استيفن رابينز نيز سازمان(organization) را پديده‌اي اجتماعي مي‌داند كه بطور آگاهانه هماهنگ شده و داراي حدود و ثغور نسبتاً مشخصي بوده و براي تحقق هدف يا اهدافي، براساس يك سلسله مباني دائمي فعاليت مي‌كند. او هماهنگي را دلالت بر مديريت و « پديده اجتماعي» را دال بر اين مي‌داند كه سازمان از افراد يا گروه‌هايي تشكيل شده كه با هم در تعام‌اند. سازمان‌ها براي انجام اموري بوجود آمده‌اند كه دستيابي به آنها توسط يك فرد به تنهايي امكان‌پذير نيست و انجام آن از طريق سازمان اثربخش‌تر است.
سازمان‌هاي دست ساخته انسان بسيارند، تا آنجا كه عصر امروز را عصر سازمان‌ها و جهان سازماني نيز نام نهاده‌اند و گفته‌اند در عصر سازمان‌ها انسان از تولد تا پايان زندگي در درون سازمان‌هاي متنوع و كوچك و بزرگ زندگي مي‌نمايد. از بيمارستان در زمان تولد تا مدرسه و دانشگاه، تا سازمانهاي نظامي و سازمانهاي دولتي و خصوصي همگي وظايف مهمي در جهت تحقق اهداف اجتماععي بعهده دارند. سازمان‌هاي معاصر،قدرتي عظيم و اجتماعي پديد آورده‌اند كه با گذشته قابل مقايسه نيست. بدين ترتيب شناخت سازمان‌ها و وظايف آنها توجه بخش مهمي از انديشمندان علوم انساني را به خود جلب كرده است.
امروزه بخش بزرگي از انسانها در شهرها زندگي مي‌كنند و شهرها بعنوان يك واقعيت بيروني و تأثيرگذار، خود را به ساير واقعيت‌هاي اجتماعي تحميل مي‌‌نمايد. واژه civitasدر لاتين معادل واژه polisيوناني است كه به معناي نوعي سازمان يافتگي اقتصادي – سياسي در يك فضاي خاص است. واژه polisيوناني خود داراي يك ريشه قديمي هند و اروپايي است كه آن را در واژه akropolisمي‌بينيم و معني شهر به خود گرفته است. شهر نوعي خاص از سازمان يافتگي زندگي اجتماعي در انطباق با فضا تلقي مي‌شود و عناصر سازمان همچون تقسيم كار اجتماعي و روابط انساني و اهداف در آن قابل مشاهده است.
سازمان‌ها بعنوان دست ساخته‌هاي انساني و به مثابه واقعيتي انساني و اجتماعي مورد توجه انسان‌شناسان و جامعه شناسان قرار گرفته‌اند و سازمان‌ها بعنوان گروههاي ثانوي اجتماعي كه مجموعه‌اي از عملكردها و روابط و عادات مشترك را دارا هستند مورد مطالعه انديشمندان قرار گرفته‌اند. بر خلاف تصور بعضي افراد كه سازمان‌ها را در قالب تحولات فن‌آوري صنعتي و پيشرفت‌هاي بعد از از انقلاب صنعتي مي‌بينند، سازمان‌ها در ابعاد گوناگون زندگي بشر از گذشته تاكنون حضور داشته و انسانها به كمك سازمان‌دهي و سازمان‌يافتگي‌هاي متنوع در حوزه اجتماع توانسته‌اند فعاليت‌ها و اهداف خود را عملي سازند. نظام اقتصادي، نظامي سياسي، نظام ايدئولوژيك و … از دوران باستان تا امروز در همه جوامع انساني از طريق سازمان‌دهي گسترده وجود داشته است. براي نمونه جامعه‌شناسي نظام‌هاي فرهنگي نشان مي‌دهد كه دورانديشي و آينده‌نگري انسانها موجب افزايش درجه معنويت و باورها در آنها شده و بصورت فرآيند‌ها و نهادهاي پيچيده‌اي از پايگاههاي معنوي، فضاهاي ديني، مناسك، آداب و رسوم، قواعد و الگوهاي رفتاري و شناختي بخش بزرگي از نيازهاي هويتي مردم را پاسخگويي نموده است. همچنين نظام اقتصادي از طريق تقسيم كار اجتماعي و نظام‌هاي بهره‌برداري از زمين و آب، اشكال مالكيت، چرخه‌هاي كالايي، تجاري و مالي، ماليات، پول، بازار و … عمل نموده و نظامي سياسي فرآيند‌هاي نظامي، اداري، قانوني، حقوقي و نهادهاي مربوطه را بوجود آورده است.
