داستان های سورئالیستی مریم علاالدینی-3
در مسير بازگشت
انتخاب دو بسته ماکارونی فرمي از ماکارونی ساده ، توی قفسه های خالی مغازه ای تاریک و ورشکسته و رو به تعطیل ؛کلی وقتمو گرفت .درب مغازه به اتاق رییس باز می شد که با معاون و مسئول سرویس مدرسه جلسه کارآفرینی داشتند.زنگ خورد و مدرسه تعطیل شد ،کیف دخترم روی کولم بود و با دوستم مسیر کوتاهی را پیاده طی کردم وقتی برگشتم دیدم چندين کیلومتر از مدرسه دور شدم و گوشی تلفن همراهم شارژ نداره تا با موبایلی که دخترم نداره تماس بگیرم و بگم در مدرسه منتظر من بمونه .سعی کردم با آرامش و قدم زنان با بار سنگین کیف مدرسه و کیسه خرید ماکارونی با پاي پياده به سمت مدرسه حرکت کنم. مزاحمت چشم های هوس آلود مردي در سمت چپ خيابان و ديدن مردی برهنه دارای زایده عجیبی وسط سینه و ایستاده کنار درب ورود ایستگاه مترو در سمت راست خيابان باعث شد سرعت قدم هام رو بيشتر كنم و در خیابان شلوغ از تظاهرات رسيديم به سر چهار راه .پشت چراغ قرمز وسط چهار راه استاد طراحي داشت به گروهی بی بضاعت تکنیک پرسپکتیو آموزش می داد. لبه جدول خيابان در كنار بقيه هنرجوها نشستم تا كمي خستگي در كنم.بین جمعِ هنرآموز، يك توريست به زبان فارسي صحبت میکرد اما من اصرار داشتم به زبان خارجی جواب بدهم .با سبز شدن چراغ راهنمایی ؛کلاس هنر سر چهار راه تمام شد و صدای دخترم را شنیدم که نا امید از رسیدن من خودش رو به من رساند…