چرا ما به غم و اندوه نیاز داریم – و چگونه یافتن شادی در آن می تواند ما را کامل کند.

اکثر ما در یک مقطع زمانی احساس غم و اشتیاق را تجربه کرده‌ایم که ناشی از خاطره‌ای شیرین از دیرباز، خداحافظی، گذر زمان یا قلبی شکسته است. همین احساس الهام بخش برخی از محبوب ترین هنرمندان ما شده است.

از شکسپیر گرفته تا جونی میچل تا پیکاسو، آثار هنری و موسیقی بزرگ این توانایی را دارند که ناامیدی درون را به تصویر بکشند و در آن تأمل کنند و شیرینی‌ای را لمس کنند که همراه با غم و اندوه است. پس چرا ما مشتاق این غم و اندوه شیرین هستیم و چرا آنها به گونه ای خارق العاده قلب ما را لمس می کنند؟

سوزان کین، نویسنده و سخنران، در کتاب جدیدش «تلخ و شیرین: چگونه اندوه و حسرت ما را کامل می‌کند» به بررسی ماهیت غم و اندوه می‌پردازد – اینکه چگونه از نظر تکاملی برای کنار آمدن با فراز و نشیب‌های زندگی و چگونه از نظر تاریخی، این احساسات را در آغوش می‌گیریم. به عنوان راهی برای خلاقیت و شادی در نظر گرفته شده است.

کین توضیح می‌دهد که از نظر فیزیولوژیکی، سیستم‌های عصبی ما به گونه‌ای تکامل یافته‌اند که به ما توانایی احساس غم و اندوه و شفقت را می‌دهند و این که آنها «از لحاظ تکاملی بخشی باستانی از ما هستند … از نظر فیزیکی در ما رمزگذاری شده‌اند». این، به معنای واقعی کلمه، چیزی است که ما را انسان می کند.

کین بحث می‌کند که چرا بهتر است احساسات تاریک را بیشتر در آغوش بگیریم، تلخی شیرینی که با غم و اندوه همراه است چگونه می‌تواند مفید باشد، و در مورد غم و اندوه چقدر زیاد است.

کین می‌گوید: «توانایی وجود در مکانی که نور و تاریکی به هم می‌رسند، در واقع دستور العملی برای ناراحتی نیست، بلکه دستورالعملی برای نوع عمیق‌تری از شادی است».

او همچنین می‌گوید که وسواس فرهنگی مدرن که دائماً شاد و مثبت باشد، ممکن است خلاقیت را مختل کند.

کتاب «تلخ شیرین به ما اجازه می‌دهد تا با تبدیل آن‌ها به احساسات قابل قبول، الهام‌بخش و حتی امیدوارکننده که به بهبود و رشد ما کمک می‌کنند، غم و اشتیاق را کشف و تجربه کنیم.»

سوزان کین در Bitter-sweet توضیح می‌دهد که چرا مهم است که همه احساساتمان را در آغوش بگیریم، به خصوص آنهایی که تلخ هستند. او با همان ذوق، دانایی، شفقت و تفکری که کتابش، آرام: قدرت درونگراها در دنیایی که نمی تواند از حرف زدن، دست بکشد، به دنبال مثبت اندیشی همیشگی این کشور می شود.

کین عاطفه تلخ و شیرین را اینگونه توصیف می کند: «دلتنگی، تلخی، و اندوه. آگاهی حاد از گذر زمان؛ و یک شادی عجیب و غریب از زیبایی جهان» همراه با درک این موضوع که روشنایی و تاریکی، تولد و مرگ – تلخ و شیرین – برای همیشه جفت هستند. او حتی یک مسابقه کوتاه ارائه می دهد تا به خوانندگان کمک کند تا تشخیص دهند که آیا آنها با خلق و خوی به سمت آرامش یا تلخی یا سفر بین دو ایالت تمایل دارند.

کین که از ارادتمندان مادام العمر لئونارد کوهن، خواننده، ترانه سرا، شاعر و رمان نویس کانادایی است، از نمونه هایی از زندگی و آثار خاطره انگیز خود استفاده می کند تا نشان دهد که چگونه اندوه و اشتیاق بارها و بارها با هم ترکیب می شوند تا چیزی کاملاً زیبا و جادویی تولید کنند. کار او که زاده درد خود کوهن است، می‌تواند همه ما را عمیقاً تحت تأثیر قرار دهد و رنج‌هایمان را به ما یادآوری کند و در عین حال ما را از آن بیرون بکشد،

قسمت اول کتاب درباره غم و حسرت است. کین تمام غم و اندوه خوبی را که می تواند برای ما انجام دهد، توصیف می کند، از جمله برانگیختن شفقت، که در انسان ها به ما کمک می کند تا با یکدیگر پیوند برقرار کنیم. تجربه غم خودمان به ما امکان می دهد وقتی دیگران احساس غمگینی می کنند همدلی کنیم و ارتباط ما با آنها را افزایش دهیم.

