نویسنده: فین جانینگ

فلسفه تا چه اندازه می تواند به زندگی روزمره ما کمک کند. چگونه؟

ملاحظات اصلی در هر فلسفه‌ای که به زندگی ما کمک می‌کند باید انسجام رویکرد ما به زندگی باشد. فلسفه روشی برای ارتباط با زندگی است که از جمله نیاز به آگاهی دارد.

فلسفه برای زندگی روزمره چیست؟ این یک فلسفه عملی است که می تواند به ما کمک کند تا تصاویر فکری خود را تغییر دهیم. حرکتی است از اندیشیدن به زندگی تا اجازه دادن به تفکر توسط زندگی.

یک فلسفه عملی، می‌تواند به ما کمک کند تا با آنچه اتفاق می‌افتد ارتباط بهتری داشته باشیم و رابطه خود را با زندگی تقویت کنیم. این یک رابطه عاشقانه مداوم با زندگی است.

هدف فلسفه زندگی روزمره، چشیدن طعم زندگی با تمام غنای آن است، حتی زمانی که با شکست مواجه می شویم.

فلسفه برای زندگی روزمره، در میان چیزهای دیگر، بررسی ذوقی است که می تواند از تجربیات دیگر متمایز شود. به هیچ شی یا موضوع خاصی اشاره نمی کند، بلکه در عوض سعی می کند رویدادی را که در آن همه چیز اتفاق می افتد در آغوش بگیرد. بنابراین، چشیدن به معنای تحمیل قضاوت بر تجربه زیسته ما نیست. هر طعم یک طعم جدید است.

به عبارت دیگر، یک فلسفه برای زندگی روزمره، بررسی واقعیت خام زندگی است که تمام اجزای زندگی را در بر می گیرد. چنین فلسفه ای ضروری است، ما تمایل داریم به هنجارها یا آرمان های خاصی بچسبیم. در بدترین حالت، زندگی ما به تقلید، تصویر یا بازنمایی آرمان های معتبرتر تبدیل می شود. یک تصویر یک کپی است، یعنی شبیه سازی از واقعیت واقعی. ما ارتباط خود را با زندگی از دست داده‌ایم، زیرا از ایده‌ها یا تصاویری که زندگی باید چگونه باشد پیروی می‌کنیم.

 

فلسفه برای زندگی روزمره سعی می کند بر شبیه سازی ها و باورهای اغوا کننده غلبه کند که حقیقت مسلم، تغییر ناپذیر و جهانی است. در عوض، یک فلسفه عملی،هر مرحله را به عنوان یک اقدام شجاعانه در نظر می گیرد زیرا زمینی را اختراع می کند که روی آن قدم می گذارد.

یک فلسفه برای زندگی روزمره معتقد نیست که واقعیت یک ساخت اجتماعی است. بلکه زندگی در حال تغییر است. ناپایدار است و در نوسان است. بنابراین، هیچ چیز ثابت نمی ماند، حتی نقشه های اخلاقی ما. از طریق آگاهی ماست که می‌توانیم چیزی را که در میان تبدیل شدن به چیز دیگری است، تجربه کنیم. زبان ما برای درک آنچه اتفاق می‌افتد کافی نیست، اگرچه می‌توانیم سعی کنیم آن را شاعرانه‌تر کنیم. بنابراین، ما باید حواس خود را پرورش دهیم و همچنین به شهود خود اعتماد کنیم. گاهی اوقات اتفاقی می افتد که ممکن است نتوانیم آن را با کلمات بیان کنیم.

به نظر می‌رسد که ما نه تنها طعم زندگی را از دست داده‌ایم، بلکه ذائقه زندگی را نیز از دست داده‌ایم، ما از ظرفیت خود برای عمل – برای کمک به پرورش زندگی غافل شده ایم. ما فراموش کرده‌ایم که توجه و آگاهی از ویژگی‌های عادی انسان هستند.

فلسفه عشق به خرد است، حکمتی که داده نمی شود، بلکه با مداخله در زندگی به دست می آید. دانستن در فلسفه به معنای داشتن دانش معین در مورد چیزی نیست، بلکه دانستن این است که خود انسان فناپذیر است. با این حال، ما از خود مراقبت می کنیم تا با غلبه بر مشکلات زندگی به زندگی ادامه دهیم و عاقل تر شویم. بین شناخت خود و مراقبت از خود تعادل وجود دارد. هر چه بهتر از خود مراقبت کنید، بیشتر خواهید دانست و هر چه بیشتر بدانید، بهتر می توانید از خود مراقبت کنید.

به بیان ساده تر: فرد از تجربیات خود می آموزد و به تدریج شیوه ارتباط خود با زندگی را بهبود می بخشد.

فلسفه لذت زنده بودن است زیرا زندگی خود سرشار از حکمت است. خرد در زندگی یکپارچه است و زندگی در اطراف ما، در ما و از طریق ما در نوسان است. به همین دلیل ارتباط ما با زندگی حیاتی است.

افراد یا ایده هایی در زندگی ما در گردش هستند.

بر اساس تجربیات ما از زندگی است که می‌توانیم به شیوه‌ای پربارتر عمل کنیم،

بنابراین آنچه اهمیت دارد این است که یک رویکرد برای ما چه امکاناتی فراهم می‌کند، آگاهی فرد چه چیزی را ممکن می‌سازد، و چه روابطی را به فعلیت می‌رساند. در اینجا شخص سعی می‌کند به جهان با تمام پیچیدگی‌اش نزدیک شود، که راه‌های بیشتری برای عمل سازنده به‌دست می‌دهد.

ترجمه از سایت فکرورزی

Fekrvarzi.ir

Hide picture