن مرور خواهیم کرد.

معرفی

بر اساس تعریف، کلمه “پس از مرگ” به زندگی ای اطلاق می شود که به اعتقاد بسیاری پس از مرگ آغاز می شود. («زندگی پس از مرگ | به معنی در فرهنگ لغت انگلیسی کمبریج»، 2020) بر اساس دانش رایج، تصورات «زنده» و «مرده» بودن یکی مفاهیم متناقضی هستند. متضاد بودن تصورات باعث می شود که زنده و مرده بودن چیزی به طور عقلانی دست نیافتنی باشد. این تیزهوشی در فرهنگ لغات، باورها و ذهن ما حک شده است. “چیزی که مرده است، زنده نیست.” (Butchvarov, 2018) علاوه بر این، پارادوکس دو شرطی است: اگر کسی مرده است، نمی تواند زنده باشد و اگر زنده است، نمی تواند مرده باشد. با این حال، این واقعیت یک مسئله آشکار را ایجاد می کند: چگونه و چرا نظریه های زندگی پس از مرگ در طول زمان و مکان عظیم فرهنگ ها و مذاهب بشری همه جا وجود دارند؟ یعنی چگونه باورهای زندگی پس از مرگ در ذهن بشریت جا افتاد؟ پذیرفتن چنین اعتقادی یک غیر منطقی اولیه و عمدی است اگر دانش دریافتی ما درست باشد: «پس از آن یکی هنوز زنده است و همان مرده است». (فیلیپو، 2006)

بسیاری از مردم بر این باورند که مرگ به معنای از بین رفتن وجود نیست، بلکه به معنای عبور از یک زندگی به زندگی جدید است. ادیان مختلف در سرتاسر جهان، در طول زمان، گواهی‌های اعتباری ارائه کرده‌اند که از نیازهای غیرسکولار و اجتماعی تمرین‌کنندگان حمایت می‌کند. آیین‌ها و نوشته‌های مقدس، تفسیرهای مذهبی متعددی از معنای مردن و چگونگی آن در زندگی پس از مرگ را راهنمایی می‌کنند. با این حال، حتی با وجود تفاوت در باورهای غیر سکولار، شباهت هایی در میان بسیاری از گروه های مذهبی متمایز در رابطه با باورهای زندگی پس از مرگ وجود دارد.

یکی از شباهت‌های گروه‌های مذهبی، اعتبار زندگی جدید پس از مرگ فیزیکی است. یکی دیگر، تجلی «دو تصویر قطبی از زندگی پس از مرگ است – محل سکونت صالحان، بهشت یا بهشت، و مکان بدکاران، یا جهنم» (Berk, 2017) برای قرن ها اعتقاد قوی وجود داشته است. توسط اکثریت ادیان در جاودانگی روح یا روح. اعتبار زندگی پس از مرگ یکی از قدیمی ترین تصورات در تاریخ بشر بوده است و تلاش برای اثبات جاودانگی روح انسان حتی تا به امروز هدف بسیاری از فیلسوفان، متکلمان و محققین بوده است.

فروید در سال 1961  اظهار داشت: «مرگ خود ما واقعاً غیرقابل تصور است، و هر زمان که سعی کنیم آن را تصور کنیم، می‌توانیم درک کنیم که واقعاً به عنوان تماشاگر زنده می‌مانیم. از این رو، مکتب روانکاوانه می تواند این ادعا را بکند که در نهایت هیچ کس به مرگ خود اعتقاد ندارد، یا به عبارت دیگر، در ناخودآگاه هر یک از ما به جاودانگی خود متقاعد شده ایم (ص 154  مک گرو، 2004).

تئوری های متعددی در مورد زندگی پس از مرگ در مورد عبور غیر فیزیکی به یک قلمرو متعالی آرام و صلح آمیز صحبت می کنند که با افراد متوفی دیگر و شخصیت ها و خدایان بالقوه مقدس روبرو می شود. ممکن است ارزیابی زندگی فرد یا شاید قضاوتی وجود داشته باشد، با ترتیب نهایی روح فردی که در پی دوره قضاوت یا ارزیابی فردی است.

