تاریخچه کوتاهى در مورد سرمایه دارى – قسمت دوم
طلوع سرمایه دارى: 1500 الى 1820
سرمایه دارى به آهستگى متولد مى شود
سرمایه دارى در سده ى شانزدهم متولد شد. اما تولد آن چنان آهسته روى داده است که با بررسى اعداد نمى توان به راحتى وقوع آن را تشخیص داد. طى بازه ى زمانى سال هاى 1500 الى 1820، نرخ رشد درآمد سرانه در کشورهاى اروپاى غربى همچنان تنها 41.0 درصد بود و تقریباً از هر نظر با رشد درآمد سرانه ىسال هاى 1000 الى 1500 (یعنى همان 21.0) برابر بود.در اواخر سده ى هجدهم تسریع رشد اقتصادى در کشورهاى بریتانیا و هلند به ویژه در بخش هایى مانند منسوجات پنبه اى و آهن به خوبى مشاهده شد. طى بازه ى زمانى میان سال هاى 1500 الى 1820 کشورهاى بریتانیا و هلند به ترتیب توانستند به رشد اقتصادى سرانه اى معادل با 72.0 و 82.0 درصد در سال دست پیدا کنند. اگرچه این اعداد از نظر استانداردهاى مدرن اعداد بسیار پایینى به حساب مى آیند، اما همچنان دوبرابر میانگین کشورهاى اروپاى غربى هستند. تحولات اجتماعى متعددى در پس این پدیده قرار داشتند.
ظهور علوم، فن آورى و نهادهاى جدید
در ابتدا تغییرات فرهنگى موجب گرایش به سمت رویکردهاى عقلانى در درك جهان شد که این تغییرات رشد ریاضیات و علوم مدرن را ترویج داد. البته، در ابتدا بسیارى از این ایده ها برگرفته از جهان عرب و کشورهاى آسیایى بودند؛ اما در سده هاى شانزدهم و هفدهم به تدریج کشور اروپاى غربى نوآورى جدید خود را به این ایده ها اضافه کردند. پدران بنیان گذار علوم جدید و ریاضیات مانند کوپرنیکوس، گالیله، فرما، نیوتون و لایبنیتس در این عصر زندگى مى کردند. البته، توسعه ى علوم بلافاصه بخش هاى گسترده تر اقتصاد را تحت تأثیر قرار نداد، اما بعدها به ساماندهى دانش کمک کرد و باعث شد نوآورى هاى فن اورانه وابستگى کمترى به افراد داشته و به همین دلیل به راحتى قابل انتقال باشند. این امر نیز به نوبه ى خود به رواج فن آورىهاى جدید کمک و رشد اقتصادى را تقویت کرد.
سده ى هجدهم شاهد پیدایش چند فن آورى جدید بود که منادى ظهور نظام هاى تولیدى مکانیزه، به صورت خاص در صنایعى مانند نساجى و فولادسازى و مواد شیمیایى بودند. به ویژه در کارخانه ى سوزن سازى موردنظر آدام اسمیت نیز با استفاده از خطوط مونتاژ متوالى که استفاده از آنها از اوایل سده ى نوزدهم رواج پیدا کرده بود، تقسیم کار دقیقترى در حال اجرا بود. یکى از عوامل محرکه ى کلیدى ظهور این فن آورىهاى تولیدى جدید، تمایل صاحبان کارخانه به افزایش تولید، فروش بیشتر محصولات خود و در نتیجه کسب سودبیشتر بود که به بیان دیگر می توان آن را گسترش تولید به روش سرمایه دارى نامید. همانطور که اسمیت در نظریه ى تقسیم کار خود استدلال کرده است، افزایش تولید کارخانه ها امکان تقسیم کار دقیقتر را فراهم می کند که این امر نیز به نوبه ى خود به افزایش بهره ورى و در نهایت افزایش تولید منجر مى شود و بدین ترتیب » چرخه ى فضیلتى« را میان رشد تولید و رشد بهره ورى برقرار مى کند.
