خاطرات مدرسه شوکتیه -حسین افضلیان
خاطرات پدرم از مدرسه شوکتیه
✍ ️حسین افضلیان
بیرجنـد – تیر ماه ۱۴٠۱
- ✦❁✦
به دعوت خانمِ پاک مستندساز خوبِ صدا و سیما، پدر در محل مدرسه شوکتیه به نقل خاطراتش از این مدرسه پرداخت.
پدر زمانی در آن مدرسه درس خوانده بود که دیگر سایه ی امیر شوکت الملک بر سرِ مدرسه نبود.
امیر در سال ۱۲۸۶ نهال مدرسه ای را در زمین مستعدِ بیرجند کاشت که بعدها به بار نشست. هر چند که ۳٠ سال بعد، وزارت فرهنگ، این مدرسه را دولتی اعلام کرد، اما برای مردم بیرجند، همیشه “شوکتیه ی امیر” باقی ماند. چرا که سایه ی امتداد یافته ی آن، بعدها در قامتِ دانشگاه بیرجند قد کشید. مگر می شود رنساسی را که صاحبان اندیشه های مترقی رقم می زنند، متوقف کرد؟
پدر مردی ست دقیق با حافظه ای قوی. از شوکتیه ی زمان خودش خاطرها دارد و نیز از مراسم تشییع پیکر امیر که با شکوه و جلال از اکبریه به بیرجند و سپس به مشهد منتقل شد.
از کوچه باغِ مجاورِ مدرسه گرفته تا خانه ها، دکان ها و بناهای اطراف همه را باز گفت. در داخل مدرسه: محل دفتر، جای هر کلاس و نام معلمش، محل برگزاری مراسم صبحگاه، خانه ی سرایدار، آبدارخانه، میدان ورزش، اتاقی که برای دانش آموزان نیازمند، پر از کیف، کفش، لباس و نوشت افزار بود و درش همیشه به روی آن بچه ها باز تا به قدر نیاز بردارند.
از مدیران و معلمان مدرسه آقایان: محمّدعلی لطفی، سلیمان ناصح، حسن بهداد، عبدالحسین فرزین، گنجی، رجایی، حدیدی پور، وحدتی، حامدی، شهرستانی، منوچهر سپهری، معماری، غلامحسین ناصح، عباسیان و خانمها: طبی، ایزدی و … خاطره ها گفت و از خدمتگزاران آن آقایان یاربی، خزاعی و خانم ثنایی سرایدار دبستان.
از همکلاسی هایش، علی اکبر امینی، سید عبدالله علوی، مهدی میرسمیع، تقی خردپیشه، ابراهیم جعفری، جمشید درویش، سید عبدالرضا (کمال آقا) تهامی، ایرج سپهری، حبیب الله درانی پور، ابراهیم عاقلی، ولی سلیمانی، غلامحسین رونقی، رضا سپهری، پرویز دقیق، رضا و مجید قدیری، باقر حسین آبادی، ولی فرامرزی، رجبعلی خزاعلی، حسن زرین پناه، غلامحسین بهترین، رجبعلی بیدختی، محمد دره باغانی و … یاد کرد.
از بدیع الزّمان سرّی شاعر نابینا و محمّد نوخواه که راهنمایش بود، خاطره ای گفت و نیز از رعایت برابری میان دانش آموزان فقیر و غنی، برگزاری مراسم ملّی و مذهبی در مدرسه، جدی گرفتنِ آموزه های تربیتی، اجتماعی و اخلاقی، حضور دانش آموزان در برپایی نماز و عزاداری ماه محرّم و …
پایان سخنش به خانمِ پاک این بود : «اینجا، مکان شریفی است. اگر دعا کنید، مستجاب می شود. چرا که در اینجا، دین و دانش بهم پیوسته بود.»