در دنیای پر از رنج و مرگ، انسان ها آرزوی زندگی فراوان دارند. مسیحیان می دانند که در مسیح خدا ما را از گناه نجات می دهد. اما رستگاری باید شامل موارد بسیار دیگری نیز باشد: رهایی از مرگ، رستاخیز فیزیکی و زندگی جدید در خلقت جدید.

گزارش‌های زیادی از سوی اعضای ادیان مختلف (مانند مسیحیان، بودایی‌ها، هندوها، اسلامی‌ها و غیره) در میان دیگران منتشر شده است که ادعا می‌کنند تجربه‌های نزدیک به مرگ  یا تجارب آگاهی از زندگی پس از مرگ را پشت سر گذاشته‌اند. گزارش‌هایی از آتئیست‌ها و آگنوستیک‌ها مستند شده است، که ادعا می‌کنند حتی با عدم ایمان مستعدشان به چیزی بالاتر و بزرگ‌تر از خود فردی و زندگی آن‌طور که ما می‌شناسیم، داشته‌اند. (سیلوا باتیستا، هررا اسکوبار و کرونا میراندا، 2017)

مفهوم مرگ

قبل از نگاه کردن به مفاهیم و دیدگاه‌های مختلف در مورد «زندگی پس از مرگ» توسط تعدادی از ادیان اصلی در سراسر جهان، باید سعی کنیم تا حدودی در مورد یکی از معماهای این دنیای وسیع که انسان‌ها را در طول زمان پریشان می‌کرد، به دست آوریم: مرگ. مونتیل در کار خود خاطرنشان کرد که مفهوم مرگ از دیدگاه علمی چنین تعریف می شود: “مرگ زمانی رخ می دهد که عملکردهای اساسی متوقف شود: فعالیت های قلبی و تنفسی که منجر به توقف عملکرد مغز می شود و این به کل وجود پایان می دهد”. (مونتیل، 2003) از متکلمان و متخصصان مطالعات دینی گرفته تا انسان شناسان و فیلسوفان، و برای عموم مردم، معمولاً مرگ به عنوان یکی از «آداب عبور» شناخته می شود. عبارت «آیین عبور» برای اولین بار توسط آرنولد ون جنپ در سال 1908 به عنوان راهی برای توضیح چگونگی جابجایی یا عبور افراد از یک طبقه یا طبقه اجتماعی به طبقه دیگر ایجاد شد. (دیویس، 1997)

او توضیح داد که چگونه چنین حرکتی شامل سه مرحله مقدماتی، برزخی و پسابرجامی یا ساده‌تر، جداسازی، انتقال و ادغام مجدد است. او فکر می کرد که مناسک عبور را می توان در بسیاری از شرایط مختلف به کار برد. در نتیجه، بر اساس نظریه ون جنپ، می‌توانیم بپذیریم که مفهوم مرگ بسیار شبیه به حرکت یا عبور از یک موقعیت اجتماعی به موقعیت اجتماعی دیگر است، درست مانند آیین تولد یا آیین ازدواج (لنگلی، 1993). این بخش از چرخه زندگی همه انسان ها است. هر دینی با «آیین عبور» نگران است، زیرا به طور جدایی ناپذیری به فلسفه، جزم‌ها، اعمال و مناسک هر گروه مذهبی وابسته است. میرتل لنگلی در فصلی در مورد ادیان اولیه اظهار می کند: “در همه فرهنگ ها، گذار از زندگی به مرگ توسط آیین ها احاطه شده است.” (لنگلی، 1993) وقتی تاریخ بشریت را مطالعه می کنیم، بدون شک اهمیتی که باورها در رشد نوع بشر داشته اند وجود ندارد و هیچ رفتار انسانی وجود ندارد که توسط آنها ساخته نشده باشد. تحقیقات متعدد نشان داده اند که باورها به شکلی تعیین کننده بر رفتار تأثیر می گذارند و در عین حال بهترین شاخص برای تصمیم گیری های فردی هستند که افراد در طول زندگی خود می گیرند. این نشان می دهد که نحوه نگرش هر دین و هر جامعه ایمانی به مفهوم مرگ بر درک مردم از مرگ تأثیر می گذارد و بر این اساس درک آنها از زندگی و امکان زندگی پس از مرگ را زیربنا و تأثیر می گذارد.