همچنین نهادهاى اقتصادى جدیدى نیز براى همراهى با واقعیت هاى جدید تولید سرمایه دارى پدیدار شدند. با گسترش معاملات بازارى، بانک ها نیز براى تسهیل این معاملات توسعه یافتند. ظهور پروژه هاى سرمایه گذارى خاصى که به سرمایه هایى حتى فراتر از ثروت کلى ثروتمندترین افراد جامعه نیاز داشت، به ابداع شرکت هاى تعاونى یا شرکت هاى با مسئولیت محدود و در نتیجه رونق بازار سهام منجر شد.
توسعه ى استعمارى آغاز مى شود
کشورهاى اروپاى غربى از اوایل سده ى پانزدهم به سرعت شروع به گسترش مرزهاى خود کردند. این گسترش که با حسن تعبیر »عصر کشفیات« نامیده مى شود، شامل مصادره ى اراضى، زمین ها و نیروى کارى مردم بومى کشورهاى مستعمره بود.
کشورهاى اروپاى غربى طى این روند استعمارى که در اواخر سده ى پانزدهم با استعمار کشورهاى آسیایى از جانب پرتغال و استعمار کشورهاى آمریکایى از سوى اسپانیا آغاز شد، به طرز بى رحمانه اى شروع به گسترش مرزهاى خود کردند. تا اواسط سده ى هجدهم، قاره ى آمریکاى شمالى در میان کشورهاى بریتانیا، فرانسه و اسپانیا تقسیم شده بود. تا دهه هاى 1810 الى 1820 کنترل بیشتر کشورهاى آمریکاى لاتین در دست کشورهاى اسپانیا و پرتغال قرار داشت. کنترل بخش هایى از هند نیز در دست کشورهاى بریتانیا (عمدتا ایالت هاى بنگال و بهار)، فرانسه (سواحل جنوب شرقى) و پرتغال (نواحى ساحلى مختلف به ویژه منطقه ى گوا) بود.
استقرار مردم اروپاى غربى در کشور استرالیا نیز در این دوران آغاز شد (اولین تبعیدگاه هاى مجرمان در سال 1788 در این کشور ایجاد شد). البته، هنوز بیشتر بخش هاى کشورهاى آفریقایى دست نخورده باقى مانده بود و تنها مستعمرات کوچکى در این قاره وجود داشت. مناطق ساحلى این قاره را پرتغالى ها (جزایر کیپ ورد و سائوتومه و پرینسیپه که از پیش خالى از سکنه بودند) و هلندى ها (شهر کیپ تاون در سده ى هفدهم) اشغال کردند.
استعمارگرایى بر اساس اصول نظام سرمایه دارى در حال اجرا بود. مثال بارز این امر نیز حکومت بریتانیا بر کشورهندوستان بود که تا سال 1858 به جاى دولت بریتانیا در واقع در دست یکى از کمپانى هاى این کشور (کمپانى هند شرقى) قرار داشت. این مستعمرات منابع جدیدى را براى کشورهاى اروپایى فراهم کرد. کشورگشایى هاى اولیه با انگیزه ى جست وجوى فلزات گران بها (طلا و نقره) و استفاده از آنها در حکم پول و دست یابى به ادویه جات (به ویژه فلفل سیاه) صورت گرفت. با گذشت زمان در مستعمرات جدید (به ویژه ایالات متحده، برزیل، و جزایر کرائیب) کشت و زرع محصولات کشاورزى جدیدى مانند شکر (نیشکر)، کائوچو، پنبه و تنباکو با استفاده از بردگانى که غالبا از اسیران مردم بومى آفریقا بودند، انجام و سپس این محصولات به اروپا منتقل مى شد.
در این دوران برخى از محصولات کشاورزى عصر جدید که در اروپا و کشورهاى دیگر کشت مى شد، به اقلام غذایى اساسى مردم تبدیل شده بود. واقعا تصور این مسئله دشوار است که زمانى مردم بریتانیا چیپس نمى خوردند، در کشور ایتالیا گوجه فرنگى و پولنته (غذایى که با ذرت یا ذرت شیرین پخته مى شود) وجود نداشت و مردم کشورهاى هند و تایلند و کره ادویه جات تند نمى خوردند.