كاركرد سازمان‌ها بادوام ساختن زندگي نوعي انساني بوده است و انواع سازمان‌هاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي موجب حفظ و دوام جوامع شده است. هر اجتماع بشري داراي نوعي سازمان اجتماعي بوده كه به اهداف آرماني به لحاظ محتوايي؛ و به ابزار و فن‌آوري به لحاظ صورت وابسته است. همه جوامع فقط انبوه گردآمده‌اي از افراد نيستند بلكه سازمان و نظامي(سيستمي) به منزله يك كل هستند و از اجزاء(افراد) و قطعات( پايگاه‌ها و طبقات) تشكيل شده‌اند كه هر يك از اجزاء با تمامي اجزاء ديگر ارتباط دارد و رابطه اجزاء زاينده رابطه جزء با كل است. هر جامعه بعنوان يك سيستم به زيرسيستم‌هاي ديگر تقسيم مي‌شود كه آنها نيز نوعي سازمان محسوب مي‌شوند و اين زيرسيستم‌ها و سيستم اصلي با يكديگر در تعامل‌اند. سازمان معيشتي، سازمان فرهنگي، سازمان دفاعي، سازمان آموزشي و انواع سازمان‌هاي ديگر سيستم‌هاي زير مجموعه جامعه محسوب مي‌شوندو
تحول جديدي در دهه‌هاي اخير روي داده و سازمان‌ها را كه در قرن نوزدهم و بيستم به سمت سازمان‌هاي مستقل و منفك از اجتماع تعريف مي‌كرد، به سوي توجه به مسائل عمومي مردم و جوامع تحت فشار قرار داده. تا چند دهه قبل سازمان تجاري بعنوان يك موسسه اقتصادي با مسئوليت‌هاي اقتصادي مستقل تلقي مي‌شد و وظيفه آن شامل ارائه خدمات به مشتريان و پرداخت سهامداران بود. اما امروزه فعاليت‌هاي سازمان با ملاحظه منافع عمومي مردم گره خورده است و قواعد جديد اجتماعي براي سازمان‌ها ترسيم شده است. جامعه يك سيستم كل است و سازمان‌ها ، موسسات مستقل از اجتماع نيستند و بايستي هماهنگ با سيستم كل عمل نمايند. موضوعات فرهنگي، اجتماعي و سياسي در محيط خارج از سازمان مورد توجه قرار گرفته است و سازمان، سيستمي باز است كه بيشترين ارتباط را با جامعه دارد و مرز ميان سازمان و محيط بيروني تضعيف و نقش فرهنگي، اجتماعي و سياسي آن‌ها مهم شده است. تصميمان در سازمان‌ها نيازمند در نظر گرفتن منافع عمومي و ملاحظه محيط بيروني سازمان است. گسترش رسانه‌هاي جمعي نقش مؤثري در رشد و شكل‌گيري نگرش‌هاي جديد داشته است و عملكرد سازمان‌ها بصورت شفاف در معرض ديد عموم قرار دارد و چشم‌پوشي از روندهاي ارزشي، اجتماعي و سياسي براي سازمان‌ها پر هزينه خواهد بود.
دو مفهوم اساسي در مورد سازمانه وجود دارد:
– انسجام دروني internal integration
– تطابق بيروني External adapation
انسجام دروني به موضوع تعامل دروني، پايگاهها، نقش‌ها، افراد و روابط بين آنها مي‌پردازد و تطابق بيروني به موضوع تعامل بيروني سازمان با محيط پيرامون و با ديگران مي‌پردازد. پس هر سازمان با دو مفهوم اساسي روبرو است، چگونگي كنار هم ماندن و چگونگي كنار آمدن با ديگران. اين دو مفهوم پايه‌هاي تداوم و حيات هر سازمان را تحكيم مي‌بخشد.

نوشته محسن فردرو از کتاب اقتصاد فرهنگ در ایران انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات 1395

Hide picture