تفاسیر الهیاتی از زندگی پس از مرگ

مسیحیت

اعتقاد اساسی مسیحیت این است که مرگ پایان نیست. اما پایان زندگی روزمره اعتقاد بر این است که وقتی یک فرد می میرد، فقط بدن فیزیکی می میرد، اما پس از مرگ یک زندگی جدید و ابدی است در حضور خدا در بهشت منتظر آنهاست. تصور می شود که این امر از طریق زندگی زمینی عیسی مسیح، مرگ و عمدتاً رستاخیز او که در کتاب جدید ذکر شده است قابل دستیابی است. وصیت نامه مسیحیت بر این باور است که همانگونه که خداوند جسد عیسی را 3 روز پس از مصلوب شدن او در کوه گلگوتا زنده کرد، رستاخیز بدنی برای متوفی نیز وجود خواهد داشت. بر اساس کتاب مقدس، روزی از «آخرین داوری» وجود خواهد داشت که پایان جهان را آنگونه که ما می شناسیم نشان خواهد داد و همه مردم روی زمین توسط خدا قضاوت خواهند شد. و «متوفی اعزام می شود فوراً به جهنم یا بهشت». (پلیس، 2019)

با این حال، برای مسیحیان موضوعی در مورد چگونگی درک بخشی بین مرگ و رستاخیز جهانی و داوری وجود دارد، زیرا کتاب مقدس نامشخص است و نظرات در بین روحانیون، الهی‌دانان متفاوت است. و غیر روحانی برای مثال، بین سنت‌های کاتولیک رومی و پروتستان در مورد چگونگی تصور این دوره بین مرگ و رستاخیز، تمایز گسترده‌ای وجود دارد. دکترین کاتولیک رومی درک می کند که دوره بینابینی یک حالت انتقالی است که در آن متوفی در برزخ هستند و زمانی که تطهیر یا تطهیر از گناهانشان اتفاق می افتد. برعکس، پروتستان دیدگاه این است که هیچ حالت انتقالی پس از مرگ وجود ندارد. به طور سنتی، آنها برای مرده دعا نمی کنند زیرا معتقدند که مقصد نهایی آنها توسط زندگی آنها تعیین شده است.

اسلام

مرگ از نظر دین اسلام پایان زندگی دنیوی ما (جسم زیستی) است و روح ما تا روز قیامت در قبر آرام می گیرد. مسلمانان معتقدند که از لحظه مرگ تا زمان مرگ در قضاوت، روح آنها در حالت “خواب بی رویا” باقی می ماند. با رؤیاهای احتمالی ابدیت – “روحهای خوب” رؤیاهای خدا و رؤیاهای شیطانی جهنم را می بینند. اسلام اهمیت زیادی در قضاوت دارد و اینکه پس از مرگ، میت توسط دو فرشته در قبر خود بازجویی می شود که بر شانه راست و چپ شخص می نشینند و آنها را به بهشت یا جهنم می فرستند. اعتقاد به زندگی اخروی بر پایه ایمان به «وحدانیت خدا» و اعتبار در روز رستاخیز و قیامت برای همگان صرف نظر از دین است. شخص بر اساس اعمال خود در زندگی مورد قضاوت قرار می گیرد و یا اجازه داده می شود که با خدا وارد بهشت شود یا برای مدتی در آتش افکنده شود یا به عذاب ابدی محکوم شود.

«همه از پل مستقیمی عبور می‌کنند که از این دنیا و بهشت می‌گذرد و از بالای گودال آتش جهنم می‌گذرد. برای پرهیزگاران گذرگاه وسیع و آسان است، اما برای شریران عرض شمشیر است. و آنها باید در آتش دوزخ جهنم به سرنوشت خود سقوط کنند. و با این حال، حتی محکومان، اگر جز کوچکترین ایمانی داشته باشند، ممکن است در نهایت با شفاعت خود خداوند (خدا)، فرشتگان، پیامبران یا مؤمنان صالح، بازخرید شوند. فقط کسانی که به خدا ایمان ندارند برای همیشه در جهنم می مانند.