نویسنده توضیح می دهد که چگونه احساسات “منفی”، آنهایی که به جای لذت باعث درد می شوند، از دریچه روانشناسی مدرن مشاهده شده اند. در حالی که زیگموند فروید اضطراب و روان رنجوری را تجزیه و تحلیل می کرد، روانشناسان آبراهام مزلو و مارتین سلیگمن قصد داشتند با آموزش تمرکز بر احساسات مثبت مانند قدردانی، روحیه ما را تقویت کنند.

کین و دیگران در این میدان عمداً آونگ را به سمت عقب چرخانده اند تا غم و اشتیاق را در آغوش بگیرند و به این احساسات جایگاه واقعی خود را در عرصه عاطفی داده اند. او توضیح می‌دهد که اشتیاق و غم را نباید با افسردگی یا بی‌حالی ترکیب کرد و اظهار داشت: «اگر می‌توانستیم اندوه را کمی بیشتر بدانیم، شاید می‌توانستیم آن را به‌جای لبخندهای تحمیلی و خشم درستکارانه، به‌عنوان پل ارتباطی با هر یک ببینیم. دیگر.”

او خلاقیت حاصل از اشتیاق – در هنر، ادبیات، شعر و موسیقی – را به عنوان حرکت از تاریکی به روشنایی و به عنوان یک میل برانگیخته در تلاش برای اتحاد یا تعالی بررسی می کند. و در هر دو جنبه نظری و عملی، او به ما می آموزد که چگونه به بهترین شکل با حسرت ناشی از عشق از دست رفته کنار بیاییم.

بخش دوم کتاب به بررسی این می‌پردازد که چگونه فرهنگ ما از احساساتی مانند غم و اندوه و اشتیاق می‌ترسد و مثبت‌اندیشی را در آغوش می‌گیرد در حالی که جوامع دیگر قلب و ذهن خود را به روی طیف گسترده‌تری از احساسات باز می‌کنند. او تحقیر آمریکایی‌ها برای احساسات «منفی» را ناشی از باورهای فرهنگی سفت و سخت در مورد فردگرایی خشن می‌داند که در آن «ما تشویق می‌شویم خود را، در اعماق، به‌عنوان برنده یا بازنده ببینیم – و با رفتارهای خود نشان دهیم که ما به گروه قبلی تعلق داریم.»

او توضیح می‌دهد که چگونه این کشور وحشت‌های تاریخ خود را دفن کرده و تراژدی‌ها و شکست‌های خود را به تحریف درآورده است تا احساس ناراحتی و شرم نکند: هدف استثنایی‌گرایی آمریکایی ما این است که خود و دیگران را نسبت به همه چیز کور کنیم مگر موفقیت‌ها و خوبی‌هایی که داریم. و با دستیابی به کمال از شکست پیشی بگیرد. متأسفانه، این ما را به فرهنگی بدل کرده است که چنان عاری از شفقت است که باید از ضررهای خود و بازندگان فاصله بگیریم و با این کار انسانیت خود را رها کرده ایم. به طرز متناقضی، این طرز فکر زره پوش ما را با افسردگی، اضطراب، خشم، اعتیاد و خودکشی بیشتر و نه کمتر مواجه کرده است، زیرا احساسات شبح مانند همان طور که باید می دانستیم به ما تسخیر می شوند.

کین توضیح می‌دهد که چگونه «ظلم مثبت‌گرایی» در محل کار، احساسات واقعی – به‌ویژه آسیب‌پذیری و غم‌انگیزی که با ضعف برابری می‌شوند – را از بین می‌برد و از پذیرش شکست خودداری می‌کند. او سپس نمونه‌هایی از رهبران محل کار و جامعه ارائه می‌کند که با استفاده از ابراز خود، شفقت، و به اشتراک گذاشتن درد عاطفی این روند را معکوس می‌کنند تا به افراد کمک کنند تا کامل‌تر و از نظر روانی سالم‌تر شوند تا نقش‌های خود را با موفقیت انجام دهند.

بخش سوم ما را عمیق‌تر به سمت تلخی‌ها می‌برد: تشخیص اینکه آنچه قبلا بوده دیگر نخواهد شد و پذیرفتن اینکه زندگی ناپایدار است در حالی که تلاش می‌کنیم تا آن را به بهترین شکل زندگی کنیم.

ما تنها زمانی از غم و اندوه فراتر می رویم که متوجه شویم با همه انسان های دیگری که نمی توانند از اندوه فراتر بروند، در ارتباط هستیم. او پیشنهاد می‌کند که «زندگی در یک وضعیت تلخ و شیرین، با آگاهی شدید از شکنندگی زندگی و درد جدایی، یک قدرت نادیده گرفته شده و مسیری غیرمنتظره به سوی خرد، شادی و به‌ویژه ارتباط است». ما این کار را با اجازه دادن به خودمان برای وارد شدن به یک حالت تلخ انجام می‌دهیم، با اجازه دادن به دیدگاه‌مان محدود و عمیق‌تر به آنچه واقعاً مهم است، که معمولاً با افزایش سن اتفاق می‌افتد.

