آینده نگری – پژوهش و نگارش دکتر ابراهیم فیاض
مفهوم آینده نگری
دکتر ابراهیم فیاض
آینده از آن کسی است که بتواند آینده را پیش بینی یا حداقل آن را تخیل یا ترسیم کند. آینده زمانی است که نیامده و به عبارتی زمانی است که مثل گذشته موجود نیست. چگونه می توان در باره چیزی که موجود نیست و نیامده سخن گفت. گذشته نیز موجود نیست ولی آثار آن باقی مانده است که در قالب نشانه های تصویری، نوشتاری و یا ذهنی خود را نمایش می دهند. در مورد آینده نه خاطره ای و نه نشانه ای وجود دارد مگر آنکه با توجه به گذشته و نشانه ای که از آن باقی مانده و نوع تکرار نشانه ها در زمان حال، تصور شود که آینده نیز این گونه خواهد بود. توضیح آنکه، این نوع استدلال بر این نکته و باور استوار است که زندگی نوعی، تکرار است و آنچه در گذشته رخ داده احتمالا باز هم تکرار خواهد شد. پس آنچه هم اکنون، در حال رخ دادن است و در معرض دید انسان واقع می شود می تواند در آینده نیز رخ دهد. گذشته می تواند آینه آینده باشد و فوائد مطالعه تاریخ، تسلط بر آینده است. عبرت از تاریخ یعنی فهم آینده، یعنی هر ملتی که تاریخ خود را به خوبی دریابد، آینده را به دست خواهد آورد. فردی که به دنبال آینده است بایستی تاریخ را به خوبی مطالعه کند.
این گونه تفکرها قائل به قوانین لايتغیر تاریخی هستند و معتقدند آنچه در گذشته رخ داده در آینده نیز رخ خواهد داد، پس آینده نگری در قالب تاریخ نگری رخ می دهد که این تاریخ نگری برای آینده نگری در دو قالب: جبر تاریخی یا همراهی علل تاریخی یا تداعی معنایی تاریخی، مورد توجه و تحلیل واقع می شود. همه مکاتب تاریخی معتقد هستند که برای تسلط بر آینده بایستی تاریخ را دانست و آن را درک کرد، باید این گونه استدلال کرد که لازم است ملت های جهان به منظور درک آینده، چارچوب هایی را برای فهم گذشته و تاریخ خود خلق کنند.
همواره تاریخ خوانی در طول تاریخ، زمان، مکان و جغرافیا ترسیم شده است. به عدد فرهنگ ها می توان چارچوب های تاریخ شناسی، به دست آورد. این چارچوب ها، از جهان پدیداری یا جهان بینی خود مدد گرفته اند که گاهی شکل عرفانی و گاهی شکل فلسفی داشته اند. آنجایی که از عرفان مدد گرفته شده با جهان پدیداری آنها، عرفانی بوده تحلیل های تاریخی، شكل اسطوره ای پیدا کرده اند و تحلیل های تاریخی احساسی شده و وامدار اسطوره های تاریخی گشته و حماسه سازی رخ داده است. زمانی که جهان پدیداری فلسفی و عقلی شده، تحلیل های عقلی، جبری و تعین گرا حاکم شده است.
متفکران به دنبال یافتن قانون های تاریخی هستند تا با دستیابی بر آن قوانین، بر زمان و تاریخ مسلط شوند که اولی (عرفانی) در اغلب مذهب های خدایی و دومی در مذهب های انسانی یا اومانیستی شکل می گیرد. گروه اول تاریخ و زمان را تجلی خدا می دانند. باید برای فهم تاریخ، خدا و سنت های الهی را شناخت و آینده را نیز به واسطه این شناخت درک کرده و سنت های الهی را به دست آورد. تفسیر سنت های الهی تاریخی، رکن اصلی این نوع تاریخ نگاری ها است. در گروه دوم، سنتی در پشت تاریخ وجود ندارد، بلکه انسان ها تاریخ را به وجود می آورند و آینده را نیز همین انسانها می سازند که به وسیله جنگ و یا به وسیله ابزارسازی و فناوری رقم می خورد. بنابراین برای آینده سازی باید به جنگ متوسل شد و از راه جنگ به تولید و رشته فناوری دست یافت.
آینده سازی عصر کهن و عصر حاضر غرب بر این تفکر استوار است که جنگ های تمدن غرب برای آینده بوده و ریشه در همان تفسیر دارد و فلسفه وجه غالب این تفکر است و تفسیر جنگ طلبانه آینده است. ماده محرک فلسفه اصلی یونان تا غرب امروز، جنگ بوده است. فلسفه های غربی جنگ می آفرینند و جنگ ها، فلسفه را و این دیالکتیک جنگ و فلسفه، آینده نگری و آینده سازی غرب را شکل می دهد (فلسفه های حاشیه ای غرب نیز وجود دارد که ریشه در عرفان آسیایی دارد). …
مطلب کامل را می توانید در ماهنامه 17 جلا مطالعه نمایید