آیات متعدد قرآن مجید، به صراحت‏ حکایت از بقای روح پس از مرگ مى‏کند.

انسانها با توجه به دیدگاه قرآن و احادیث و تایید دانشمندان اسلامى و حکماء و متکلمین و حتى دانشمندان غربى در باطن خود موجودى به نام روح و نفس دارند. این موجود غیر از بدن و اعضاء و جوارح او بوده، حاکم و مدبر و مدیر و داراى شعور و درک بوده، اعمال بدن و جوارح و اعضاء را اداره مى‏کند . نفس و روان انسانى موجود مجرد بوده، ویژگى‏هاى جسم و ماده را ندارد، بلکه موجودى مستقل مى‏باشد؛ گرچه در بدن در رابطه نزدیکى با جسم و اعضاء و جوارح بدن قرار دارد .

حال این مسئله در اینجا مطرح است که گرچه نفس و روح با بدن و جسم در رابطه نزدیکى قرار دارند ولى بعد از مردن انسان و جداشدن روح از بدن آیا روح فانى مى‏گردد؟ و از بین مى‏رود؟ یا اینکه بقاء داشته، به زندگى خود ادامه مى‏دهد؟ .

بودیسم

بودیسم بر خلاف ادیان فوق در تفاسیر خود از آنچه پس از مرگ اتفاق می افتد، بیان می کند که هدف نهایی انسان رهایی از انقراض است که به آن نیروانا نیز می گویند (شخصی آشکارا آتش طمع، انزجار و جهل را خاموش می کند. و به حالت هماهنگی و آرامش یکپارچه می رسد). هنگامی که فردی موفق به رسیدن به حالت نیروانا شد، اعتقاد بر این است که روح برای چرخه معیوب تناسخ (چرخه تولد، مرگ و تولد مجدد) که سامسارا نامیده می شود، آزاد می شود. از این رو هنگامی که روح از سامسارا فرار می کند، دیگر موجودیتی متمایز نیست و بنابراین جاودانه و ابدی می شود. بر اساس اعتقاد بوداییان، تعداد کمی از مردم می توانند از سامسارا فرار کنند و در یک عمر به نیروانا برسند  (Meister, 2020)

هندوئیسم

بر اساس آیین هندو، انسان ها در چرخه ثابت تولد-مرگ-تولد مجدد به نام سامسارا هستند. این مفهوم تناسخ بسیار شبیه به باورهای بودایی است زیرا بودیسم در نهایت از هندوئیسم نشأت گرفت. وقتی برخی می میرند اتمان آنها که «خود واقعی» فرد یا روح فرد است، دوباره در بدن دیگری متولد می شود. بسیاری بر این باورند که تناسخ (یا تولد مجدد) آتمن مستقیماً پس از مرگ فرد اتفاق می افتد، اما برخی دیگر معتقدند که آتمن ممکن است در قلمروهای دیگر وجود داشته باشد.

آنها به کارما یا اصل معنوی علت و معلول یا “عمل عمدی” اعتقاد دارند. از این رو، اعمال افراد (خوب یا بد) در یک زندگی به یک شایستگی مثبت یا منفی منجر می شود و تولد دوباره آتمن را تعیین می کند. به عقیده هندوها، ممکن است یک انسان دوباره به شکل حیوانی متولد شود و اگر آتمن مکرراً درس‌های خود را از زندگی گذشته‌اش بیاموزد، این اتفاق می‌افتد. هدف نهایی برای یک هندو دستیابی به موکشا (رهایی و آزادی نهایی از چرخه سامسارا) است و این تنها در صورتی محقق می شود که فرد از آموزه های وداها (متون مقدس ترسناک) پیروی کند. این در نهایت به آتمن اجازه می دهد تا توسط برهمن جذب شود، واقعیت تغییر ناپذیر در میان و فراتر از جهان، که هندوئیسم معتقد است آتمن از آن سرچشمه گرفته است. هندوهای دیگر معتقدند که مفهوم زندگی پس از مرگ زمانی که موکشا به دست آمده، زندگی در قلمرو یک خدای شخصی است. («زندگی پس از مرگ – ویرایش 4 – مطالعات مذهبی GCSE – BBC Bitesize»، 2020)

