الگوی ذهنی مثبت گرایی کاذب

عواطف و احساسات بخش مهمی از زندگی ما انسان ها هستند. یکی از الگوهای ذهنی در جوامع ،روش های واکنش به احساسات است که امروزه بصورت مثبت گرایی کاذب خود را نشان داده است .مثبت گرایی کاذب از شما می خواهد احساسات تان را نادیده بگیرید و آن را پنهان کنید . نادیده گرفتن احساسات و پنهان کردن آنها می تواند جوامع انسانی را دچار تزلزل نماید و بجای حل مشکلات احساسی با پنهان کردن آنها ، امکان رسیدگی و حل مشکلات را از بین برده و به وضعیت های بحرانی پیچیده تری تبدیل شان نماییم.

سوزان دیوید روانشناس در یک سخنرانی می گوید:[1]

” نحوه کنار آمدن ما با جهان درونی‌مان همه چیز را هدایت می‌کند. تمام جوانب این که چگونه عشق می‌ورزیم، چطور زندگی می‌کنیم، فرزندانمان را چطور بزرگ می‌کنیم، و چطور رهبری می‌کنیم. دیدگاه متعارف به احساسات، به عنوان خوب یا بد، مثبت یا منفی، انعطاف‌ناپذیر است. من در حومه‌های سفیدپوست‌نشین رژیم آپارتایدی آفریقای جنوبی بزرگ شدم، کشور و جامعه‌ای که تعهد داشت به ندیدن. به انکار کردن. انکار است که ۵۰ سال حاکمیت نژادپرست را میسر می‌سازد، در حالی‌که مردم خود را متقاعد می‌کنند که کار خطایی نمی‌کنند.

پدرم یک روز جمعه مرد. او ۴۲ ساله بود و من ۱۵ ساله.  قبل از آن که راهی مدرسه شوم.  پدرم، در بستر مرگ سرطان بود.  به او گفتم که دوستش دارم، خداحافظی کردم و روزم را شروع کردم. در مدرسه، سر درس علوم، ریاضی، تاریخ و زیست‌شناسی رفتم، در حالی که پدرم از این جهان لغزید و رفت.  لبخند همیشگی‌ام را حفظ کردم حتی یک درس را هم حذف نکردم. وقتی حالم را می‌پرسیدند، شانه بالا انداخته و می‌گفتم، «خوبم.» به دلیل قوی بودن تحسین می‌شدم. من استاد خوب بودن بودم.

اما در خانه، به زحمت افتاده بودیم، پدرم در طول بیماری از پیشبرد کار و کاسبی کوچکش بازمانده بود. و مادرم، به تنهایی، در سوگ عشق زندگی‌اش بود تلاش می‌کرد سه فرزندش را بزرگ کند، و طلبکارها پاشنه در را از جا درآورده بودند. تمام خانواده، از نظر مالی و عاطفی احساس فروپاشی می‌کردیم.

اما یک نفر گول داستان پیروزی من بر اندوه را نخورد. معلم انگلیسی کلاس هشتم با چشمان آبی نافذش نگاهم کرد و دفترچه یادداشت خالی را دستم داد. گفت: «احساساتت را بنویس. راستش را بگو. طوری بنویس که انگار کسی آن را نمی‌خواند.» و به همین سادگی، رسماً به حضور در ماتم و درد خود دعوت شدم. این یک کار ساده بود اما برای من چیزی کم از انقلاب نداشت. همین انقلاب که سی سال پیش در این دفترچه خالی شروع شد کار زندگی مرا شکل داده است.  به آنچه که اکنون اسمش را گذاشته‌ام ذکاوت عاطفی.

سازمان بهداشت جهانی می‌گوید که افسردگی اکنون دلیل عمده معلولیت در سطح جهان است ، قبل از سرطان، و جلوتر از بیماری قلبی. و در زمان پیچیدگی‌های بیشتر، و تغییرات بی‌سابقه تکنولوژی، اقتصادی و سیاسی، می‌بینیم که چطور گرایش مردم هرچه بیشتر و بیشتر در واکنش‌های غیرقابل انعطاف به احساساتشان قفل شده است.

از یک سو ممکن است در بحر احساساتمان فرو رویم. درون ذهنمان گیر بیفتیم. به برحق بودن معتاد شویم. و یا قربانی اخبار خودمان بشویم. در سوی دیگر، ممکن است احساساتمان را فروبخوریم، آنها را کنار بزنیم و تنها آن دسته از احساسات را که مشروعند، مجاز بدانیم.

در نظرسنجی‌ که اخیرا با ۷۰ هزار نفر انجام دادم دریافتم که یک سوم از ما ،خودمان را به دلیل داشتن «احساسات بد» قضاوت می‌کنیم، از جمله غم، عصبانیت و یا حتی سوگ. یا فعالانه سعی می‌کنیم چنین احساساتی را کنار بزنیم. ما این کار را نه تنها در مورد خودمان می‌کنیم، بلکه در مورد عزیزانمان از جمله فرزندانمان هم می‌کنیم،به دلیل احساساتی که منفی انگاشته می‌شوند ندانسته، شرمنده‌شان می‌کنیم، راه‌حل پیدا می‌کنیم، و در کمک کردن به آنان در این که این عواطف را باارزش بدانند، بازمی‌مانیم.

احساسات عادی و طبیعی، خوب یا بد تلقی می‌شوند. مثبت بودن به نوع جدیدی از همنوایی اخلاقی تبدیل شده است. همه خودبه‌خود، به مبتلایان به سرطان توصیه می‌کنند تا مثبت باشند.  به زنان می‌گویند تا عصبانی نباشند. …و ما این کار را نه تنها با خود، بلکه با دیگران نیز می‌کنیم.