استعمارگرى زخم هاى بزرگى را برجاى مى گذارد
مباحث مفصلى در این باره وجود دارد که آیا نظام سرمایه دارى بدون استفاده از منابع استعمارى سده هاى شانزدهم تا هجدهم (فلزات گران بهاى طلا و نقره که به جاى پول مصرف شدند، منابع غذایى اضافى مانند سیب زمینى و شکر و مواد اولیه ى صنعتى مانند پنبه) مى توانست به سیر تحولات خود ادامه دهد یا خیر . درحالى که بدون شک استعمارگران از منابع مستعمرات خود مزایایى زیادى کسب کردند، اما احتمالاً این کشورها حتى بدون وجود این منابع استعمارى نیز مى توانستند نظام سرمایه دارى را توسعه دهند. البته، قطعا استعمارگرى جوامع مستعمره را نابود کرد.
در این دوران مردم بومى به کلى نابود شده یا به حاشیه رانده شدند. سرزمین آنها و منابع سطحى و زیرزمینى آنها تصاحب شد. به حاشیه راندن مردم بومى آنچنان شدید بود که ایوو مورالز رئیس جمهور فعلى بولیوى که در سال 2006 به این سمت برگزیده شد، تنها دومین رئیس دولتى است که از زمان ورود اروپاییان به این منطقه در سال 1492 از میان مردم بومى کشورهاى آمریکایى به رأس حکومت رسیده است (اولین رئیس دولت بومى این منطقه بنیتو خوارس رئیس جمهور مکزیک بود که در میان سال هاى 1858 الى 1871 ریاست دولت این کشور را در دست داشت).
میلیون ها نفر از مردم آفریقا ( حدودا 21 میلیون نفر ) اسیر شده و همچون برده به کشورهاى اروپایى و عرب فرستاده شدند. این مسئله نه تنها براى برده ها، یک فاجعه بود (البته، اگر مى توانستند در این سفر بى رحمانه دوام بیاورند)، بلکه جوامع آفریقایى را از نیروى کار تهى و بافت اجتماعى آنها را نابودمى کرد. در این احوال، کشورهاى جدیدى در این منطقه ایجاد شد که مرزهایشان را خودشان تعیین کردند و سیاست هاى داخلى و بین المللى کشورهایى که تا به امروز وجود داشت را تحت تأثیر قرار داد.
اینکه بسیارى از مرزهاى کشورهاى آفریقایى به شکل یک خط راست هستند خود گواه این موضوع است. مرزهاى ملى هیچ گاه به صورت خط راست نیستند، به این دلیل که معمولاً در امتداد رودخانه ها، دامنه ى کوه ها و سایر شرایط جغرافیایى تشکیل مى شوند.
استعمارگرى غالباً به معناى تخریب عمدى فعالیت هاى مولد موجود در مناطق پیشرفته تر اقتصادى مستعمرات بود. کشور بریتانیا در سال 1700 واردات منسوجات پنبه اى از کشور هند (»چلوار«) را ممنوع کرد که در فصل دوم به این پدیده اشاره شد. به عبارت دیگر این کشور براى رونق صنعت منسوجات پنبه اى خود ضربه ى سهمگینى به صنعت نساجى هند وارد کرد. صنعت نساجى هند در اواسط سده ى نوزدهم با هجوم صادرات صنعت نساجى بریتانیا که در آن زمان مکانیزه شده بود، تقریبا به طور کامل از بین رفت. هند به مثابه یک کشور مستعمره نمى توانست براى محافظت از تولیدکنندگان داخلى خود از تعرفه هاى گمرکى و سایر اقدامات سیاسى علیه واردات بریتانیایى استفاده کند. مشهور است که در سال 1835 لرد بنتینک[12] فرماندار کل کمپانى هند شرقى گزارش داد که »استخوان هاى پنبه ریسان دشت هاى هند را سفید کرده است«.