باورمندان به ادیان توحیدی به نغمه‌های جاودانگی انبیای خویش گوش فرا می‌دهند و بدان دل می‌سپارند و ایمان دارند. این ادیان وقتی کسی را مؤمن تلقی می‌کنند که به جاودانگی یا رستاخیز باور داشته باشد. دیگر ادیان هم هر یک به نوعی به زندگی پس از مرگ قائلند. آنچه در پی می‌آید، تلاشی است که متفکران عرصه کلام و فلسفه در ارزیابی زندگی پس از مرگ و کیفیت آن بر فرض وجود، ارائه کرده‌اند. درست است که مؤمنان، به دلیل وحی، که بالاترین ادله است، به زندگی پس از مرگ باور دارند، اما متفکران مؤمن کوشیده‌اند تا در باب چگونگی و کیفیت آن به تامل پردازند.

نظریه های متضاد: اپیکوریسم

باور فلسفی اپیکوری تأیید می کند که مرگ به معنای واقعی کلمه برای ما چیزی نیست. به عقیده اپیکوریان، مرگ نابودی مطلق وجود ماست و از این موضوع حمایت می کنند که مردم باید نگه دارند. با این حال، جدای از گزاره استانداردسازی آنها، آنها از اینکه انسان ها درک می کنند که مرگ نابودی نهایی آنهاست، حمایت می کنند. و بر این اساس باورهای فرهنگی زندگی پس از مرگ را ایجاد، می پذیرند و اجرا می کنند. ریشه‌های این ترس از نظر اپیکوریان مبتنی بر تلاش مردم برای تصور اینکه مرده بودن چه احساسی دارد است. که چیزی جز یک اشتباه احمقانه نیست. آنها از این حمایت می کنند که بعد از گذشتن چیزی برای احساس کردن وجود ندارد، زیرا کسی باقی نمانده است که چیزی را احساس کند. و بنابراین چیزی برای ترس وجود ندارد.

در تلاشی برای تقویت این ایده، لوکرتیوس اپیکوری، در De Rerum Natura، استدلال تقارنی را پیشنهاد کرد و مدعی شد که اگر می‌خواهیم نگران «وجود پس از مرگ» آنها باشیم، آن‌ها باید همان نگرانی‌ها را درباره «وجود حیاتی» خود داشته باشند. با این حال، هیچ کس تلاش نمی کند تصور کند که متولد نشده بودن چه احساسی دارد. به عبارت دیگر، لوکرتیوس استدلال می کند که مردم نباید از نبودنشان بعد از مرگ بیشتر از نبودنشان قبل از تولدشان آشفته باشند. بر این اساس، آنها بر این باورند که وقتی مردم نگرش خود را در مورد نابودی اجتناب ناپذیر خود تغییر دهند، عدم اطمینان و ترس از مرگ آنها ریشه کن می شود.

 

نتیجه‌گیری

زندگی پس از مرگ در اکثر ادیان و فرهنگ‌ها یک باور مرکزی است. حتی با وجود هیچ مدرک علمی برای زندگی پس از مرگ، همچنان در بین افراد مذهبی و همچنین برخی از افراد غیر مذهبی قوی است. چگونگی زندگی پس از مرگ برای هر گروه معنوی متنوع است و گهگاه بین پیروان همان دین تفاوتی در عقاید وجود دارد. حتی گروه‌های اگنوستیکی که به یک گروه مذهبی یا جزمی تعلق ندارند نیز زندگی پس از مرگ را قابل قبول می‌دانند، در حالی که دیگران معتقدند که هیچ گونه وجودی پس از مرگ وجود ندارد. اما ما به سادگی وجود خود را متوقف می کنیم.

هر فرهنگ و جامعه ای درک خاص خود را برای مفهوم مرگ و نحوه درک مرگ دارد. علیرغم تعداد زیادی از فرهنگ ها و باورها در سراسر جهان، تصور رایج در میان اکثریت مردم این است که مرگ پایان کار نیست. مطمئناً پس از مرگ باید بیشتر باشد.

Hide picture