«چگونه می‌توانیم غم‌ها و آرزوهایی را که از نسل‌های قبل از ما به ارث برده‌ایم، دگرگون کنیم». این وراثت بسیار واقعی است و طبق تحقیقات، از نظر روانشناختی و فیزیولوژیکی از والدین به فرزند منتقل می شود و با یک اثر ژنتیکی به نام «ترومای والدینی قبل از بارداری» مثال می زند. به دلیل این وراثت، استرس پس از سانحه در طول نسل‌ها جابجا می‌شود، اما کین توضیح می‌دهد، شفای بین نسلی نیز که از طریق درک وراثت آسیب‌زا، کمک به دیگران مجروح، و معنا بخشیدن به رنج حاصل می‌شود، نیز انجام می‌شود.

او با تشویق خوانندگان به شناسایی آرزوها و رویاهای خود و توجه به آنها، می پرسد: «چیزی که بیشتر آرزوی آن را دارید، نقش منحصر به فرد شما، مأموریت منحصر به فرد، فراخوانی بی کلام شما چیست؟

به گفته کین، احساسات «تلخ و شیرین» شامل «تمایل به حالت‌های اشتیاق، تلخی و اندوه است. آگاهی حاد از گذشت زمان؛ و یک شادی عجیب و غریب از زیبایی جهان.” آنها متضمن این هستند که روشنایی و تاریکی، زندگی و مرگ، برای همیشه جفت هستند و زندگی با آن جبهه و مرکز دوگانگی می تواند غنای روانی را برای ما به ارمغان بیاورد.

کین به فیلم Inside Out و تجلیل آن از قدرت غم و اندوه اشاره می کند، و به تحقیقات داچر کلتنر در مورد «غریزه شفقت» اشاره می کند – روشی که ما سخت می خواهیم به دیگرانی که درد دارند اهمیت دهیم. در حالی که شاد بودن مطمئناً فواید اجتماعی دارد، بدخلقی بودن نیز این کار را انجام می دهد: می تواند ما را نسبت به دیگران همدل تر کند و دیگران را به سمت خودمان بکشاند.

البته، اعتراف به درد و به اشتراک گذاشتن آسیب‌پذیری به دیگران این امکان را می‌دهد که بدانند ما نیز انسان هستیم و به ما کمک می‌کنند در روابط فروتن بمانیم. کین پیشنهاد می کند که احساسات تلخ و شیرین خود را به عنوان اشتیاق برای عشق کامل و بدون قید و شرط بشناسیم، جایی که ما را همانطور که هستیم دیده و قدردانی می کنند. این آرزو هرگز برآورده نمی شود، حتی در شراکت های عاشقانه. اگر به این حقیقت پایبند باشیم و به سادگی اذعان کنیم که اشتیاق همیشه وجود خواهد داشت، ممکن است شرکای عاشقانه خود را کمتر سرزنش کنیم و از رعایت استانداردهای غیرواقعی خودداری کنیم.

او می‌گوید که در آغوش گرفتن جنبه تلخ و شیرین ما نیز می‌تواند ما را به سمت دنبال کردن اهداف دشوار ترغیب کند. احساسات تلخ و شیرین انگیزه ای برای تغییر ایجاد می کنند و به ما کمک می کنند تا هدف خود را پیدا کنیم، زیرا آنها ما را به سمت حقایق درونی در مورد زندگی خود و آنچه برای ما مهم هستند راهنمایی می کنند. کین می‌گوید، اگر به حس اشتیاق و غم خود متمایل شویم، بهتر می‌توانیم مشکلات زندگی فعلی‌مان را ارزیابی کنیم و به عمیق‌ترین احساسات خود دسترسی پیدا کنیم.

به همین دلیل است که افرادی که حوادث تلخ را پشت سر می گذارند، گاهی اوقات می توانند از درد خود رشد کنند و از آن برای تبلیغ خوب استفاده کنند، مانند مادری که فرزند خود را به دلیل یک راننده مست از دست داد و سازمان غیرانتفاعی Mothers Against Drunk Driving را تشکیل داد. همچنین به همین دلیل است که یک تمرین نوشتاری رسا، که در آن افراد احساسات دشوار خود را بررسی می‌کنند تا معنایی را از آن‌ها استخراج کنند، می‌تواند برای عبور از سختی بسیار مفید باشد. کوتاه نیامدن از غم و اندوه می تواند به رشد ما کمک کند.

کین می نویسد: «به اشتراک گذاشتن مشکلات نه تنها برای سلامت روان، بلکه برای تجارت نیز بسیار خوب است.

همه اینها به این معنی نیست که ما باید بخواهیم رنج بکشیم یا در محدودیت های زندگی فانی خود غرق شویم، گویی که این میانبری برای نبوغ خلاق یا تعالی است. این فقط ممکن است منجر به افسردگی شود. در عوض، ما باید اجازه دهیم غم و اندوه و درد با لحظات شادی یا ارتباط وجود داشته باشند و آن را از خود دور نکنیم.

Hide picture