اگر قرار باشد به حاشیه راندن احساسات، گیر کردن در میان آن، و یا مثبت‌گرایی کاذب نقطه مشترکی داشته باشد، این است: همه اینها واکنش‌های صلب و سخت هستند. و اگر یک درس باشد که بتوان از سقوط ناگزیر آپارتاید گرفت این است که انکارِ بی‌انعطاف اثر ندارد. پایدار نیست. برای افراد، برای خانواده‌ها، برای جوامع، و درست مانند قله کوه یخی که ذوب می‌شود، این وضع برای سیاره ما ناپایدار است.

تحقیقات درباره سرکوب عواطف نشان می‌دهد که وقتی عواطف به حاشیه رانده شده یا مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند، قوی‌‎تر می‎‌شوند. روانشناسان به این می‌گویند فزون‌سازی.

با بی‌توجهی به احساسات و عواطف ناخواسته، آنها را کنترل می‌کنید، ولی درواقع این شما هستید که در کنترل آنها هستید.  اشتباه برداشت نکنید. من ضد-شادی نیستم. شاد بودن را دوست دارم. و خودم هم فرد شادی هستم. اما وقتی احساسات عادی را به کنار می‌رانیم، تا مثبت‌گرایی کاذب را در آغوش بگیریم، ظرفیت خود برای ایجاد مهارت مقابله با جهانِ واقعی، نه جهانی که آرزویش را داریم، از دست می‌دهیم.

فقط مرده‌ها هستند که دچار استرس نمی‌شوند، یا دلشکسته نمی‌شوند، و ناامیدی پس از شکست را تجربه نمی‌کنند. عواطف قوی بخشی از قرارداد ما با زندگی‌اند. داشتن حیاتِ کاری معنی‌دار یا توسعه خانوادگی یا تاثیر مثبت بر جهان بدون تحمل فشار و زحمت، امکان‌پذیر نیست. زحمت بهای پذیرفته شدن در یک حیات معنادار است.

اکنون تحقیقات نشان می‌دهد که پذیرش کامل تمامی احساساتمان ، سنگ بنای انعطاف، بالندگی، و شادمانی واقعی و اصیل است. اما انعطاف عاطفی از پذیرش احساسات  فراتر است. می‌دانیم که دقت نیز مهم است.  …ما به چیزهایی که در دنیایمان اهمیتی ندارد، احساسات قوی نداریم. اگر هنگام خواندن اخبار، احساس خشم می‌کنید، آن خشم نشانه است، شاید نشانی از اینکه به برابری و عدالت ارزش می‌دهید ،  فرصتی است برای برداشتن گام‌های فعالانه تا زندگی خود را در آن جهت پیش ببرید. وقتی آمادگی رویارویی با احساسات دشوار را داریم، قادر به پاسخگویی هم‌تراز با آن ارزش‌ها هستیم. اما یک هشدار مهم نیز در میان است. احساسات داده‌های اطلاعاتی‌اند، فرمان نیستند.  ما می‌توانیم احساساتمان را در جستجوی ارزشهای شان واکاوی کنیم بدون این که لازم باشد به آنها گوش بسپاریم.

ما مالک احساسات مان هستیم، آنها مالک ما نیستند. وقتی که تفاوت میان این که با تمام قوای منطق چگونه احساس می‌کنم  و در راستای ارزش ها چه اقدامی از من سر می‌زند، نهادینه شود، ما مسیری را به بهترین وجهه از خودمان بازمی‌کنیم از طریق عواطف‌مان. وقتی که حس عاطفی قوی و سختی را احساس می‌کنید، فورا به دنبال راه‌های فرار احساسی نباشید. آن را بشناسید، به خاطرات تان سربزنید. آن حس عاطفی به شما چه می‌گوید؟ … آن احساس یک منبع داده اطلاعاتی است.  سعی کنید که متوجه ذات آن احساس بشوید: «متوجهم که احساس غم دارم» یا «متوجهم که احساس عصبانیت می‌کنم.» اینها مهارت هایی حیاتی برای مان هستند، برای خانواده‌های مان، و جوامع‌مان.

وقتی افراد امکان حس کردن حقیقت عاطفی خود را می‌یابند، ارتباط، خلاقیت و نوآوری در محیط سازمانی شکوفا می‌شود. تنوع و تکثر فقط درباره افراد نیست، بلکه درباره درون افراد نیز هست. از جمله تنوع عاطفه. منعطف‌ترین و سازگارترین افراد، تیم‌ها، سازمان‌ها، خانواده‌ها، و جوامع آنهایی هستند که بر اساس پذیرا بودن احساسات عادی انسانی بنا شده‌اند. همین است که به ما اجازه می‌دهد تا بگوییم، «عواطفم به من چه می‌گویند؟» «کدام اقدام مرا به ارزش‌هایم می‌رساند؟» «کدام‌یک مرا از ارزش‌هایم دور می‌کند؟» انعطاف عاطفی قدرت بودن با عواطف، همراه با کنجکاوی، شفقت، و بویژه جرأت برداشتن گام‌های مرتبط با ارزش‌هاست. ”

 

الگوی کنترل احساسات و پنهان کردن آنها نوعی مثبت گرایی کاذب است که بجای تسلط فرد بر احساسات او را زیر سلطه احساسات پنهانشده دچار افسردگی می نماید و در صورتی که بصورت جمعی در آید با یک جامعه منفعل روبرو می شویم. احساسات نشانه ای از اطلاعات ارزشی ما هستند و پذیرش آنها بعنوان یک واقعیت ارزشی می تواند قدرت انعطاف پذیری و عمل جمعی را افزایش دهد.

 

محسن فردرو- ماهنامه شماره 17 جلا – نیاز اندیشه روز

 

[1] Susan David · Psychologist, researcher, author

 

Hide picture